جوگیریات

جوگیریات

بابک اسحاقی
جوگیریات

جوگیریات

بابک اسحاقی

تو از دیوژن روزنامه خوان ٬دیوانه تری آبجی نرگس !

خواهرم نرگس ٬توی کامنتهای پست قبلی برایم نوشته : 

((بعد از ده روز از مسافرت برگشتم سریع اومدم رادین رو خوابوندم اومدم نت  

گفتم حتما دلت برام تنگ شده و یه خط از من نوشتی یا شاید تولد من هم جزء تبریک ها باشه . اما از همه حرف زدی جز من جای آدم ها باید تو دل باشه نه تو شناسنامه ..............ببخش که فکر میکردم دلت واسم تنگ شده )) 

 

 -

 

 

 

  ************************

امشب خانه مادرم میهمان بودیم . خواهر هایم و همسرانشان و بچه هایشان هم بودند . 

بعد از شام با دامادین( دو داماد ) رفتیم و چند تا فیلم خریدیم . 

موقع برگشت توی بلوار شلوغی که ماشین ها به سرعت حرکت می کردند  

یک لحظه چشمم خورد به یک آدم دیوانه

رفتارش عجیب بود . داشت توی خیابان و در مسیر حرکت ماشین ها تند تند راه می رفت و تکه روزنامه ای هم توی دستش بود . 

عجیب بود که با نزدیک شدن هر ماشین تکه روزنامه را بالا می گرفت و توی نور چراغ ماشین ها 

همان طور که با سرعت راه می رفت ٬سعی می کرد روزنامه را بخواند . 

 

-

شاید بی ربط باشد ولی این دیوانه مرا یاد دیوژن انداخت  

همان فیلسوف دیوانه ای که لباسش خمره ای بیش نبود  

همان کسی که توی روز با فانوس توی شهر می گشت و دنبال انسان می گشت  

دی شیخ با چراغ همی گشت گرد شهر        کز دیو و دد ملولم و انسانم آرزوست  

 

**********************

مریم و نرگس به فاصله دو سال ٬ بعد از من بدنیا آمدند . 

با اینکه چهار ساله بودم روزی که نرگس بدنیا آمد را خوب یادم هست . 

چپول بود و من هم این را بلند داد زدم توی جمع مهمانها  

و نمی دانم کدام شیر پاک خورده ای چنان نیشگونی از من گرفت که خفه شو !  

آدم روی خواهر خودش که عیب نمی گذارد .  

 -

هر چه مریم آرام و سر بزیر بود ٬ نرگس شیطان بود و پر حرف  

اسمش را زلزله گذاشته بودند از بس که حرف می زد ... 

تمام دعواهای کودکی توی خانه ما بین من و نرگس بود  

روزی نبود که سر مساله ای با هم دعوایمان نشود و جیغ و دادش به آسمان نرود . 

بعدها که بزرگتر شدیم ٬ دعوا که می شد هم می زد هم یقه لباسم را جرواجر می کرد و هم گریه راه می انداخت و جیغ می زد تا بابا بیاید و معمولا یک وعده کتک هم از بابا می خوردم . 

نرگس بر خلاف ظاهر جیغ جیغو و شیطانش بی اندازه مهربان است . 

با اینکه از من و مریم کوچکتر است ٬ همیشه هوای من و مریم را داشته و همه جوره کمکمان کرده است . بی اغراق باید بگویم نصف زحمتهای مالی و دوندگی های عروسی مرا نرگس کشید و نصف دیگرش را من و بابا ...  

به همین خاطر همیشه خودم را مدیون محبت هایش می دانم

و خوشحالم که الان مثل آدم دارد زندگیش را می کند و خوشبخت است و یک شوهر خوب و یک ببعی ناز دارد .

 

 رادین - پسر نرگس  

  

 

 ************************

 

۷ فروردین تبریز بودیم که زنگ زدم به نرگس و تولدش را تبریک گفتم . معلوم بود گارد گرفته است برای یک دعوای اساسی و منتظر بود تا تولدش را فراموش کنم که بیاید و برایم کامنت بگذارد و آبرو و حیثیت مرا ببرد . 

اصلا نمی فهمم این آدم چرا شده است هووی دنیای مجازی من  ؟

وقتی نشده که بیاید و کامنت بگذارد و مرا قهوه ای نکند  

نمی دانم چه مشکلی با من و دوستان مجازی من دارد  ؟

والله باید مهربان را بگذارم روی سرم و روزی هفت بار دورش بگردم و پرستش کنم 

اگر قرار بود مهربان یک ذره مثل نرگس باشد  

یا الان داشتم ماه به ماه قسط سکه های مهریه ام را می دادم 

یا اینکه وبلاگی به نام جوگیریات توی  مجازستان وجود نمی داشت . 

دیشب هم حضرت علیه بعد از ده روز گشت و گذار در بلاد فرنگ  

همین که تشریفشان را آورده اند هنوز رادین را نخوابانده و دستشویی و حمام نرفته آمده برایم کامنت گذاشته و لیچار بارم کرده است .  

نرگس راست می گوید . جای آدم ها باید توی دل باشد نه توی شناسنامه  

ولی باید بداند که تا روزی که خودش نیاید و لااقل دو خط توی خانه مجازیش که به هزار عشق و علاقه برایش ساختم ننویسد ٬ توی دنیای مجازیم راهش نمی دهم . 

 

خدا را هزار مرتبه شکر که روز تولد خواهر شناسنامه ای یادمان بود و تبریک تلفنی هم عرض کردیم . وگرنه بعید نبود که تنبانمان را پرچم کند توی این مجازستان  

و معلوم نبود چه قشقرقی می خواست راه بیاندازد . 

********************** 

دلم برای رادین قدر یک ارزن تنگ شده بود    

از سفر که برگشتیم آنها رفتند سفر و سال ۹۰ ندیده بودمش  

نرگس ٬ بچه را بغل کرده بود و برای خنده ٬ این طفل معصوم را دعوا می کرد و اخم نشانش  

می داد و رادین بینوا هم  از اخم مادر گریه اش می گرفت  

نفهمیدم این چه شوخی بی معنی و بی مزه ای بود که می کرد 

این پست را نوشتم تا هم تشکری باشد از محبت های نرگس 

و هم دلم خنک شود از کامنتهای قهوه ای رنگش 

و هم تلافی گریه امشب رادین دربیاید . 

کتونی های سفید رادین را ببینید ...  

 -

به نظر شما کسی که برای خنده ٬ گریه همچین فرشته ای را در بیاورد مشکل روانی ندارد ؟ 

نرگس جان ! خواهر عزیز شناسنامه ای من ... 

به نظرم تو از دیوژن روزنامه خوان ٬ دیوانه تری

 

 

پی نوشت : 

این چند وقت ٬ بلاگفا حسابی به روغن سوزی افتاده است . 

این خرابی های پی در پی بهانه ای شده است تا دوستان وبلاگ نویس قدر و قیمت  مدیران خوبی چون مسعود چنگیزی را بفهمند و به راه راست هدایت شده و اسباب و اثاثیه را بکشند و خانه مجازیشان را بیاورند توی سرور و سالار سرویس های وبلاگ نویس فارسی   

یعنی بلاگ اسکای  

 

حنانه عزیزم از این بعد فلوتش را اینجا می نوازد  

و نشانی دخترک زبون دراز در بلاگ اسکای اینجا ست .  

 

نظرات 124 + ارسال نظر
ماهی تنگ بلور شنبه 20 فروردین 1390 ساعت 21:03 http://parspalace.persianblog.ir/

خدا کنه این دفعه حلال زداه به داییش نره

وروجک شنبه 20 فروردین 1390 ساعت 21:09 http://jighestan.blogfa.com

میگما کیامهر بیکاری هی اینو اونو به این مجازستان الوده می کنی والا همین کوروش که دعوتش کردی فردا پس فردا رو دستت بلند میشه

نازنین مریم شنبه 20 فروردین 1390 ساعت 21:53 http://morgheasir.persianblog.ir

اخی چقدر رادین نازه انشالله خدا حفظش کنه برای پدر ومادرش
راستش من خودم همیشه فکر میکردم خواهرم حتما میدونه که من چقدر دوستش دارم و با دوستام هر چقدر هم صمیمی باشم اون برام یه چیزه دیگه هست..تا اینکه یه روزی حسابی ما رو از خجالتش دراورد و بهم فهموند که آدم باید به نزدیکانش هم عشق و علاقه اش رو نشون بده که شاید اونا بیشتر توقع داشته باشن از ما..اما این قهوه ای کردنها نشون میده که چقدر دوستتون داره ..

الی شنبه 20 فروردین 1390 ساعت 22:45 http://e-motamedi.persianblog.ir/

ایشالله زنده باشی رادین
ماشالله چه جیگری شده...
دارم میزنم به تخته

دخترک زبون دراز شنبه 20 فروردین 1390 ساعت 23:15 http://dokhtarezabonderaz.blogsky.com/

اومدم آقا کیامهر خیال نکیند بی معرفتیم آیا شما الان خوبید ؟نفس می کشید آیا؟
آیا رویت شد؟
اقا کیامهر اگر وضعیتتون خوبه یه بار فوت کن ...

!!! شنبه 20 فروردین 1390 ساعت 23:18 http://lie-f.blogfa.com/

ما که همیشه حسرتشو داریم ...
حسرت خواهر داشتن ...
هییییییییییییی

سیروس شنبه 20 فروردین 1390 ساعت 23:31 http://www.khozaebal.persianblog.ir

ای بابا
ما تا ابد دهر باید حسرت خواهر داشتم رو به دل داشته باشیم
علل الخصوص بزرگترش رو دوست داشتیم داشته باشیم که خدا قسمت نکرده گویا

م . ح . م . د شنبه 20 فروردین 1390 ساعت 23:54 http://baghema.blogsky.com/

خصوصی !

فرشته یکشنبه 21 فروردین 1390 ساعت 00:18 http://feritalkative.blogfa.com/

چه دادشه بدیییییییییییییییی
باز خوبه شوما یادت بوده از راه دور زنگ زدی تبریک گفتی
منو داداشم چی که همیشه پیش همیم اما سالهاست تولد همو به هم تبریک هم نگفتیم ...
چقدر این جمله رو دوست داشتم :
جای آدم ها باید تو دل باشه نه تو شناسنامه ......

دختر ایرونی یکشنبه 21 فروردین 1390 ساعت 00:38 http://iranian-girl22.blogfa.com

من هیچوقت یاد نگرفتم آدمها رو از روی نسبتی که باهام دارن دوست داشته باشم!
و در کنارش اینم میدونم کسایی که بهم خیلی نزدیکن ممکنه خیلی وقتا باهاشون به مشکل بر بخورم که اونم به خاطر همون انتظاریه که ماها ناخواسته از همدیگه داریم
و نمیشه گفت که این کاملا بده و همینطورم نمیشه گفت که کاملا خوبه
اما خوبه یاد بگیریم که همدیگرو خالصانه دوست داشته باشیم و خالصانه بهم محبت کنیم
امروز که گذشت تولدم بود
توی فیس بوک خیلیا بهم تبریک گفتن اما تبریک دوست صمیمیم که دیشب بعد از ۱۲ با شوق و ذوق واسم یه متن قشنگ نوشت و بهم اس ام اس کرد و این محبت خالصانش بیشتر از هر تبریک دیگه ای منو به هیجان آورد و خوشحالم کرد
امیدوارم همه واسه هم همینطوری باشیم اونوقت دیگه هیچ کدورتی وجود نخواهد داشت!

نرگس یکشنبه 21 فروردین 1390 ساعت 01:30

من وقتی کیا به دنیا اومد نبودم اما یادم از بچگی عاشقش بودم یادم اگه بابام کیا و دعوا می کرد منم زار زار گریه میکردم اگه یک کاری می کردم با هام قهر می کرد کلی منتش رو میکشیدم وقتی رفت دانشگاه روز شماری می کردم پنج شنبه بشه وبیاد ، وقتی رفت سربازی و شد افسر راهنمایی رانندگی تازه من همه افسرها رو میدیدهم هنوزم که هنوز وقتی هوا خیلی سرد و گرم میشه و یه افسر میبیبنم دلم واسه اون روزهای کیاغیج میشه ...کیا جز کوروش هیچوقت دوست صمیمی نداشت همیشه و همجا من کنارش بودم حتی تو ماه عسلش ، شب عروسیش اشک شوق به چشمهام امان نمی داد وقتی تولباس دامادی دیدمش اما الان چند وقتیه کم یادم میکنه کم بهم سر میزنه اصلا بهم زنگ نمی زنه هفته ای یکبار هم که تو خونه مامانم میبینمش از عشقه نت غذا هنوز از گلویه مهربان پایین نرفته راه میوفته و میره ، دیگه دوست نداره با ما بیاید مسافرت ، دوست نداره داداشیم باشه گاهی دلم خیلی واسش تنگ میشه میام نت یه کامنت بد میزارم از دستم ناراحت بشه بهم زنگ بزنه صداشو بشنوم آخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخه من داداشیم رو خیلی دوست دارمممممممممممممممممممم

نرگس یکشنبه 21 فروردین 1390 ساعت 02:46

ضمنا از همین تریبون استفاده می کنم و به همه دوستانی که در کامنت های این پست بهم تبریک تولد گفتن تشکر می کنم و قول می دم به زودی زود نوشتن رو شروع می کنم تا تو عالم مجازی داداش داشته باشم عالم واقعی که تک داداشمون پرررررررررررررررررررررر

پارسا یکشنبه 21 فروردین 1390 ساعت 03:52 http://enclosure.blogfa.com/

ای جاااااااان!
خدا حفظش کنه!
ما هم کم کم باید بیم از بلاگفا
پدرمونو در اورده

کودک فهیم یکشنبه 21 فروردین 1390 ساعت 06:46 http://www.the-nox.blogfa.com

این ناراحتی شاید لحظه ای باشه..شاید برای من و هر بازدیدکننده ی دیگری هم حتی پیش بیاد..اما فقط در لحظه ست..من هم شاید وقتی تبریک عید گفتم و هیچکس جوابش رو حتی زیر همون کامنت خودم هم نداد در یک لحظه ناراحت شدم..نه برای اینکه چرا اون فرد جوابم رو نداره..نه..برای اینکه چرا بین جواب این همه دوست فقط جواب من جا مونده و فکر کردم شاید کاری کردم که ایشون از من دلخور شده..چون من یکی از کوچکترین اعضای بلاگستان هستم..خودم همیشه اول پیش قدم میشم..حالا هم که عید تموم شده..اما می خوام بگم که واقعا تمامی این ناراحتی ها همه لحظه ایه و هیچوقت دوام نداره..چون همه هم رو حتی یک مقدار کم هم شده میشناسیم و از دل هم خبر داریم..این اتفاقات تقریبا بین همه ی خواهر برادرها هست..شما هم که دیگه خواهر و برادر هستید و یقینا هم رو خوب می شناسید پس هیچ دلخوری ای باقی نمی مونه...چون هیچوقت هیچ خواهر و برادری نیستند که همدیگه رو دوست نداشته باشند..
میلادتان شاد باش نرگس خانوم.

شهاب آسمانی یکشنبه 21 فروردین 1390 ساعت 08:00 http://empyrean.blogfa.com

ایمیلتو ندارم ...
ایمیل برام بذار بفرستم برات ...

کورش تمدن یکشنبه 21 فروردین 1390 ساعت 09:05 http://www.kelkele.blogsky.com

آقا ما با خوندن کامنت نرگس خانوم یه جوری شدیم
کیا شرم کن گوشی رو بردار و زنگ بزن به آبجیتون و الا یه کمپین تشکیل میدیم و علیه شما امضا جمع میکنیم تا ببینیم خدا چه میخواد
نرگس خانوم منم شاید کم زنگ بزنم به آبجی هام ولی همیشه به یادشونم و دوسشون دارم.شاید این از تفاوتهای دختر وپسر باشه که پسرا کمتر احساسات خودشون رو بروز میدن پس مطمئن باش کیا هم شما رو خیلی دوست داره واسه همینه که همیشه تو وبلاگش حرف رادین هست وقتی میبینیمش هم حتما ازش یاد میکنه

خدیجه زائر یکشنبه 21 فروردین 1390 ساعت 12:27 http://480209.persianblog.ir

سلام نرگس جان..............چقدر ساده و بی شیله پیله حستو گفتی.........اقا کیا من با اقا کوروش موافقم......دل این خواهر ماهو باید بدست اورد.
امان از دست این تک پسرا.................

بازیگوش یکشنبه 21 فروردین 1390 ساعت 13:29 http://bazigooshi7.persianblog.ir/

بنده خدا خواهرتووووووووووون

خیلییییی قشنگ نوشته بودی کیامهر خیلیییییییی دیروز خوندمش اما وخ نشد کامنت بزارم!

بازیگوش یکشنبه 21 فروردین 1390 ساعت 13:31 http://bazigooshi7.persianblog.ir/

الان کامنت های نرگس خانوم رو خوندممممم
ای ول مثه خوت باحالننننن
تولدتون مبارکاااااااااااا

قاصدک یکشنبه 21 فروردین 1390 ساعت 15:42 http://mtabasom.blogfa.com

چقدر این کوچولو بامزه است..
پست های قبل از به دنیا اومدنش و تو وبلاگ نرگس جون خوندم خوش به حال این نی نی که داییش اینقدر دوسش داره
ایشاا.. خدا نگهش داره واستون
اینقدر این نرگس جونم اذیت نکن بیشتر بهش زنگ و سر بزن خب وقتی اینقدر دوست داره
شما خواهر نیستی درک نمیکنی این احساسو من خوب میفهممش
موفق باشید..

فاطمه یکشنبه 21 فروردین 1390 ساعت 16:45 http://whitehour.persianblog.ir/

نمیدونم چی بگم.من و برادرهام رابطه خوبی داریم
من تازه وب زدم نمیدونم حس شما درسته یا نه اما خب بدجوری خواهرتو اینجا نقره داغ کردی
شاید با بچه های مجازی خیلی ندار هستی

فرشته یکشنبه 21 فروردین 1390 ساعت 17:15 http://feritalkative.blogfa.com/

با خوندن کامنت نرگس خانوم :
بازم میگم چه داداشه بدییییییییییییی

مریم دوشنبه 22 فروردین 1390 ساعت 21:36 http://mazhomoozh.blogfa.com

نمی دونم باید چی بگم هرچند که می گن بعضی دوستا از اعضای خانواده هم نزدیک ترند ولی حرمت نگه داشتن خیلی خوبه و این که شما هم به فکرش باشی هر چند اگه اون نباشه. مگه شما دلی کار نمی کنی؟ پس اگه تا نباشی منم نمی بینیمت و این حرفا دیگه نباید باشه.

ماه نو-بهار دوشنبه 22 فروردین 1390 ساعت 21:44

اون کامنت بی نام ایول به نرگس خانوم من بودم رفیق
چرا همش اسمم یادم میره؟؟؟!!!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد