جوگیریات

جوگیریات

بابک اسحاقی
جوگیریات

جوگیریات

بابک اسحاقی

و اما شغل های دوست داشتنی

 

 در پست قبل از شغل هایی گفتیم که سخت هستند و بعضی هاشون هم حال به هم زن 

البته قصد نداشتیم به کسی یا شغلی جسارت کنیم 

نظر شخصی خودمان را گفتیم . بیشتر من باب مزاح و خنده بود  

حالا  درباره شغل های دوست داشتنی صحبت می کنیم ... 

 

 

 

 

 ۱- معلمی:    

-

حتما شنیدید که معلمی شغل انبیاست . 

من که واقعا به این جمله ایمان دارم 

معلمی شغل سخت و در عین حال مقدسیه 

چه چیزی بهتر از اینکه شما علم و دانشتون رو به دیگران ببخشید ؟  

البته بعضی از دوستانی که واسه پست قبل نظر گذاشتند نظرشون مخالف اینه .

 

من فرزند یک دبیر هستم ... 

پدرم عاشق شغلش بوده و حتی حالا که بازنشسته شده هنوز هم با عشق داره تدریس میکنه 

 

به شوخی می گفت : معلمی بهترین شغل دنیاست اگه این دو تا مشکل رو نداشت : 

یکی تصحیح ورقه 

دوم صبح رفتن سر کار  

 

هنوز هم که هنوزه شاگردان قدیمش به ایشون سر می زنند و عاشقانه دوستش دارند . 

هنوز هم که هنوزه وقتی وارد یک اداره یا بانک میشه به احترامش پا میشن و خودشون رو معرفی می کنن و میگن : استاد ! فلان سال ما شاگرد شما بودیم . 

انصافا لذت بخش نیست ؟ 

 

من از صمیم قلب اعتقاد دارم که معلمی جزء بهترین و پاک ترین مشاغل دنیا ست . حتی همین حالا که کسب درآمد و پول همه مناسبات اخلاقی و شغلی رو تحت تاثیر خودش قرار داده . 

 


 ۲- محیط بان : 

 

انصافا شغل سختیه و صد البته خطرناک  

ولی دوست داشتنی 

فکر کنید توی یک دشت بی نهایت یا یک جنگل درندشت یا یک موتور سیکلت ٬ تفنگ به دوش 

بگردید و مواظب حیوانات و درختها باشید . 

فکر کنید یه بچه آهو یا یه سنجاب زخمی رو پیدا می کنید  

که اگه شما نبودید ممکن بود بمیره از گرسنگی یا حیوانات دیگه بخورنش 

 

چند وقت پیش اخبار یه گزارش نشون داد از یک محیط بان که یه بچه آهویی رو پیدا کرده بود که به محض به دنیا اومدن مادرش رو از دست داده بود و چون موتور محیط بان اولین چیزی بود که به چشم دیده بود فکر می کرد مادرشه 

آدم اشکش در میومد ... 

محیط بان هرجا می رفت ٬ بچه آهو هم دنبالش می دوید 

حتی شبها پیش موتور می خوابید . 

 

شاید با من موافق نباشید ولی من این شغل رو دوست دارم . 

 


 ۳- کارگردان سینما : 

 

این شغل مورد علاقه منه 

از وقتی که عقلم رسید دوست داشتم فیلم بسازم و متاسفانه اونقدر که باید تلاش نکردم برای رسیدن به این آرزو ... 

عاشق سینما و فیلم دیدن هستم و می دونم این حسرت تا آخر عمر دست از سرم بر نمیداره ... 

 


 ۴- دوبلور : 

 

چقدر لذت بخشه مردم صدای تو رو بشنوند که داری به جای یه بازیگر یا حتی یه شخصیت کارتونی حرف میزنی ... 

چقدر خوبه که توی یک استودیو بتونی با صدات  

به چهره یه بازیگر مفهوم و معنی قابل درک برای همه ببخشی 

دوبلوری شغل سختیه  

درآمد چندان خوبی هم نداره 

ولی همه افرادی که وارد این حرفه میشند به این کار عشق میورزند و به همین خاطر 

دوبله ایران از قدیم الایام جزء بهترین و فاخر ترین دوبله های جهان بوده و هست ... 

 


 ۵ - نویسندگی : 

 

این همه پیشرفت علم و تکنولوژی 

و این همه صنایع و علوم و رشته های جدید هنری که طی قرنها و سالهای اخیر بوجود اومدند  

نتونستند از مقبولیت کتاب کم کنند  

و خوندن کتاب هنوز هم جزء بهترین تفریحات و سرگرمی های آدمهاست . 

و چه شغلی بهتر از نویسندگی؟ 

 که افکارت رو بریزی روی کاغذ 

 و صدها انسان دیگه حتی سالها بعد از بودن تو بتونن اونها رو بخونن  

نویسندگی شغل ارزشمندیه  

و نویسنده ها در زمره شریف ترین و بهترین انسانهای یک جامعه هستند  

قبول دارید ؟ 

 


 ۶- عکاسی : 

 

عکس گرفتن کلا کار لذت بخشیه 

ثبت کردن تصاویر و خاطره هایی که ممکنه دیگه هیچ وقت نبینیم 

اما منظور من از عکاسی ٬ هنر عکاسی نیست  

منظورم شغل عکاسیه ... 

یعنی آدمی که توی مغازه نشسته و شما میرید پیشش و عکس سه در چار یا هنری می گیرید 

 

فکر کنید  هر روز یه تعداد آدمی که تا به حال ندیدین و شاید دیگه هم نبینید میان و میشینند روی صندلی و شما تصویرشون رو ثبت می کنید . 

بعدها شاید بعد از سی - چهل سال  

یک روز میرید و آرشیوتون رو نگاه می کنید و عکس هزاران هزار آدم رو تماشا می کنید 

عکس بچه مدرسه ای های کچلی که شاید الان دکتر و مهندس شده اند . 

عکس عروس و دومادهایی که الان ممکنه نوه دار شده باشند . 

عکس خوش تیپ هایی که ممکنه الان فرسنگ ها دور از این کشور دارند زندگی می کنند . 

عکس آدمهای معروفی که اون موقع هیچکس نمیشناختشون 

عکس آدمایی که سالهاست دیگه نیستند ولی اون موقع مشهور بودند و سر شناس 

 

من که خیلی این شغل رو دوست دارم ... 

 


 ۷ - چرخ و فلکی : 

 

ممکنه دو شکل داشته باشه : 

یا یه چرخ و فلک از این کوچولو ها  که توی خیابان راه بیفتید و هفت هشت تا از این بچه جغله ها بیایند و نفری ۱۰۰ تومان بدهند که سوار چرخ و فلک بشوند .  

بعد میله های سرد و سفت چرخ و فلک را بچرخانی و بچه جغله ها جیغ و داد راه بیاندازند 

و صدایشان کوچه را بردارد . 

یا اینکه توی یک پارک مسئول چرخ و فلک باشید و بلیط های مردم را بگیرید و وقتی سوار شدند دکمه را بزنید و بنشینید روی صندلی و گوش بدهید به صدای خنده های آدمها

 

هر دو حالت قشنگ است انصافا ... 

 


 ۸ - سینما داری : 

 

کلا شغل بی فایده ایست توی مملکت ما 

نه صرفه اقتصادی دارد نه کسی شما را آدم فرهنگی می داند . 

اما از همان بچگی حسودیم می شد به همه آدمهایی که توی سینما کار می کنند . 

از همان آدمی که توی اتاق شیشه ای می نشیند و بلیط می فروشد 

تا آن آقایی که دم در بلیط شما را پاره می کند  

یا حتی آن کسی که چیپس و ساندیس و چس فیل و پفک می فروشد 

یا آن آقایی که چراغ قوه دستش می گیرد و صندلی شما را نشانتان می دهد 

و از همه مهمتر آپاراتچی 

که فیلم را از بس دیده  فوت آب است

همه و همه شغلشان قشنگ است به نظرم ... 

 


 ۹ - دلقک سیرک : 

 

شاید خنده دار یاشد اما من عاشق این کار هستم . 

توی سیرک کار بکنی 

زندگیت توی یک اتاقک چرخدار باشد 

شهر به شهر و کشور به کشور بگردی  

یک جایی چادر بزنید  

و هر شب صورتت را سفید کنی و دماغت را قرمز و یک لباس مسخره تنت باشد 

و بخندانی آدمها را 

حتی اگر خنده نباشد روی لبت 

حتی اگر هیچ کسی را نداشته باشی زیر آن چادر 

وقتی مردم به دلقک بازی تو بخندند 

تو خوشبخت ترین آدم  دنیایی . 

شاید باور نکنید ولی آرزو دارم یکبار هم که شده 

یکی از این لباسهای عروسکی تنم کنم 

و دم یک پیتزا فروشی بایستم و برای آدمهای توی کوچه و خیابان قر بریزم  

حتی اگر یکروز از عمرم مانده باشد  

اینکار را خواهم کرد ... 

 


 ۱۰ - بچه پولدار بودن : 

 

انصافا بهترین شغل دنیا این است که آدم بچه پولدار باشد . 

نه صبح از خواب ناز بیدار شدن دارد 

نه رئیس مزخرف بالا سر آدم هست 

نه پیش کسی سر کج می کنی 

نه لازم است جواب کسی را بدهی 

 

کلا بهترین شغل دنیا این است که بابای آدم پولدار باشد حسابی ...  

 

 

ظاهر و باطن این شغلهای مورد علاقه من بود .  

شما هم از شغلهای مورد علاقه خودتان توی کامنتها بنویسید اگر دوست داشتید ...

 

 

 

پیامک اول از دیار باقی   

- 

امروز کرگدن توی کامنت های محسن نوشته بود :   

-

سلام محسن جان
صبحت بخیر جان برادر به کسر نون ! ... بی مقدمه بگویم دلیل این نامه مکتوب کردن ها را ... توی این دو روز که رفته ای خیلی با خودم فکر کردم ... دیدم تو ده سال برای من زحمت کشیدی تا من را به اینجا برسانی ... اینجا که می گویم جای خاصی نیست ها ولی چیزی از ارزش زحمتهای پدرانهء تو کم نمی کند ... بعد با خودم گفتم بگذار از امروز به جبران زحمتهایی که محسن باقرلو برایم کشید توی این همه سال من هم هر روز یا یک روز در میان یا چند روز یکبار چند خطی برایت بنویسم و از زیر در نیمه بستهء اینجا بیندازم توو ... نخواندی هم عیبی ندارد دلخور نمی شوم ... هنوز هیچی نشده دلم برایت تنگ شده مرد ... به قول مریم دلم برای آن انگشتهای تپل و کلهء کچلت هم تنگ می شود ... اصلن دلتنگی چیز غریبی ست که وختی بنویسی ش لوث می شود شاید هم لوس ... همینقدر که بدانی من را کفایت است ... بدانی که چقدر دوستت دارم و کجای قلبم هستی ... دیدی من هم وقتی را مثل تو وختی می نویسم ؟! ... دیروز آقا طیب را دیدی خوب بود ؟ خوش گذشت ؟ هم ماشینت خوشبو شد هم دلت ... بس که این بچچه گل است ... راستی شنیدم امروز صبح توی پمپ بنزین داشتی در باک را به جای کارت سوخت فرو می کردی توی پمپ ! ... و خانم رانندهء ماشین پشت سری چقدر به این کارت خندیده ! تو هم چپ چپ نگاهش کرده ای ... نیم ساعت پیش هم که انگار داشتی کتری داغ را به جای پارچ می گذاشتی توی یخچال ... قصد جسارت ندارم ها ولی حواست را جمع کن ... کاری نکن که مایهء خندهء این مردم بی مایه بشوی ... زندگی جددی جددی کوتاه تر و بی ارزش تر از تمامی این حرف و حدیث هاست ... باشد عزیز دل ؟ ... فدای تو بشوم من ... حالا که بیشتر سردت می شود لباس گرمتر بپوش چون پوست آدم که کلفت شدنی نیست ... انقدر برایت حرف دارم که فکر می کنم می توانم تا روزی که هستی و هستم برایت از اینجور نامه ها بنویسم ... فقط امیدوارم این حس الانم و این نامه نامهء آخرم نباشد! ... هر چه باشد من فرزندخواندهء پدری مثل تو ام خب ! ... سرت را زیاده درد نمی آورم ... تا نامهء بعدی خدا پشت و پناهت ... مواظب خودت باش عزیز .  

 

 

پی آبجی دنیز نوشت : 

 

آبجی دنیز جان ما زحمت کشیده اند عکس های زمستان برفی پارسال تبریز را فرستاده اند برای ما عقده ای های برف ندیده  

ببینید و کیف کنید و حسرت بخورید و لعنت کنید این زمستان بی بخار و بی برکت ۸۹ را ...

 

 

 

 

 

 

 

  

 

نظرات 123 + ارسال نظر
پارسا سه‌شنبه 14 دی 1389 ساعت 03:58 http://enclosure.blogfa.com/

چه شغل های خوبی!
منم دوس دارم!
همچنان هم دلمان تنگ جناب باقرلو است(به کسر گاف)!
قربان آن قلم شیرینش!

ای گفتید

پرند سه‌شنبه 14 دی 1389 ساعت 05:42 http://ghalamesabz2.wordpress.com

والا من این امکانات پر و پیمونی که تو مورد 10 ذکر کردی رو دارم الآن فقط نمی‌دونم چرا بچه پولدار نیستم!
خیلی هم مفلسم اتفاقاً!!
اشتباهی شده یعنی؟!
کجا باید شکایت‌نامه تنظیم کنم؟!!

این شغل‌هایی که گفتی بیشتر باکلاسن!
یه ضرب‌المثل ایران باستان هست که می‌گه:
"هر چه پولش بیش شغلش بهتر!"

نتیجه می گیریم شما یک بیکار بیش نیستید
در ضمن کجای این شغلها باکلاس بود ؟
چرخ و فلکی؟
چس فیل فروش سینما ؟
محیط بان ؟
دلقک ؟
روشنگری بفرمایید بی زحمت

پرند سه‌شنبه 14 دی 1389 ساعت 05:52 http://ghalamesabz2.wordpress.com

یکی از آشناهامون هست که لیسانس تربیت‌بدنی داره، اول که گفت دبیر ورزشه به نظرم شغل پایینی اومد...
ولی بعد که برامون بازش کرد دیدم این آدم فقط در ماه تفریح و ورزش می‌کنه و دلشم خوشه و تنشم سالمه و لذت هم می‌بره، آخر برج هم بالای یک میلیون درآمدشه!
از دبیر ورزش تو مدارس بگیر تا اجاره‌ی استخر و زمین فوتبال برای مربی‌گری!
خب کار به چنین چیزی می‌گن... زندگیه واقعاً...


من خودم همون‌طوری که گفتم کاری دوست دارم که مربوط به شبکه باشه و آقا بالاسر هم نداشته باشه!
کسی نباشه که مدام بهم دستور بده چی کار کن و چی کار نکن...
کلاً حرف‌شنوی تو ذاتم نیست خب! چیه مگه؟!
مثلاً کارهای پروژه‌ای دوست دارم که همه کاره‌ش خودم باشم یا حتی تدریس هم خوبه...
حالا هی اون‌جا پشت کامنتا نشین مسخره نکن!
ما که دستمون بهش نمی‌رسه بذار اقلاً خیالبافی کنیم!
چی می‌شه مگه؟!
کار تو ISP رو هم خیلی دوست دارم...
اینایی که گفتم فقط دوست دارما!
وگرنه شما اگر طی‌شور خونه‌ای جایی دیدی نیرو می‌خواستن منو خبر کن حتماً که ما راضی‌ایم!!

اختیار دارید پرند جان
امیدوارم یک شغل مناسب و فراخور حال و علاقه پیدا کنید
البته یک مقدار سطح توقعت رو بیار پایین خواهر
اتفاقا یکی از دوستان بنده صاحب یک تی شور خانه بزرگ است و برای کارهای شبکه اش نیاز به یک مدیر شبکه دارند
اگر موافقید معرفی کنم

پرند سه‌شنبه 14 دی 1389 ساعت 06:00 http://ghalamesabz2.wordpress.com

البته نخواستم ریا بشه و خیلی خودم رو تحویل بگیرم و خواستم کمی شکسته‌نفسی کنم و تواضع داشته باشم!
وگرنه مدیریت رو از همه‌ی شغل‌ها بیشتر دوست دارم!!
تو دانشگاه یه درس داشتیم به نام مدیریت استراتژیک که استاد خیلی خوبی داشت... هر جلسه یه سری تست‌هایی میاورد که نتیجه‌ش نشون می‌داد بیشتر برای چه کاری مناسبی...
زبونم لال شه اگه دروغ بگم همه‌ش مدیریت بود!!
در واقع از بس از بچگی ادای مدیرا رو درآوردم و هی دستور دادم و سلطه‌جو بودم معلومه دیگه با این سن حرف‌شنوی ندارم دیگه!
البته داریم سعی می‌کنیم منعطف شویم!!
حالا اینا همش اوهامه!
شما فعلاً رو همون طی‌شورخونه نظر داشته باشه!

نظرمون روی مدیریت طی شورخانه است
شما هم اگر یک مقدار انعطاف به خرج بدید می تونم ردیفش کنم

میکائیل سه‌شنبه 14 دی 1389 ساعت 07:14 http://sizdahname.wordpress.com

هنرمند ... این نشون میده که روحت خیلی لطیفه .. اصلا تو خط کار سخت نیستی ... نمیدونم مکانیکی ... چیزی ...

آخه مرد مومن ...
بچه پولداری هم شغله .... ؟؟؟؟؟

اینا همش امید و آرزو بودند میکاییل جان
وگرنه شغل خودم همچین آسون نیست

سهبا سه‌شنبه 14 دی 1389 ساعت 07:14 http://sayehsarezendegi.blogsky.com/

کارهایی که گفتی همشون قشنگه و بهتون میاد اتفاقا . فقط دارم کیامهر باستانی رو ( البته همینطوری الکی ) در لباس دلقک های سیرک تصور می کنم !‌ جالبه ها !
چند ماه پیش بود که سیرک خلیل عقاب اومده بود اینجا . چیزی که هرگز فراموشم نمیشه ، نگاه غمگین دلقک به ظاهر خندان سیرک بود . یک عکس ازش گرفتم با نیایش ، توی همین عکس هم علیرغم خندان بودنش ، غم چشمانش پیداست . خواستی بگو برات ای میل کنم کیامهر .
بابت لطفت ممنونم .

حتما بفرست سهبا جان
دوست دارم ببینم

میکائیل سه‌شنبه 14 دی 1389 ساعت 07:16 http://sizdahname.wordpress.com

از موارد ذکر فرموده ...
با شماره 7 و 8 و 9 موافقم ...
کلا یه حس خاصی داره ...

منم یه روزی دوست داشتم نویسنده شم ....
از این نویسنده معروف ها !!!!
هی روزگار

هی روزگار
حالا شدی بالاخره یا نه ؟

روشنفکرنما سه‌شنبه 14 دی 1389 ساعت 07:49 http://kafeiin.blogfa.com

بهترین شغل دنیا رو یادت رفت: استاد دانشگاه چون با جوونا سر و کار داری(مخصوصا دختر جوونا!) و کلاس کاری در بالاترین سطوحه و پولی هم به ویژه از حاشیه شغلت در میاری که بیا و ببین. تصور اینکه دخترای جیگر و غیر جیگر با گردن آویزان و انوع عشوه های ان چنانی ازت نمره بخوان و تو ناز کنی جالب توجهه. البته فکر نکنی من دختربازما

خداییش من اصلا فکر بد نکردم
فقط یک مقدار کوچولو وسوسه شدم

نازنین مریم سه‌شنبه 14 دی 1389 ساعت 07:56 http://morgheasir.persianblog.ir

در این که که معلمی شغل بسیاااااااار بسیار شریفی هست شکی نیست بستگی به روحیه ها داره من چون از تکرار بیزارم حس میکنم معلمی یه جور تکرار همون درساست واسه همین دوسش ندارم..معلما بهترین قشر جامعه هستن به قول مامانم من تا حالا تو معلما ادم بد ندیدم..
عکاسی واقعا شغل دوست داشتنیه...
عکسای زمستون عالی بود دست هردوتون درد نکنه

مرسی مریم جان
دست شما هم درد نکنه

فرزانه سه‌شنبه 14 دی 1389 ساعت 08:43 http://www.boloure-roya.blogfa.com

صبح عالی متعالی
اول یه نکته راجع به کامنتی که تو پست قبلی نوشتم بگم: من از تدریس کردن بدم نمی یاد شاید خوب اون جمله رو ننوشتم به نظرم کار بسیار بسیار سختی هست یعنی همونی که شما نوشتی یه دنیا عشق میخواد. علاقه لازم داره و خیلی چیزهای دیگه که من ندارم:( ولی یکی از بزرگترین آرزوهام اینه که یه بار دیگه دبیرهای دوره دبیرستانم رو ببینم. مخصوصا سرکار خانم احمدی دبیر جبر سال اول دبیرستانم رو.
خوب حالا راجع به مشاغل مورد علاقه:
راستش من اینقدر زود وارد بازار کار شدم (20 سالگی) و اینقدر نیاز مالیم شدید بود که اصلا قدرت انتخاب نداشتم اصلا یادم نبود که آدم باید کارش رو دوست داشته یا اصلا میخوام چی کاره بشم؟!!! من فقط میخواستم برم سر کار و زودتر پول دربیارم که سربار نباشم. بگذریم نتیجه این شد که شدیم کارمند دون پایه ای که تا آخر عمرش همینطور میمونه. اما اگه یه روزی یه پول قلنبه ای از یه جائی برسه (مثلا بلیط بخت آزمایی برنده شم:)) ) حتما گل فروشی باز میکنم و در کنارش هم یه کتاب فروشی. بالاخره یکی هم باید کار نویسندگان معرفی مثل شما رو به ملت عرضه کنه دیگه

همینکه خاطره خوبی از معلمهات داری نشون میده که این شغل چقدر تاثیر گذاره

راست میگی معمولا فشارهای زندگی انقدر زیادند که ما حق انتخاب نداریم
ایشالا که به آرزوهات برسی و یک کتاب فروشی بزرگ بخری
روی من هم به عنوان نردبون حساب کن

فرزانه سه‌شنبه 14 دی 1389 ساعت 08:46 http://www.boloure-roya.blogfa.com

تصحیح کامنت بالا:
خط آخر: معرفی غلطه معروفی درسته:))
این از اثرات بدخوابی دیشب هست:(

منظورت رو فهمیدم فرزانه جان
بی خواب نباشی

یک زن ذلیل سه‌شنبه 14 دی 1389 ساعت 08:50 http://1zanzalil.persianblog.ir

صبح بخیر...مربی فوتبال نمیخوای بشی؟

صبح شما هم به خیر
نه

مکتوب سه‌شنبه 14 دی 1389 ساعت 08:50 http://maktooob.persianblog.ir

شغل مورد علاقه من یه شرکت طراحی و ساخت پروژه های ساختمانیه . جایی که اصول فنی و کیفیت ، با شعور و هنر عجین بشه و ساختمان هایی رو بسازه که با افتخار بشه گفت : اینو ما ساختیم .
در مورد بابای پولدار و معلم هم باهات موافقم . اما معلمهای این سال و زمونه رو که میبینم غصه ام میگیره . با خودم میگم یعنی معلم های ما هم همچین موجودات نچسب و معمولی ئی بودن و به چشم ما مهربون و عزیز میومدن ؟
محیط بان ها هم شغل بسیار جالبی دارن . فکر کن همه ساعت کارت تو قلب طبیعتی .
راستی پسر چقدر همه افکارت رو پسندیدم .

قربونت برم مهندس خوش تیپ
ایشالا شرکت مورد علاقه ات رو که زدی آبدارچی خواستی هستیم در خدمتتون

افروز سه‌شنبه 14 دی 1389 ساعت 08:54 http://apoji

خوب بریم از مورد 1 شرع کنیم:
1)منم عاشق معلمی ام مخصوصا تعطیلات تابستونشون و بیمه جدیدشون البته نه از نوع حق التدریسش،شاید به خاطر اینکه مامان منم معلمه
2)محیط بانی قشنگه ولی خطرناکه برادر چند وقت پیش یکی از این محیط بانها دور از جون شما کشته شد طفلک،یه تجدید نظر کن برادر
3)کارگردان سینما:چند روز پیش یکی از این شبکه بدها داشت آثار تهمینه میلانی را نشون میداد و باهاش مصاحبه میکرد اگر بدونی با چه حسرتی نگاهش میکردم.
4)دوبلر:با توجه به صدایی که ما شنیدیم پیشنهاد میکنم حتما بری دنبالش چون استعدادش را داری

۱- به مادر عزیزتون سلام بنده رو ابلاغ بفرمایید
۲-منم که گفتم خطرناکه ولی چشم صرفنظر می کنیم
۳- من حسرتهام موقعی که مراسم جوایز فیلم فجر یا کن یا اسکار رو نشون میده فوران میکنه
۴-شرمنده می فرمایید

افروز سه‌شنبه 14 دی 1389 ساعت 09:01 http://apoji.persianblog.ir

5)نویسندگی: بابا کجای کاری تو همین الانم کلی نویسنده ای واسه خودت
6) آقا شما واسه چی عکس عروس دامادهای مردمو نگاه میکنی آمارتو بدم مجوزتو لغو کنن؟
7)دوستش ندارم چون از ارتفاع متنفرم
8) در این مورد نظری ندارم واقعا ولی بهت نمیاد پفک بفروشی
9) اصلا خنده دار نیست خنداندن مردم بزرگترین هنره و ما همیشه حتی با خوندن پستهای تلخت هم یه خنده میاد گوشه لبمون پس توام هنرمندی برادر
10) این یکی را نگو که داغ دلم تازه میشه می دونی بیشتر ترجیح میدادم شغل علیرضا این باشه
11) نبود؟؟؟؟؟

۵- بازم شرمنده فرمودید
۶- شما راپورت نده خودم از تو و علیرضا عکس می گیرم در حد تیم ملی به عنوان حف السکوت
۷- والا نیاز نداره خودت بری تو ارتفاع مردم میرن شما نگاه می کنی
۸- چس فیل چی ؟ بهم میاد ؟
۱۰- دست شما درد نکنه آباجی خانوم ایشالا اینطوری باشه که می فرمایید
۱۱- نه نبود

م . ح . م . د سه‌شنبه 14 دی 1389 ساعت 09:03 http://baghema.blogsky.com/

سلام بابابزرگ ، مامان من هم معلم بوده و الان بازنشست شده ، کاملا حس میکنم اینایی که تو مورد 1 گفتی ، هرجا دانش اموزاش باشن زود میان سمتش و یادآوری خاطرات گذشته ... الانم بعضی هاشون مرتب زنگ میزنن و حالشو میپرسن ، خیلی حس قشنگی داره ...

کارگردان سینما به نظرم یکم سخته ، اما دوبلوری را خیلی دوس دارم اما با این صدای مزخرف و تند تند حرف زدنم بعید میدونم بشه کار کرد روش ...

شغل 9 را هم خیلی دوس دارم ، خیلی دوس دارم همه را بخندونم ، خیلی حس قشنگی داره ...

شغل 10 هم که دیگهههههههههههههه حرف نداره ...

سلام منو به مادر گرامی برسون
واسه دوبلوری تو فیلمهایی که نقش اولشون فردوسی پور باشه مناسبی که
شغل ۱۰ آخرشه خداییش

م . ح . م . د سه‌شنبه 14 دی 1389 ساعت 09:05 http://baghema.blogsky.com/

اون عکسها هم خیلی قشنگ بود ... حالم داره از این زمستون به هم میخوره ...

من آذری ها را خیلی دوس دارم ، به خصوص از نوع تبریزش .. چند سال پیش رفتیم مسافرت اونجا انصافا خیلییییییییییی مهربون و مهمون نوازن ، خیلیییییییی

کباب بناب هم داره اساسی ، 6 متره

مرسی از دختری از یک شهر دور یا همون دنیز ..

این همه تعریف کردی که برسی به کباب شکمو ؟

هاله بانو سه‌شنبه 14 دی 1389 ساعت 09:13 http://halehsadeghi.persianblog.ir

یعنی کشته اون شغل آخریه شدم ها
این موقع ها می گیم طرف بچه حاجیه (دختر حاجی یا پسر حاجی) حاجی هم که دیگه خر پول

والا کیه که کشته شغل آخریه نباشه ؟ ها ؟

منیژه سه‌شنبه 14 دی 1389 ساعت 09:28 http://nasimayeman.persianblog.ir

من در موردهر 10 موردش باهات هم عقدیه ام...اما نویسندگی و عکاسی واسم یه چیز دیگه اس...اینکه یه روزی یه نویسنده ی بزرگ بشم...با زیباترین و رمانتیک ترین رمان های عاشقانه مطمئناً تا زنده ام رو دلم میمونه...خب بچه پولدار بودن هم که دیگه جای هیچ بحثی نداره به خاطر اون چهار دلیلی که شما فرمودید...

کلا ما با هم خیلی وموافقیم
بزن قدش

الهه سه‌شنبه 14 دی 1389 ساعت 09:29 http://khooneyedel.blogsky.com/

تموم این شغلهایی که اسم بردی واقعا دوست داشتنی هستن...
محیط بانی رو خیلی دوست دارم...گرچه تو این مملکت خانوما حسرت خیلی شغلها به دلشون میمونه...کار کردن توی سیرک هم کلا جالبه...چه اون دلقکی باشی که مردم رو میخندونه و چه از عوامل تدارکات باشی...این سفر کردن مدام خیلی خوبه...
بعضی شغلها تحصیلات خاص میخواد مثل کارگردانی...اما بقیه ی این مشاغل اکثرا جهیزات خاص میخوان...مثل عکاسی و چرخ و فلکی.....

ممنونم از تاییداتتون الهه بانو

اشرف گیلانی سه‌شنبه 14 دی 1389 ساعت 09:30 http://babanandad.blogfa.com



شغل هم شغلای قدیم
مثلا دلاکی!

دوست هم دوستای قدیم
مثلا:؟؟؟؟؟

زمستون هم زمستونای قدیم!

مثلا قیصر ؟

دلاکی هم بد نیستا
آدم یاد سیبیل میفته

افروز سه‌شنبه 14 دی 1389 ساعت 09:31 http://apoji.persianblog.ir

راستی من عاشق این بودم که کارمند بانک باشم وام خرید مسکن بهشون میدن به چه باحالی

خیلی دردسر داره افروز
باور کن سخته

منیژه سه‌شنبه 14 دی 1389 ساعت 09:32 http://nasimayeman.persianblog.ir

دنیز جان ممنون بابت عکس ها...چه احساس خوبی به آدم میده...یه ذره دلمون وا شد خواهر...

الهه سه‌شنبه 14 دی 1389 ساعت 09:33 http://khooneyedel.blogsky.com/

اما دوبلوری...به جون خودم تو کار دوبله موفق میشی..کلا گوینده ی خوبی هستی...بداهه هات محشرن...صدات عالیه...بیانت قوی و خوبه...رو کلمات تسلط داری...روی تن صدات هم مسلطی...همه ی اینا میتونه تو رو به یه دوبلور موفق تبدیل کنه....برو تست دوبله بده...میدونم خودت عاشق این کاری...پس شوخیش نگیر...گاهی رویاهای آدمها به خاطر کم لطفی خودشون نسبت به خودشون از دست میرن...حاضرم قول شرف بدم که پذیرفته میشی

انقدر تعریف کردی من الان دارم ذوقمرگ میشم
شایدم یه روز رفتم
نقش بیگلی بیگلی تو گوریل انگوری یا اون اسب کابویه تو یوگی یا شایدم خرس قهوه ای پسر شجاع رو گرفتم
خدا رو چه دیدی؟

الهه سه‌شنبه 14 دی 1389 ساعت 09:37 http://khooneyedel.blogsky.com/

اینکه بابای پولدار داشته باشی اصلا تضمین کننده ی این نیست که خودت راحت زندگی میکنی...کاش شغل پولداری وجود داشت...یعنی خودمون شغلمون پولداری بود...کلا مواجب بگیری جالب نیست...

اضمین کننده نیست ولی خیلی تعیین کننده است
آره کاش

خورشید سه‌شنبه 14 دی 1389 ساعت 09:40 http://khorshidejonoob1.blogfa.com

سلام
من با عکاسی و بچه پولدار شدن با شما موافقم .اما شغل هایی که خودم دوست دارم داشته باشم

۱- گل فروشی داشته باشم . چه خوبه که زندگیت بین گل و گیاه بگذره .
۲ - یه مرکز برای نگهداری بچه های بی سرپرست داشته باشم . بنظرم یکی از بهترین کارای دنیا عشق دادن به این بچه هاست .

ایشاا... زود برگردن جناب باقرلو . عید بدون بازیهای ایشون یه جوریه . نه ؟

با گل فروشی و دیریت مرکز کودکان موافقم
خیلی همش شغل های خوبیه
ایشالا که بر می گردن جناب باقرلو

هیشکی! سه‌شنبه 14 دی 1389 ساعت 09:43 http://http://hishkii.blogsky.com

سلام صب بخیر..
از معلمی متنفرم اصولن از سر و کله زدن با این و اون بدم میاد .
عکاسی هم عاشقشم به همون دلایلی که خودت گفتی

دلقک سیرکم دوست دارم مخصوصا این که دائم در سفره و این خیلی هیجان انگیزه..ولی نمی دونم چرا حس میکنم همه ی دلقکا یه غم گنده تو دلشونه..اگه من دلقک میشدم نصف شب بعد از تموم شدن اجرا میرفتم یه گوشه ی دنج و زار زار گریه میکردم..

بچه پولدار بودن!!!! خیلی باحال بود .

هیشکی جان شما مشتری نیستی
شما فقط میخوای گریه کنی خواهر
ولی عکاسی بهت میاد
ترشی نخوری یه چیزی میشی

الهه سه‌شنبه 14 دی 1389 ساعت 09:47 http://khooneyedel.blogsky.com/

من عاشق نویسندگی ام...عاشق روانشناسی هم هستم...اینکه بتونم گره ای از کار کسی باز کنم و اون با صحبت کردن با من سبک بشه خیلی بهم لذت میده...یه شغل دیگه هم که خیییییلی دوست دارم و اگر از اول بهش اهمیت میدادم مطمئنم که تا الان به یه جایی رسیده بودم طراحی لباسه....
خیر سرم دارم معماری میخونم و اول باید میگفتم معماری رو از همه بیشتر دوست دارم...من معماری رو دوست دارم ولی نه توی ایران....اینجا سیستم بساز بفروشی شده و دیگه طرح دلی نمیشه داد..باید مکعب بسازی و ببری بالا!
داغ دلمون رو تازه کردیااااا

طراح لباس هم خیلی خوبه
درآمدشم خوبه
البته نه تو ایران
اینجا فقط باید مانتو طراحی کنی و روسری رو کج و ماوج ببندی

الهه سه‌شنبه 14 دی 1389 ساعت 09:48 http://khooneyedel.blogsky.com/

نامه های کرگدن واسه آقا محسن ایده ی محشریه...حداقل دلمون آروم میشه....
از دنیز عزیز هم یه دنیا ممنون واسه عکسای برفیش....آخ من دلم برف میخواااااد....

موافقم
مرهمیه به درد رفتنش
دست دنیز هم درد نکنه

بابای آرتاخان سه‌شنبه 14 دی 1389 ساعت 09:49 http://artakhan.blogfa.com

پست قبلی و حاضر رو با هم خوندم . یعنی نمی تونستی تو لیست شغل های دوست نداشتنیت اسم این ؛ کارمندی ؛ لعنتی رو بیاری تا یه کم دلمون خنک بشه !

همینکه صبح تا شب جلوی چشممونه بس نیست رفیق جان ؟

هیشکی! سه‌شنبه 14 دی 1389 ساعت 09:58 http://http://hishkii.blogsky.com

من همیشه دوس داشتم فروشگاه لوازم التحریر داشته باشم..فک کن این همه تنوع این همه وسایل..

باغ ـ نارنگی داری یا نارنگی فروشی یا واردات نارنگی ! هم شغل لطیف و زیبا و خوشمزه ای می باشد

شارژ ِ ایرانسل فروشی.. نه.. مدیر عامل شرکت ایرانسل

اوووووووووَه یه عالمه شغل جذاب و دوست داشتنی دیگه هم هست که اگه همون بچه پولدار بودن بشیم به اون شغلا هم میرسیم...مث جهانگردی و ...

آره والا
جهانگردی رو خودمم می خواستم بگم
یادم رفت

آناهیتا سه‌شنبه 14 دی 1389 ساعت 10:00 http://www.a-n-a-a-r-i-a.blogsky.com

وای معلمی.من و شما که فرزند معلم هستیم خوب می دونیم چه حالی داره معلمی.
یک بار تست دوبلری دادم.قبول هم شدم.صدای من به درد شخصیت های کارتونی می خوره.محیط دوبلرها یه جور خاصیه من باهاش سازگار نبودم اما عاشق این کارم.عالیه.
همیشه دوس داشتم تو فرودگاه کار کنم.از بوی فرودگاه خوشم میاد اکثر آدما خوشحالن.به قیافه ی همه نگا کنم مهر بزنم یا پشت بلند گو اعلام کنم پرواز شماره فلان.....البته اگه من این کارو می کردم ملت یاد برنامه ی عمو پورنگ می افتادن!


شکست نفسی می فرمایید
صداتون خیلی هم قشنگه

گوجه سبز سه‌شنبه 14 دی 1389 ساعت 10:00

پادشاهی (و زیرشاخه های آن ره بری و ...)

و بر بری

هیشکی! سه‌شنبه 14 دی 1389 ساعت 10:02 http://http://hishkii.blogsky.com

داداشی دیروز با اون نامه اش انگار یه قرص آرام بخش بهمون داد.. سرش سلامت و دمش گرم.

دستش درد نکنه

آلن سه‌شنبه 14 دی 1389 ساعت 10:08

محیط بانی رو دوست دارم کیا. خیلی زیاد.
شاید تنها شغلی باشه که میتونه روح منو ارضا کنه.

وقتی شغل دلقک رو خوندم ، نمی دونم چرا گریه ام گرفت.
دلقک بودن حس عجیبیه کیا. هر کسی نمی تونه دلقک باشه.
تازه کامنت سهبا رو هم که خوندم گریه م گرفت.

قربون اون دلت برم الهی
چقدر رقیق الاحساسی تو آخه پسر ؟
بیا بریم با یه موتور تو جنگل دو ترکه
من دلقک بازی کنم بعد دو تایی گریه کنیم

آلن سه‌شنبه 14 دی 1389 ساعت 10:13

نامه محسن خیلی قشنگ بود.
اینو دیروز به خودش هم گفتم.
خیلی وبلاگا اومدن و رفتن. همشون خوب بودن.
ولی وبلاگ محسن برای من یه چیز دیگه بود.
وقتی میگم یه چیز دیگه بود ، باید ماکزیمم چیزی که به ذهنت می رسه رو بازم ماکزیمم کنی تا به اون چیزی که توی ذهن منه برسی.
جاش همیشه خالی می مونه. همیییییییییییییییییییییشه.

ایشالا که نمی مونه
منظورم خالیه
می فهمم چی میگی
محسن حرف نداره به خدا

آناهیتا سه‌شنبه 14 دی 1389 ساعت 10:13 http://www.a-n-a-a-r-i-a.blogsky.com

جهانگرد بشم
باستان شناس باشم
نمایشگاه ماشین داشته باشم
گلخونه داشته باشم
مستند ساز بشم
حاضر بودم باغبون یا راننده ی صدا و سیمای 40 سال پیش باشم فقط روزی 100 بار از سربالایی جام جم بالا پایین برم.اونجا بوی خاصی داره
نمایشگاه ماشین یا مبل داشته باشم این نمایشگاه ها بوی عجیبی دارن.
آخه بچه پولدار بودن و همش خرج کردن و مفید نبودن چه فایده داره؟ من که حال نمی کنم

جز مورد نمایشگاه
با همه موارد صد در صد موافقم

هیشکی! سه‌شنبه 14 دی 1389 ساعت 10:15 http://http://hishkii.blogsky.com

حضرت کرگدن نامه ی دوم را رونمایی فرمودند...
تشیف بیارید اولولون بخونید.

چشم

سمیرا سه‌شنبه 14 دی 1389 ساعت 10:34 http://nahavand.persianblog.ir

وای فکر کن کیامهر دلقک سیرک بشه!!! اما من موافقم با اونچیزهایی که میکائیل دوست داره اتفاقا خیلی هم بهش میاد توی سیرک کارکنه؟؟!!!!

خداییش بهترین دلقک میشم
تازه با این قیافه ام گریم هم لازم ندارم
ملت همینجوری خنده شون می گیره

نیما سه‌شنبه 14 دی 1389 ساعت 10:53 http://www.arezuhaye-aghaghi.blogsky.com

الان تویه ابرام !

فکر کن دو روز دیگه بچه ی منم مینویسه ! بابام شغلش خیلی خوبه ! معلمه ! همه بهش احترام میذارن ! اینم علامت مخصوص معلم بزرگ ! نیما یره مشهدی !

از اون خنده های پرشینی ایضا !

دو تا آیکون ماچ و بغل و هم از طرف من بذار تنگش

مامانگار سه‌شنبه 14 دی 1389 ساعت 10:59 http://www.zanbil-m.persianblog.ir/

...این محیط بانی محححححشرررره بخدا...
...فیلمسازی و تدوین فیلم رو هم دوست دارم...
اما حالا که سن ام بالاتر رفته دوتا شغل دیگه رو هم که دوست دارم اضافه میکنم:
...پرورش گل و گیاه..
...سبزی فروشی..
...مدیریت یه مرکز روحی-متافیزیکی...
...و مدیریت یه مرکز غذای آماده هم عالیه !!
تناسب علایق رو که دیدی...؟!

من بیشتر از اینکه مشعوف تناسب علایق شما بشم
محو شمارش شما شدم مادر جان
فرمودید دوتا
اینکه شد چارتا
کاش شما تو شرکت ما قسمت حقوق و مزایا استخدام می شدید تا نونمون تو روغن باشه
اون گل و گیاه رو منم پایه ام
غذای آماده ام همینطور حیف که اضافه وزن دارم

روشنک سه‌شنبه 14 دی 1389 ساعت 11:03 http://hasti727.blogfa.com

به به میبینم یه سری شغل با حال پشت سر هم ردیف کردی
۱- معلمی شیرینه ولی به خدا بچه های این دوره زمونه رو با یه نسل قبل تر مقایسه نکن اصلا نمیشه کنترلشون کرد....برا مثال همین ده روز پیش سر کلاس یادم رفته بود سایلنت کنم اس ام اس اومد ...خوندم و لبخند زدم ...تا سرم رو بالا کردم دیدم پچ پچ افتاده بین پسرا و دخترا و هر هر خنده که استاد بی اف تون بود؟!!!!!!حالا که سرحالتون کرد! دیگه درس نپرسید!
۲- محیط بانی و جنگل بانی عشق منه ...اصلا با هر شغلی که با طبیعت و حیوون ها سر و کار داشته باشه حتی جانورشناسی عشق میکنم
۳-کارگردانی هم خیلی با کلاسه و ادم از خلق یه اثر خوب نفسش حال میاد ولی برا تو بیشتر برازنده است حیف که دنبالش رو محکم نگرفتی وگرنه با روحیاتی که ازت سراغ دارم خیلی موفق میشدی
۴-دوبلوری خوراک صدا و بداهه گفتن های خودته و بس
هنوز هم دیر نیست
۵-نویسندگی که اخرشی....کیا بیا یه سوژه رو در موردش تحقیق کن و بنویس ....پارسال با هزینه شخصی یه کتاب ترجمه و چاپ کردم بابام چنان بهش افتخار میکنه که انگار تا حالا ول ول بیکار میگشتم!!!!!!!
۶-عکاسی اگه منظورت داشتن یه مغازه و اتلیه است که یه کم الان برات سخته ولی اگه تو دنیای بیرون دنبال سوژه بگردی و با این علاقه ای که داری چند سال دیگه یه حرفه ای تمام عیار میشی و نمایشگاه میزنی و با امضا جوگیریات همش رو خودمون ازت میخریم و کار و بار سکه میشه
۷-ای جان یادته وقتی کوچیک بودیم این چرخ فلک کوچیکا چقدر گنده بودن

۱- از شوخی بگذریم کی بود اس ام اس داد ؟ اصلا چرا لبخند زدی ؟
آیکن داداش غیرتی سگ سیبیل
۲- موافقم ولی خطرناک هم هست احتمال داره شیر آدمو بخوره
۳- هی دست رو دلم نذار خواهر
۴-
۵- شماره حساب بدم یک مقدار از این هزینه های شخصی برای ما هم بریزید قول میدم بابم به شما افتخار کنه
۶- شما کلا تو کار حمایت مالی هستی ها روشنک جان
دقت کردی ؟ خواهر خب سرمایه بیکار داری چرا زودتر نمیگی؟
میریم از چین جنس میاریم خدات تومن سود توشه
۷- آی چرخ و فلک
دلم خواست
از همون کوچولوهاش

سه تا شغل دیگه هم بود
چی شدی ؟
الو ؟
رفتی ؟
الو ؟

lilita سه‌شنبه 14 دی 1389 ساعت 11:05 http://lilitaa.blogsky.com/

درود
صبح عالی متعالی
اول تبریک به بابای نازنینتون که عاشق شغلشونن. و عذر خواهی بابت اینکه اونطوری از معلمی نوشتم. شاید اشکال کار از اینجاست که خود من به شخصه توی دوران ۱۲ سال تحصیلم کمتر معلمی داشتم که عاشق کارشون باشن. خیلی کم. به جز یکی دو مورد که یکیشون هم دبیر ورزش بود بنده خدا. اکثر معلمها مخصوصا زنهاشون بوگندو بودن. با مقنعه هایی کج و کوله و گچی. یه هفت هشت تایی هم دبیر مرد داشتم. که انصافا خیلی تروتمیز تر از زنها بودن. و انگار بیشتر هم دلشون برای کارشون و بچه های مردم میسوخت. یکی ازین مردا دبیر جغرافیای سیاسی بود. هنوز از یادآوری حرفها و کارهاش خندم میگیره. خیلی شیرین کرده بود برام این درس رو. چشماش هم بنده خدا لوچ بود و خودش روز اول تاریخچه ی این چشم هچل هفت رو برامون گفت. یکی از مهمترین اونها دبیر ادبیاتم بود. درسهایی که بهم داد وقتی پشت کنکور بودم هنوزم که هنوزه از ذهنم پاک نشده. پس نتیجه میگیریم معلمهای مرد واقعا بهتر زنها هستند( یا شاید بودن)
القصه دستای مهربون پدرتون رو از راه دور میبوسم.

چرا عذر خواهی لیلیتا بانو ؟
علایق آدمها متعلقه به خودشون
و صد البته قابل احترام
فرضا شما از ماست بدتون بیاد
من که دوست دارم باید بهم بر بخوره؟
یا اگه بابام ماست بند باشه باید عذر خواهی کنید ؟
احتمالا اگه من جای شما بودم از معلمی خوشم نمیومد
و احتمالا شما هم اگر فرزند معلم بودید به این شغل علاقه داشتید

لطف شما مستدام

فرناز سه‌شنبه 14 دی 1389 ساعت 11:08 http://www.zolaleen.persianblog.ir

قربان این نامه ها برویم ما..هان نه بروم من..
کیامهر دنبال علاقه ات برو نگذار حسرت شود علی الخصوص دوبلوری....(یکی این را به خود فرناز در مورد هنر بگوید)
راستی به جز ایران جای دیگری هم بچه پولدار بودن شغل محسوب می شود؟

والا اگه پول داشته باشی همه جای دنیا زیر پای آدمه

انصافا نامه های خوبیه

lilita سه‌شنبه 14 دی 1389 ساعت 11:09 http://lilitaa.blogsky.com/

منم یه روزی فکر میکردم یه نویسنده میشم. بعد از اوضاع بد این شغل توی ایران سر در آوردم و بیخیالش شدم. خیلی زود بیخیال شدم. حالا دیگه خیلی دیره و من دیر فهمیدم که شاید نباید پول رو فدای عشق میکردم. حالا با خودم میگم شاید بتونم توی یه چاپخونه ای کتاب فروشی ای همچین جایی کار کنم.
یعنی از اول هم عاااااااااااااااااااااشف این بودم که فروشنده ی کتاب باشم و فرصتی داشته باشم تا یه عالمه کتاب بخونم.

این شاید تنها شغلی باشه که همیشه دوست داشتم

انصافا مشاغل مرتبط با کتاب همشون خوبند
کتاب فروشی که محشره

lilita سه‌شنبه 14 دی 1389 ساعت 11:10 http://lilitaa.blogsky.com/

کرگدن عزیز!
چه میشود در این وانفسای سرد و خالی از خنده، ملتی غمزده به همان کارتان توی پمپ بنزین بخندند یا به گذاشتن کتریتان توی یخچال. مهم اینست که شما باز یک عده را شاد کنید. هان؟

اصلا هدف از این نامه شاد کردنه خلایق بوده و بس

حمید سه‌شنبه 14 دی 1389 ساعت 11:11 http://abrechandzelee.blogsky.com/

با اون "چرخ و فلکی" خیلی حال کردم...
برای نسل ما یه چیزیه شبیه شهر فرنگی یا بستنی آلاسکا روی چرخ دستفروش که بزرگترا تعریف میکنن...یه چیز خوب که دیگه کسی یادش نیست...حتی الانم دیگه یه خاطره دوره...فکر میکنی چند تا از بچه هایی که برای این پست کامنت میذارن یه چرخ و فلک دستی رو از نزدیک دیدن؟...

راست میگی حمید
احتمالا خیلی ها ندیده باشن اون چرخ و فلک ها رو
دقیقا مثل حسی که ما داریم به شهر فرنگ
چه مثال قشنگی زدی پسر

مامانگار سه‌شنبه 14 دی 1389 ساعت 11:21

...فکرکن!!!!...مستندسازی..
...پاشی ..دوربین بذاری روی کولت...بایه لندرور قدیمی...راه بیفتی بری تو دشت و کوه وکمر وجنگل و آبشار وغیره...فیلم مستند...هرجور سلیقته بسازی...
یا بری توی یه روستای دورافتاده...از زندگی روزانه یه پیرمرد و پیرزن 80-90 ساله...ویه پسربچه شیطون 7-8 ساله فیلم مستند بگیری....آخرسر هم بشینی پشت میز تدوین...راشهارو بریزی جلوت و با ولع...صحنه به صحنه بهم پیوندشون بدی...
بنظرمن لذتی ازاین بالاتر نیست تو دنیا....

واقعا خوبه
فیلمسازی
اونم از نوع مستند
این رو خیلی دوست داشتم مامانگار

مومو سه‌شنبه 14 دی 1389 ساعت 11:35 http://mo-mo.blogsky.com

یه جای خالی برا شغل ده تو خونه ی ما هست... آیکون پینوکیو با دماغ دراز!
البته نه از درآمدمعلمی
چه مشاغل متناقضی!

این محسن خان هم یه پیت بنزین گرفته دستش هی آتش دل ما رو تند می کنه...
دلم برای تبریز..."شهرِ من" لک زده...

انصافا شهر خوبیه تبریز
البته نرفتم تا حالا ولی تعریفش رو زیاد شنیدم
قراره بریم یه هفته خونه دنیز اینا پلاس شیم
اگه انمداختنمون بیرون میایم خونه شما
خوبه ؟

مومو سه‌شنبه 14 دی 1389 ساعت 11:38 http://mo-mo.blogsky.com

استاد دانشگاهی وقتی دخترا میان با عشوه ازت نمره می خوان زیادم باحال نیست!

ایشالله قسمت می شه متوجه عرض بنده می شین..

از کجا می دونی استاد مومو ؟
یکسری تفاوتها بین آقایون و خانومها هست
بعید می دونم کسی بدش بیاد

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد