ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
من از استخوان توی غذا متنفرم
یعنی وقتی استخوان توی غذا هست ترجیح می دهم نخورم یا با بی میلی می خورم
بچه که بودیم مامان که آبگوشت می پخت من از ترس بودن استخوان ریز توی کوبیده اش
هیچ وقت به کوبیده لب نمی زدم و فقط تیرید آبگوشت را می خوردم
هنوز هم همینطور است .
یادم هست یکبار خیلی خیلی کوچک بودم مثلا شش - هفت ساله
و با بابا و یکی از دوستانش که او هم پسری همسن و سال من داشت رفتیم جاده چالوس
موقع سفارش غذا که شد پسر دوست بابایم گفت کوبیده می خورد
از من هم پرسیدند که چی می خوری و من از ترس بودن استخوان توی کوبیده گفتم که گرسنه نیستم و هیچی نمی خورم .
چه می دانستم منظورشان کباب کوبیده است
آخه ما یکنوع بیشتر کباب نخورده بودیم و اصلا چه می دانستیم کباب هم انواع دارد
تصورم از کوبیده همان گوشت کوبیده آبگوشت بود نه کباب کوبیده
به هر حال آنروز من با وجود اینکه خیلی گرسنه بودم
در نتیجه همین تصور غلط ٬ کباب خوردن آنها را تماشا کردم و حسرت خوردم حسابی و با وجود اینکه بچه بودم انقدر مغرور بودم که سر حرفم بایستم و لب به غذا نزنم .
تورا به خدا نخندید ها
اما من وقتی بچه بودم فکر می کردم آش پشت پا یک ارتباطی به پشت پا دارد
مثلا یک تکه از گوشت یا استخوان پشت پای گاو و گوسفند را تویش می ریزند
یا مثلا مواد اولیه اش را با پشت پا آماده و له و لورده می کنند .
در هر صورت این آش پشت پای مامان ناهید است
و البته ارتباطی هم با پشت پای هیچکس ندارد .
دست آبجی مریم درد نکند
دلتان نخواهد خیلی هم خوشمزه بود ...
اولللل
تازه اومدم برپسم کجایید ؟آپ نمیکنید
سلام
ببخشید دوتا آش پشت پا تو وبلاگتون هست اشتباه شده ؟!
خیلی باحال بود .
از قیافش معلومه خیلی خوشمزه بوده
جاشون خالی نباشه
آش هم میشه دلمون نخواد
واااااااااااااااو عجب آشی.
ولی جالب بود این وجه تشابه بین آش پشت پا و پشت پای گا و گوسفند.
راستی جای مادر و خواهر رادین کوچولو خالی نباشه.
ایشالا قسمت خودتون بشه با مهربان بانو.
جاشون خالی نباشه...
نوش جان...
ای جانم
چه باحال
حالا من یک تصور این چنینی در مورد قوهء قضائیه داشتم که اول راهنمایی به لطف مامان مهناز رفع شد
نمیگم که نخندید بهم
ولی این پشت پا خیلی با حال بود . اون غرور بچگی ها هم یادش بخیر چقدر خواستنی بود
نوش جانتان
ما که از عکسش فیض بردیم . شما بیشتر
دست آبجی مریم هم درد نکند
راستی
جاشون خالی نباشه
[گل]
جاشون خالی نباشه
منم همچین تصوری با آش دندونی داشتم فکر میکردم دندون میریزن توش به خاطر همین نمیخوردم هیچ وقت
نوش جان
راستی با مامان گرانقدر صحبت کردید التماس دعاهامون رو دونه دونه به سمعشون رسوندید باورکنین اگر برگردن بخونن ناراحت میشن این همه ابراز احساسات و درخواست رو بهشون نگفتیدها
ضرب المثل : غرور بی جا مانع نفس است
آش پشت پا به پا ربط داره ... الهی ...
به به عجب آشی ، نوش جونتون
جاشون سبز و ایشالا سفرشون بی خطر باشه
،میدونید خوندن این قسمت که جلوی بچه 6_7ساله کباب خورده بشه و اون بچه هم دلش بخواد و دیگه نتونه بگه یه درد تو دلم ایجاد کرد این موارد همیشه یه حسی دارند که حتی با گذشت سالها همانجور باقی میمونند،
جونم آش
بد جور دلم کشید نصف شبی!!! خدا خیرت .... من هم از استخوان نوی غذا بدم میاد مخصوصا استخوان مرغ توی سوپ
جاشون سبز.......الهی به سلامتی برگردن...نوش جان
من که دلم خواست!!!
ما که نتونستیم عکس آش رو ببینیم متاسفانه، اما نوش جانتون و ایشالا که مسافرهاتون هم به سلامتی برگردند. با سوغاتی های خوب برای شماها!
سلام ؛
دسشون درد نکنه.ایشااله به سلامتی..
سلام
جاشون خالی نباشه ...
ایشالله صحیح و سالم باشند ...
آش پشت پا هم نوش جانتون ...
راستی اینجا که ما هستیم یه مراسمی دارند که موقع در اومدن دندون نوزاد میگیرین ... یعنی غذا و ... که بیشتر هم آش میدن ... میدونی چی بهش میگن ؟؟؟ دندان سری و البته هیچ دنونی داخلش نیست ....
قسم دادین بهتون نخندیم. منم به شما نمی خندم به خودم می خندم. آخه من هم از استخوان توی غذا بدم میاد و دقیقا با آبگوشت مشکل مشابه دارم. و از این بلاها هم سرم اومده
آقا بابک بخندم بهت؟؟؟بابای ۶۲ ساله من هنوزم آش پشت پا نمیخوره! میگه وای فکر کن پشت پای فلانی تو اینهانقدر وبلاگ شما رو دوست دارم که عین معروفترین بازیگرها که اسمشون رو آخر از همه مینویسند (و با حضور.....) وبلاگ شمارو آخر از همه میخونم.الآن داشتم وبلاگ پرسیسکی وراچ رو میخوندم صندلی داغ گذاشته بود و نوشته بود اگر بیام ایران دوست دارم آقا بابک رو اول از همه ببینم آقا بابک شما ساکن کرجید؟
میگما این خیلی عادت بدیه که شما همش عکس غذا میذاری هااااااااااااااااااا
جاشون خالی نباشه
من دلم آش می خواد
ما که با این عکس دلمون آب شد ولی نوش جونتون
و جاشون هم خالی نباشه
ما همیشه از آقای قصاب عزیز و محترم خواهش می کنیم که نشکنه استخونا رو. بعد توی خونه با اره آهن بر می بریمشون تا خورد نشن و نرن لای گوشت! :دی
لازم نیست تا تهش هم با اره ببرین! یه خط بندازین رو استخون بعد با پشت ساطور دو تا ضربه ناقابل به محل خط می زنین و ...خلاص!
به امتحانش می ارزه!
تو کیسه فریزر گذاشتنی هم پلاستیک و سوراخ نمی کنه در بیاد بیرون تا بره نوک انگشت سبابه ی آدم وقتی می خواد از فریزر در بیاردش....
آه. چرا دل خلق الله رو آب میکنید؟ حداقل عکساش رو تو ادامه مطلب میذاشتید که شکمو ها دلشون آب نشه.
ما هم آش داریم داره میپزه . آش دوست دارم
ایشالا قسمت شما هم بشه برید زیارت .
آش رشته....
جای ما هم خالی....
جاشون خالی نباشه!! به سلاتی برمیگردن به امید خدا!! خیلی عکسای خوش مزه ای بود!!
ما باز هم مشتاق خواندن از این دست خاطرات کودکی شما هستیم!!
نوش جان عجب آشیه
سلام
من دلم آش رشته خوااااااااااااست
مااااااااااامااااااااااان
من آش پشت پا میخوام
نموخوم من آش دلم خواست
آیکون پا به زمین کوبیدن
بگذار خوب نگاه کنم.
بابک این باقی آش رو نخورررررررری هااااااااا
چند تا استخوان دیدم توش.گیر بکنه توی گلو در آوردنش خیلی سخته.دیگه از من گفتن بود.
بفرستش برای من که کاملا آنالیزش کنم.
(آیکون یک کودک که در حال گول مالیدن سر بابک است برای خوردن آش به تنهایی و بر نگرداندن آن به بابک)
مدیونید اگه فکر کنید من با خوندن این پست ریسه رفتم از خنده .... هررررررررررررررررررر ....
سلام...
مدیونی بابک جان اگه فکر کنی من عاشق آش رشته ام و الان هوس کردم ... باور کن راضی به زحمتت نیستم تا اینجا بیای ... عکس ها را دیدم ...
واااااااااااااااای
چه آآآآآآشی
آدم هوس
می کنه..
نووووش
جااااان
یاحق...
هوووووم!
منم دلم خواست...
"ر"
ابتدای "راهی "دراز است
بیا و آن را از میان من بردار
میخواهم آش بشوم
و تو مرا بخوری
و من کاش بشوم
ضمنن تیرید نه و تیلیت
.
بابکککککککک خدااااا از دست تو ... کی با پا میره تو آش ... پای گاو گوسفند چیه؟ منو یاد نذری مامان طلای خودم انداختی که واسه دایی علیم همیشه می پخت .. بعدها دایی نذری جدا کرد و خودش آش رو می پخت ماهیشه این آش رو دوست داشتم... ولی یه دفعه دایی اومد گفت بچه ها کفگیر نداشتم با بیل کارگر خیلبون هم زدم آش رو .... سال بعدش اومد گفت داشتم کشک می سابیدم دخترم عقب عقب با مامی افتاد توش... از اون به بعد دیگه دادشم لب به آش نزد....
ولی جدا عطر این آش پشت پای مامان ناهید تا اینجا هم اومدا....
من از مو تو غذا بدم میاد یعنی خیییلی بدم میاد
.
.
.
سفرشون بی خطر
به نظر خوشمزه میاد....نوش جان
:(((((
عکس ها را دیدم واین شکلی شدم
آآآآی....... آآآآآآآش
وای
آش می خوام
این جانب به عنوان یه " بچه ننه " عرض می نمایم که ان شاء الله جای مامان ناهید و ایضا خواهر گرام سبز باشه
ان شاء الله به سلامت برگردن
جناب راتاتویی ، اگر در آخر متن از آبجی مریم تشکر نمی کردی وهم می کردم که آش را خودت بار گذاشته ای !
من الان حرفم نمیاد.همین حد بگم آش نوش جان
دلم کباب شد واسه بابک 7-6 ساله....ولی اون غرور رو خوب میشناسم....اما اگر کسی بشینه غذا خوردن من رو نگاه کنه و خودش چیزی نخوره لقمه از گلوم پایین نمیره کلاً!
عاشق تحلیلهای بچگونه م...آش پشت پا...خنده نداره که!از شکم مادر،دانشمند به دنیا اومدیم مگه؟!همه مون از این خاطرات داریم...
ایشالا سلامت برگردن و البته دست پر...البته که منظورم دست دلشونه.....
جاشون سبز و سفرشون بی خطر.
میگم یه دایرکتوری برای پست هات ایجاد کن به اسم عذاب آور! اون وقت عکس غذا توش بذار. چطوره؟ پیشنهاد خوبیه؟ نه؟ آخه چرا ما رو تو این موقعیت میذاری. نمیگی همه جور آدم نخ سوزن شکمو اینجا زیاد رفت و آمد داره؟
دلمان ک خواست
ینی تصور کنید مومو رو بالای سر ی رون گوسفند اونم با اره آهنبر
سلام
سفرشون مقبول حق و بی خطر
آش پشت پا نوش جان