جوگیریات

جوگیریات

بابک اسحاقی
جوگیریات

جوگیریات

بابک اسحاقی

صبح به خیر کرگدن ...

   

س ال ۶۸ درست وقتی داشتم امتحانات ثلث سوم رو می دادم  

داییم فوت کرد . 

وقتی خبر رو شنیدم خیلی گریه کردم و زار زدم و به خودم قول دادم که تا عمر دارم نخندم .  

از یه بچه ۱۰ ساله چه انتظاری دارید ؟ 

پدر و مادر و دو تا خواهر هام رفتند طالقان برای مراسم دایی 

ولی من موندم تا باقی امتحانهام رو بدم  

رفتم خونه یکی از دوستام به اسم مجتبی 

با همون حال گریون و دلتنگ بهش گفتم : مجتبی تا عمر دارم دیگه نمی خندم ...

 

جاتون خالی همون شب یه فیلم کمدی نشون داد و انقدر خندیدم و  خندیدم که باور نمی کنید . 

 تو عمرم انقدر نخندیده بودم ... 

 

 

دیروز هم یه همچین حسی داشتم  

فکر می کردم که حالا حالا ها حالم خوب نخواهد شد 

ولی گلاب به روتون الان انقدر خوشحالم که انگاری به کره خر تیتاب داده باشی  

 

موافقید بسه؟

  

فکرش رو بکنید یه تازه وارد وقتی بیاد و بخونه اینجا رو  

یه کسی که ماها رو نمی شناسه

بعد بره پستهای مرثیه وار  ما رو بخونه 

اون عکس سیاه سفیده که محسن ساکش رو دوششه و همچین عین کرگدن داره تو دوربین نگاه می کنه رو ببینه ممکنه پیش خودش فکر کنه یه نفر مرده که ما اینطوری عزا گرفتیم...

 

خب مگه چه اتفاقی افتاده که ناراحت باشیم ؟ 

یه دوست خوب ٬ دیگه نمی نویسه  

اما نمرده که 

بابا زنده است 

من خودم امروز باهاش حرف زدم 

حالش هم خوب بود به خدا 

اصلا حال من هم خوب شد با شنیدن صداش  

 

قرار نیست دیگه وبلاگ کرگدن به روز بشه 

این ناراحت کننده هست ولی عزاداری نداره بچه ها 

محسن میاد به ما سر میزنه برامون کامنت میذاره  

پستهامون رو میخونه و مثل همیشه هوای همه ما رو داره 

 

خدا رو چه دیدی ؟

شاید یه روزی  

یه جایی رفتید و توی یه وبلاگ عکس یه آدم کچل رو دیدید که  

یه پست دلی نوشته که برای دلتون آشناست .  

از اون پست های جیگر درآر 

در حضور جناب گندم 

ماتحت پاره کن  

از وسط به دو قسمت مساوی 

با رسم شکل و نمودار

به جای اصلا نوشته اصلن 

حتما رو نوشته حتمن 

بچه رو نوشته بچچه 

و اونجاست که می فهمید خودشه   

خود خود کله گندش

 

محسن حس و حال و اعصاب نوشتن نداره

این که عزا  نداره 

هرچند با شیوه رفتن و خداحافظی کردنش موافق نیستم 

اما این خداحافظی اصلا به معنی این نیست که دیگه نخواهد نوشت 

معنیش اینه که دیگه اینجا نمی نویسه 

فعلا نمی نویسه 

به اسم کرگدن  نمی نویسه 

نه اینکه دیگه هیچ وقت نمی نویسه  

 

من هر روز صبح میرم وبلاگش و بهش صبح به خیر میگم 

که بدونه 

ما خودش رو دوست داریم 

حتی اگه ننویسه 

حتی اگه کرگدن هیچ وقت به روز نشه ... 

 

شما هم اگه موافقید ؟ بسم الله 

 

پی نوشت ۱: در ضمن برای تلطیف فضا ویکی لیکس رو حتما بخونید ...

پی نوشت ۲:هنوز هم تولدت مبارک سپیده

نظرات 101 + ارسال نظر
الهه یکشنبه 12 دی 1389 ساعت 12:45 http://khooneyedel.blogsky.com/

سلااااام....آخییییییش....کامنتا باز شد انگار راه نفسم باز شد

یه دکتر برو دخترم
نفس تنگی خطرناکه ها

ترنج یکشنبه 12 دی 1389 ساعت 12:48 http://toranj62.persianblog.ir/

سلام هی دارم دنبال قسمت نظرات می زارم حالا می بینم الهه هم همین حسو داره اخیشششششششششششششششششششششششششششششششششششششششششششششششششششششششششششششششششش

ببخشید که یک مدت بسته بود
ما مهمون دوستیم
باور بفرمایید

الهه یکشنبه 12 دی 1389 ساعت 12:51 http://khooneyedel.blogsky.com/

چقدر خوب بود پستت کیامهر....میدونم واسه خودت از همه سخت تر بوده و هست...میدونم الان هم به فکر دل بچه هایی.....تو جواب کامنت آقا محسن نوشتم...اینجا هم مینویسم....مهم اینه که خوش باشه....همینکه بدونیم خوبه خودمون یه کاری با این دلتنگیه میکنیم....همه عشقمون هم به اون روزیه که یه روز یه وبلاگ رو باز کنیم و عکس محسن خان رو ببینیم و یه تیتر گنده که سلام بچچه ها!سلام تاواریش های من.....تا اون روز دلتنگشم و دلتنگشیم....
مرررررررررسی کیامهر...خیلی خوب بود..بعد از یه روز گریه کردن و حال خراب چسبید این پستت...روشن کرد دلم رو...هدفت هم همین بود...مرررسی

ایشالا که اون روز میاد الهه
مطمئنم دوباره می نویسه محسن

جزیره یکشنبه 12 دی 1389 ساعت 12:52

اوووووووووووووووووووووووووووم

سلام

علیک سلام

سهبا یکشنبه 12 دی 1389 ساعت 13:11 http://sayehsarezendegi.blogsky.com/

مرسی کیامهر . بالاخره یکی استارت اینوری رو زد . ممنون .
داشت راست راستی باور همه میشد که یه اتفاق خیلی خیلی بد افتاده . اما چیزی که مهمه اینه که دوستیها به همون محکمی سرجاشه و شاید محکمتر هم شده باشه . مهم اینه که اینطوری قدر بودن خودش رو بیشتر می دونیم . درسته ؟

دقیقا همینطوره
یاد فیلم مادر افتادم
که مادر با رفتنش همه بچه ها رو دور هم جمع کرد
خدا رو شکر محسن نرفته واسه همیشه
ما مثل قبل دور هم جمع میشیم
با هم دعوا نمی کنیم
و صبر می کنیم تا دوباره برگرده و برامون بنویسه

مامانگار یکشنبه 12 دی 1389 ساعت 13:14

مووووافقممممم...
کیامهر... از صبح می گفتم که این کیامهر کجاس...چرا هیچ جا نیست !!!...
نگو که...داشتی بنای این پست رو میذاشتی...
دستت درد نکنه...
پست حال خوب کن توپی بود..
یادت باشه...رسالت تو بازهم سنگینتر شد !...مواظب باشی...خودتو باید قوی کنی...عزتت زیاااااد .....

مرسی مامانگار جان
صد بار گفتم بازم میگم
کامنتهای شما همش انرژیه و قوت قلب
باشید و کمک کنید

مامانگار یکشنبه 12 دی 1389 ساعت 13:16

...سپیده تولدت مباااااارک...
...همراه با یک سبد گل معطر یاس ونرگس...

کیامهر یکشنبه 12 دی 1389 ساعت 13:25

مرسی الهه
مرسی سهبا
مرسی مامانگار جان
مرسی ترنج
جهنم و ضرر مرسی جزیره

مکتوب یکشنبه 12 دی 1389 ساعت 13:26 http://maktooob.persianblog.ir

ایول .
منم هستم .
ولی هنو زمعتقدم اگه میشه کاری کرد حال محسن بهتر شه من پایه ام .
سلام منو به محسن برسون . لطفآ حتمن اینکارو بکن .
بگو شیرزاد گفت خیلی مخلصیم . دوست داریم . . بهش بگو دوس ندارم غصه شو ببینم .

به روی چشم
سلام شما اختصاصی ابلاغ میشه با معرفت خوش تیپ

ماهیچ ، مانگاه یکشنبه 12 دی 1389 ساعت 13:27

بنده موافقم...
او جزو معدود ...
معدود که نه...
او تنها کرگدنی بود که دوستش می داشتم

مرسی دوست جان

مهربان یکشنبه 12 دی 1389 ساعت 13:31 http://mehrabanam.blogsky.com

مرسی من
مرسی از خودم
مرسی از مهربان

دست شما هم درد نکنه مهربان بانو

م . ح . م . د یکشنبه 12 دی 1389 ساعت 13:32

شاعر میفرماید : ما بی شماریم ...

اصلا بابابزرگ ، من میگم هم صبح بخیر بگیم ، هم شب بخیر ، هم ظهر بخیر ، هم عصر بخیر ، ببین اگر اینطوری ادامه بدیم در عرض 2 روز کامنتاش میترکه مجبوره اپ کنه

شما قابلیت های بلاگ اسکای رو دست کم گرفتی پسرم
بعید می دونم به این زودی ها بترکه
ولی میشه یه رکورد جاودانه در کامنت هم به اسم کرگدن ثبت کرد
خوب فکریه

ما(ریحانه) یکشنبه 12 دی 1389 ساعت 13:33 http://ghahvespreso.persianblog.ir

سلام و احسنت تازه شدید همون کیامهری که ما میشناختیم.. روحیه ساز.. رفتن دوستان خیلی سخته اما کنار اومدن باهاش هم هنریه که باید در خودمون پرورشش بدیم..

ما کنار میایم
و امیدواریم که دوباره دوستمون برگرده و بنویسه ریحانه

سمیرا یکشنبه 12 دی 1389 ساعت 13:36 http://nahavand.persianblog.ir

هنوز نفهمیدی یعنی چی که آدم سر صبحی وبلاگی که هر روز ناشتا بازمیکرده باز کنه و هیچی توش نباشه؟ هنوز نفهمیدی یعنی چی که دیگه یه خونه ای نباشه که همه مون توش دور هم جمع شیم؟‌هنوز نفهمیدی یعنی چی که یکی نباشه که برامون بازیهایی بذاره که عقل جن هم بهش نمیرسید و کر کر خنده ملت تا صبح بلند بشه؟ هنوز نفهمیدی یعنی چی که محسن نباشه؟ بدتر از همه اینکه ندونی چرا رفته ............. طول میکشه تا بفهمی کیاجان...همه مون طول میکشه تا بخوایم از ته دل بخندیم. ولی من مطمئنم که دیگه کسی توی این بلاگستان مثل کرگدن هنرمندانه مرا نخواهد خنداند

سمیرا جان
من می فهمم چی میگی آبجی
ولی اگه به این قضیه موقتی نگاه کنی اصلا اینطوری که گفتی نیست
مطمئن باش که محسن دوباره بر میگرده خواهرم
خدای نکرده فوت که نکرده
من دیروز حالم خیلی خراب تر از الان شما بود
ولی اگه دوستش داریم فکر می کنم باید بهش حق بدیم
اجازه بدیم برای خودش باشه
استراحت کنه
هر وقت دلش خواست بنویسه
منم نمی دونم چرا رفت
ولی مطمئنم دلیل خیلی محکمی واسه اینکار داشته
اگه می تونست دلیلش رو بگه
احتمالا همه ما هم قانع می شدیم
چند وقت صبر می کنیم
اینجوری برگشتنش باشکوه تر میشه
و وقتی می نویسه
پستهاش خدا بار خوندنی تر
برای ما تشنه ها

سلام...
برگشتی!!!!
وای نمیدونی چقدر خوشحالم!!!
همچین شاده پستت!!!
وقتی صبح دیدم نظراتو بستی یه جوری شدم!!
به نظرت چی شده امروز منم آخه یاد ده سالگیم افتادم!!!
دل به دل راه داره دیگه!!

راه که داره دنیز ولی ده سالگی من با ده سالگی تو فرق می کنه
اون موقع تو هنوز به دنیا نیومده بودی عزیز دل برادر

خوب مینویسه آقا محسن من مطمئنم!!!
میدونی من اون یه سالی که بستم وبلاگو افتادم به غلط کردم آخه!!!افسرده و دپرس آدم وقتی وبلاگ مینویسه معتاد میشه!!!

من مطمئنم ننوشتن برای خودش از همه سخت تره
این بهونه ایه که دلی تر بنویسه و قشنگ تر

خورشید یکشنبه 12 دی 1389 ساعت 13:45 http://khorshidejonoob1.blogfa.com

سلام
ما نیز موافقیم . پس صبح به صبح می ریم سلام کنیم

پس بزن قدش

نینا یکشنبه 12 دی 1389 ساعت 13:46 http://taleghani.persianblog.ir

هاهاهاها
ای ایده دزد ایتو صبح خودم گقتم بهت
دیدی دزدی تو روز روشن
شاید باورتون نشه ولی من اصلا ناراحت نشدم
حالا بگین سنگدل یا هرچی

یعنی این پست رو من از تو دزدیدم ؟
تو تو عمرت پست بیشتر از چهار خط نوشتی اخه که قپی میای ؟
تو اصلا چیکار به ما بدبخت بیچاره ها داری ؟
برو دنبال بیزینس خودت دختر
برو مرغ و جوجه هاتو بشمار

فحش بدی پاک می کنم

بابا محمود یکشنبه 12 دی 1389 ساعت 13:55 http://www.a-n-a-a-r-i-a.blogsky.com

آفرین کیامهر قلابی
به بچه ها روحیه بده
سخته اما خواسته ی خودشه
پس باید بهش احترام گذاشت
دعاش کیند و امیدوار باشید

چشم بابا محمود
مرسی که هنوز هوای ما رو دارید

نازنین مریم یکشنبه 12 دی 1389 ساعت 13:58 http://morgheasir.persianblog.ir

سلام..من همیشه کرگدن رو خاموش خوندم و اون اصلا من رو نمیشناسه اما وقتی رفت حس خیلی بدی داشتم مثل همه..حداقل دیگران بهش گفته بودن دوسش دارن اما من هیچ وقت نه..حتی تو این پستش هم نظر نذاشتم..چون درست ندیدم تا بود سلامی نگفتم ..از این موضوع خیلی ناراحتم..اما امیدوارم هر جا هست موفق باشه شاد و خرم..مهم اینه که هست
این پست شما هم خیلی عالی بود..

ممنون دوست خوب خاموش
امیدوارم هر جا هست خوش باشه محسن
امیدوارم مشکلاتش حل بشه

مامانگار یکشنبه 12 دی 1389 ساعت 13:59

...سمیرا جان...
اینطوری کرگدن حالش بهتر میشه...
...حرفهای دلمون رو که بهش زدیم..
..بازم می زنیم و کنارش ایم...
..اما بلاگستان باید ادامه بده...
...اینجا باید کرگدنها زاده بشن..

آناهیتا یکشنبه 12 دی 1389 ساعت 13:59 http://www.a-n-a-a-r-i-a.blogsky.com

آقا خیلی مرسی
داغ دل ما خنک نمیشه اما باید کنار اومد دیگه
مهم اینه که خودشون راضی باشن
من مطمئنم بر می گردن
تازه حمید خان هم قول داده برگردن

بله
حمید خداییش سنگ تموم گذاشت این دو روز
دستش درد نکنه
برادری رو تموم کرد

کیامهر یکشنبه 12 دی 1389 ساعت 14:03

خدا رو شکر مثل اینکه خودشون هم راضین

کرگدن یکشنبه 12 دی 1389 ساعت 14:06

سردار کیامهریانوس !

احترامن خواهشمند است
بیرق زخمی افتاده از دستان خستهء
نامرادی از روزگار دیدهء ما را بردارید
و پیش قراول کرور کرور سپاهیان بلاگستان باشید بیزحمت !

و من الله توفیق !

از کیامهریانوس به شهریار کبیر بلاگستان
قربانت شوم گول این قپه و ستاره های روی دوش ما رو نخور
ما از این سردار زپرتی ها هستیم و با پاچه خواری و ریش سردار شدیم
در ضمن ما جارختی شما هم نیستیم چه برسد به بیرق دار
عجالتا شما هر چی داری بده ما نیگه میداریم براتون
اما خودتون میدونید قربان که این کلاه ها واسه سر ما گشاده
شما تشریف ببرید قستنطنیه عشق و حال و اینا
ما هستیم و از کیان و شرف کرگدنی شما حراست می کنیم
تا برگردید
حضور ما صرفا از باب پاشیده نشدن سپاه و خیل یاران است و بس
فطرس مقدس یار و نگهدار شما

کرگدن یکشنبه 12 دی 1389 ساعت 14:07

در همین حین
کامنت اولی را هم سر راهتان پاک کنید !

ما اشتباهی ملتفت شدیم
آن یکی کامنت شما را پاک کردیم قربان
شرمنده

حمید یکشنبه 12 دی 1389 ساعت 14:12 http://abrechandzelee.blogsky.com/

میدونی چه حرفی رو کی و چجوری بزنی...عاااااالی بود...
دمت گرم کیامهر...گل گفتی...
من مطمئنم بعد از کرگدن تنها کسی که میتونه اون جمع رو حفظ کنه فقط و فقط تویی...خودشم که رسما همینو ازت خواسته...پس بنده از همینجا بعنوان اولین ایمان آورنده باهات بیعت میکنم! (آیکون "بیعت!")...

من قربون تو برم حمید جان
مرسی که این دوروز خیال بچه ها رو راحت کردی و نذاشتی نگران بشن
من خر کی باشم که بخوام مثل محسن باشم
نه که نخواما
نمی تونم
دومی نداره این آقا داداش شما
من فقط قول میدم این چند وقت که محسن نیست
انقدر خبر ازش بیارم واسه بچه ها که دلشون کمتر تنگ بشه
همین
بیعتت رو بخورم الهی

A ز R ه H ر A اZ یکشنبه 12 دی 1389 ساعت 14:14 http://www.zafa.blogsky.com

مرسی کیامهر.پستت عالی بود

قربان شما
قابل نداشت

حمید یکشنبه 12 دی 1389 ساعت 14:17 http://abrechandzelee.blogsky.com/

به سلامتی کرگدن **********بازی صوتی********** نوروز رو هم به تو سپرد!...خوشحالم که به آدم باحوصله ای مثل تو سپرده چون خیلی سخته و پوست آدم کنده میشه و جز از دستان باکفایت تو برنمیاد!...

آقا منتظریم که بتتتترکونیا!

ایشالا تا اون موقع وبلاگ جدیدش رو راه انداخته
منم کمکش می کنم تو آپلود صداها

هاله بانو یکشنبه 12 دی 1389 ساعت 14:19 http://halehsadeghi.persianblog.ir

عالی بود
منم تصمیم گرفتم تو هر مطلبی که می نویسم ازشون یاد کنم
آخه من دیروز همزمان دو تا از دوستام از بلاگستون در رفتن

دیگه همه پستها هم که نمیشه خواهر
ولی همینکه به یاد شهریار هستید یک دنیا ارزش دارد

حمید یکشنبه 12 دی 1389 ساعت 14:33 http://abrechandzelee.blogsky.com/

تولدت مبارک سپیده!

کورش تمدن یکشنبه 12 دی 1389 ساعت 14:45 http://www.kelkele.blogsky.com

سلام
دمت گرم
دیگه نبینم نظردونیت رو ببندیااااااااا
از صبح صدبار اومدم نشد بحرفم
آقا من با شما بسیار موافقم
منم یه چیزایی تو همین مایه ها نوشتم البته نه به خوبیه تو
فرزند خلف کرگدن
ماتحت پاره کن خیلی توپ بود
من که خیلی ساله باهات بیعت کردم تا تهش هم هستم

دمت گرم رفیق قدیمی گرمابه و گلستان
چقدر دلم برات تنگ شد کورش

عاطی یکشنبه 12 دی 1389 ساعت 14:56 http://parvaze67.blogfa.com

سلام . بابا شمادیگه کی هستین ؟ انقدر به ای رفاقت و صمیمیت و دوستیتون غبطه میخورم که نگو . روی هرچی مردی و مروت و رفاقتو سفید کردین . دمتون گرم . همتون معرکه این ، مثل شما پیدا نمیشه . کرگدن عزیز الحق که جانشین خوبی انتخاب کردی ولی ما منتظریم خودت دوباره بیرق رو بدست بگیری . کیامهرجان پست فوق العاده ای بود . چه خوب و قشنگ نوشتی : هر روز صبح میرم وبلاگش و بهش
صبح به خیر میگم
که بدونه
ما خودش رو دوست داریم
حتی اگه ننویسه
حتی اگه کرگدن هیچ وقت به روز
نشه ...
پس منم دست بیعت بهت میدم و هر روز صبح . . .
ممنون بینهایت بار

دستت درد نکنه عاطی جان
دم شما گرم با مرام

نیمه جدی یکشنبه 12 دی 1389 ساعت 14:56

حالم بهتر شد .
ممنون ازین نوشته.

خدا رو شکر
ممنون از خودت

خود محسن خان ازتون خواست جو عوض کنید؟به بچه ها روحیه بدین؟نه؟

نه

هیشکی! یکشنبه 12 دی 1389 ساعت 15:02 http://mandegareamirali.blogsky.com/

سمیرا یکشنبه 12 دی 1389 ساعت 15:13 http://nahavand.persianblog.ir

منم با خواسته کرگدن موافقم اتفاقا تنها کسی که لیاقتش رو داره همینه اما محسن باقرلو.......میدونم اینجا رو میخونی: هیچکس توی دنیا نمیتونه بیرق برزمین افتاده تورو برداره و اون راهی رو که رفتی بره .......میشنوی ؟ میتونی درکش کنی؟ محسن باقرلو یکی بود و یکی میماند....البته ما بچه های بلاگستان اگه کیامهر قبول کنن اینجا دور هم جمع میشیم اما حتی اگه نباشی هر روز میایم توی کامنت دونیت و واسه خودمون چنان چت رومی راه میندازیم که دلت بسوزه بیای توی بحث

موافقم سمیرا
قرار نیست کسی جای محسن رو بگیره
کسی اگر بخواد هم نمیتونه

سارا یکشنبه 12 دی 1389 ساعت 15:15 http://gahneveshthayeman.blogfa.com/

سلام
مرسی که ما رو دلداری دادید....
اما هنوز دلمون گرفته

وا میشه ایشالا

سارا یکشنبه 12 دی 1389 ساعت 15:16 http://gahneveshthayeman.blogfa.com/

ولی واسه کره خره خیلی خندیدم...
راست می گید ها انگار می شه باهاش کنار اومد

دیدی گفتم وا میشه

فاطمه یکشنبه 12 دی 1389 ساعت 15:19

سلاممممم
آفرین بچه...آخ ببخشید کیامهر

وانیا یکشنبه 12 دی 1389 ساعت 15:24 http://vaniya1859.persianblog.ir

هیشکی جان اینقدر اشک نریز وبلاگستان رو اب برداشتا
کیاجان سالم
در بدترین شرایط هم بهترینی تو
ممنونم از همه چیز برا همه چیز و هیچ چیز

منم ممنونم وانیای عزیز

فرشته یکشنبه 12 دی 1389 ساعت 15:30 http://surusha.blogfa.com

پوفففف..خدا رو شکر باز شد این کامنت دونیت..

از طرف همه ما بهش سلام برسون و بگو..کرگدن فقط یه دونه است...تنها کرگدنی که همه دوسش داشتن از ته دل.
امیدوارم با ننوشتن آروم بشه....و امیدوارم یه روز تصادفی وبلاگی رو باز کنم و توش کلمات آشنای : وختی...شمبه..بچچه.......رو ببینم.

منتظرم ...

منم امیدوارم و منتظر
مرسی فرشته

نیما یکشنبه 12 دی 1389 ساعت 15:44 http://www.arezuhaye-aghaghi.blogsky.com

دروددددد !

تا جایی که بتونم کمک میکنم که بلاگستان راه بره ! اما یادتون نره که این بلاگستان رو کی شهریاری کرده و میکنه !

یادمون نمیره نیما

باهات موافقم کیامهر جان.....

منم ازت ممنونم پری

سهبا یکشنبه 12 دی 1389 ساعت 15:55 http://sayehsarezendegi.blogsky.com/

می بینم که جانشین برحق شهریار شدی کیامهر ! مبارکه !

راستی تولد دخترخاله سپیده مبارک باشه .

جانشین چیه سهبا
ما تخت گرمکن شهریار هم نیستیم
تازه شهریار مگه از جاش بلند شده که کسی بیاد جاش بشینه ؟

کرگدن یکشنبه 12 دی 1389 ساعت 15:57

میدونی تو این دو روز که تو وبلاگ خودم و اینجا و جاهای دیگه پستها و کامنتای بچچه ها رو درباره خودم می خونم به چی فک می کنم ؟ ... به خیلی چیزا ... به اینکه اگه یکی از بیرون یه نیگا کنه به خود داغون و فزرتی م و بعد یه نگاه به اینهمه لطف حتمن دچار تضاد و دوگانگی شخصیت میشه بنده خدا ! ... بعدم اینکه به این فک می کنم چرا ... مگه من چجوری بودم تو این مدت که انقد بچچه ها اینجوری ان ... می فهمی منظورمو ؟ ... یه وخت یکی میره پشت تریبون یه همایش و ازش تحت عنوان و القاب دهن پر کن تقدیر میشه و هزار هزار نفر هم واسش کف میزنن ولی خودش ته دلش همونجا پشت تریبون میدونه که همچین پخی ام نیست ! ... من الان یه همچین حسی دارم ... خلاصه که از تو و از همه ممنونم دیگه ...

من به عنوان کسی که از نزدیک دیدمت اصلا دچار تردید نشدم
چون حقته این همه محبت
کم هم هست تازه
اگه تو اون همایش یه عده آدم الکی دست بزنن و سوت و تشویق کنن
اینجا خیالمون راحته که هیچکس الکی اینکار رو نمی کنه
همه دوستت دارن محسن
تو محشری پسر

اما کرگدن خان عجب متواضع تشریف دارن!!!
برادر کرگدن این بچچه ها خودشونو کشتن واستون!!
لطفا اینهمه متواضع نباشین!!

به ما میگن فدائیان کرگدن

شوخی کردما!!
از روی علاقه است!!

بیلدیم جانوم

lilita یکشنبه 12 دی 1389 ساعت 16:30 http://lilitaa.blogsky.com/

خب حداقل آدم وقتی کامنت کرگدن رو توی وبلاگت می خونه به همون نتیجه میرسه که :
خب مگه چه اتفاقی افتاده که ناراحت باشیم ؟

یه دوست خوب ٬ دیگه نمی نویسه

اما نمرده که

بابا زنده است .....

درود کرگدن و درود کیامهر. روبراه باشید. و ممنون کیامهر . قشنگ نوشته بودی. حظ کردم.

مرسی لیلیتای عزیز
خوبی که خوب می بینی

پونه یکشنبه 12 دی 1389 ساعت 16:35 http:// www.jojo-bijor.mihanblog.com

سلام .آخییییییییییییش دلم خنک شد چرا کامنت دونیت بسته بود نمیگی آدم بعد خوندن این همه کامنت غم ناک دق میکنه .اگه میخاین مارو بکشین ،راه دیگه ای هم هست.
کیامهر جان تو این همه کامنتها تو این همه پستهایی که واسه کرگدن بچه ها گذاشتن .من فقط یه جا بغضم ترکید اونم وقتی بود که به وب "پاییز در فرنگ "رفتم و خوندمش ..
خیلی دلم گرفت خیلی ناراحت شدم.
امیدوارم کرگدن با یه اسم و قالب جدید بیاد پیش
همه ی اونایی که دوسش دارن .

از پونه به کرگدن: قول بده اون موقع لینکم کنی. به خودا من دخمل خوفی ام.

راست میگه محسن
دختر خوبیه
لینکش کن بی زحمت

ماهی تنگ بلور یکشنبه 12 دی 1389 ساعت 16:48

میتونم فش بدم؟بابا کرگدن رفت من خیلی ناراحت و دپ نشدم ولی این پستت بغض آلود بود ای البته بودنش باعث خوشحالی بود ولی چون یه کم حسو حالشو فهمیدم ناراحت نشدم
تو قضیه روضه خونی سالگردی
آدم غمش یادش رفته تو نمک میپاشی


فحشت یادت رفت

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد