جوگیریات

جوگیریات

بابک اسحاقی
جوگیریات

جوگیریات

بابک اسحاقی

چگونه در ده دقیقه یک کیف زلزله درست کنیم ؟

 اگر کامنتهای پست زلزله رو خونده باشید حتما فرمایشات استاد آرش پیرزاده رو در این خصوص ملاحظه فرمودید . موضوع تکان دهنده ای که استاد پیرزاده طی بیاناتشون معروض داشتند این بود که کیف زلزله می تونه آمار تلفات بعد از زلزله رو به نصف کاهش بده  

ابتدا فرمایشات استاد پیرزاده رو مطالعه بفرمایید :

 

 

من یه دوره کوتاه مدت کمکهای اولیه بعد زلزله رفتم ... مهمترین چیزی که نیازت میشه بعد از زلزله ... کفش یا دمپایی یا یه تیکه پارچه که ببندی دور پات است چون همه از ترس پا برهنه بیرون میان و تفریبا 90 درصد از ناحیه پا مجروح میشن . چون وقتی زلزله شروع میشه اولین چیزی که از بین میره شیشه ها هستند یعنی فرض کن اگه یه زلزله 20 ثانیه طول بکشه و توی تخت خواب باشی .. در دو ثانیه اول شروع میشه شیشه ها شکستن و پرت شدن طرفت ظرف 10 ثانیه هم برق قطع میشه ... و همه جا تاریک میشه بعد شکستگی لوله ها ریختن گچ سقفها و  تکانهای شدید اینها همه تو 10 ثانیه اول .. خب تو از تخت میای پایین به تنها چیزی که فکر نمیکنی کفش .. و با اولین قدم ممکنه یه شیشه 10 سانتی بره تو پات باز متوجه نمیشی دست زن بچه رو می گیری و میری سمت در فقط فکر کن از تخت تا دم در چند تا شیشه تو راهت خورد شده ... حالا فرض کن با زن بچه میای تو راه پله سراغ تنها چیزی که نباید بری آسانسوره ... به اونجا که برسی زلزله تمام شده  ولی ترس و کار نکردن مخ همچنان ادامه داره مثل آدمهایی که سگ دنبالشونه میرید بیرون احتمالا تنها نوری که باعث میشه تو اطراف ببینی نور آتشیه که گله گله گوشه های خونه روشن شده بر اثر اتصال برق یا انفجار گاز ... باید عقلت کار کنه اگه خونه پا برجاست برگردی و کیفی که برای این کار گوشه خونه آماده کردی برداری که البته از هزار خوانواده ایرانی حتی یه خانواده هم این کار نکردن تو کیف باید کمک اولیه کنسرو باطری و رادیو و دمپایی باشه .. اگه کیف نداری اول سراغ رادیو بعد سراغ چراغ قوه و بعد هم مبایلت برو ... بیا بیرون از راه پله پایین برو تو راه صدای فغان همسایه ها و استمداد کمک می شنوی که به هیچ کدومشون نباید گوش بدی اولین وظیفه تو نجات خودت و زن و بچه ته ... بیا بیرون و به جای باز برو مثلا وسط یه خیابون عریض یا وسط یه پارک ... بعد دنبال یه تیکه پارچه بگرد و پا ها ی خودت و زن و بچه را با پارچه ببند حتی اگه کفش داری ...باز اینکار بکن رادیو روشن کن  معمولا 3 الی 4 دقیقه بعد از زلزله  پس زلزله میاد تا نیم ساعت سمت جایی نرو بعد یه فضای امن پیدا کن موبایل ها نباید قطع بشه با موبایل از خانواده با خبر شو و شروع به کمک کردن به دیگران بشو ...
به امید روزی که هیچ وقت مجبور نشیم این کار ها رو بکنیم .
ولی  خدا کنه هر کی این پست رو میخونه اقدام کنه و ساک مخصوص زلزله تهیه و یه گوشه ترجیحا دم در نگه داره ... ببین اگه تو آمار بعد زلزله هر خانواده که زنده موندن یه کیف داشته باشه آمار مرگ و میر نصف میشه
محتویات کیف رو از اینترنت سرچ کنید بهتون میگه ... من یکی که این کار رو میکنم ...  

 

 

اولین چیزی که بعد از خوندن این کامنت به ذهنم رسید این بود که یک کیف زلزله درست کنم ولی خب چون یک مقدار وسیله های من زیاد بود کیف مربوطه تبدیل شد به چمدون  

در ادامه مطلب موارد خیلی مهم وحیاتی کیف زلزله رو بصورت تصویری براتون آموزش دادم 

امیدوارم بدردتون بخوره  .... 

 

 

 

 

 

 

خب در این تصویر شما نمای کلی یک کیف زلزله رو مشاهده می کنید . 

البته یک مقدار نامرتبه و انگار زلزله توش اومده ولی اشکال نداره من جزء به جزء براتون توضیح میدم ...  

 

 

 

اولین و شاید حیاتی ترین قسمت کیف زلزله مواد خوراکیه 

ساقه طلایی و آب معدنی و تخم مرغ و نون سنگک  

من متاسفانه جا نداشتم ولی شما حتما نمک و ماهیتابه و گاز پیک نیک هم بردارید ... 

 

 

 

 

 

دومین قسمت مربوط میشه به اسباب و ابزار بازی و لهو و لعب 

(با عرض معذرت از ثنا خانوم )

احتمال داره چند سال طول بکشه تا دوباره برامون خونه بسازن 

انتظار ندارید تو این چند سال همینطوری دست خالی بشینیم تو چادر همدیگرو نیگا کنیم که 

حالا مسخره کنید ولی اگه خدای نکرده زلزله بیاد قول میدم میتونید همینا رو ساعتی خدات تومن کرایه بدین ( فکر اقتصادی رو حال کن ) 

 

  

 

 

 

  

 

وقتی زلزله بیاد کلی خبرنگار از اقصی نقاط دنیا میان فیلم و عکس میگیرن 

انتظار ندارید که مثل هپلی های بوگندو وایسیم آبروی کشورمون بره که 

حتما وسایل آرایش واسه خودتون بردارید 

من همینا رو داشتم فقط 

 

 

 

خب الان کیف زلزلتون آماده است . مرتب ببندینش و بگذارید دم دست باشه . 

موقع خواب هوشیار باشید  

کیف زلزله دم دستتون باشه 

حتما کفش پاتون بکنید چون همونطور که استاد پیرزاده فرمودند ممکنه شیشه بره تو پاتون  

کلاه ایمنی هم سرتون بذارید 

البته خوابیدن با کلاه ایمنی یک مقدار مشکله ولی زود عادت می کنید ... 

 

 

الان که این عکس رو دیدم یادم افتاد ریش تراش بر نداشتم 

شما فراموش نکنید لطفا ... 

  

 

 


 

فکر می کنم واضح و مبرهن باشه که قصد ما از این پست صرفا تعویض حال و هوای دوستان بود 

و معلوم است که وجود یک کیف زلزله که وسایل ضروری مثل کمک های اولیه و چراغ قوه و کنسرو و ... داخلش باشه واقعا برای شرایط بحرانی لازمه 

هرچند که انشاء الله هیچ وقت نیازی به استفاده ازش وجود نداشته باشه ...  

 

 

دوست داشتم برای تولد دوست عزیزم دکتر دیادیا بوریای عزیز پست بهتر و شایسته تری  

می نوشتم اما خب فاصله ها مانع از این شده که من و همنام عزیزم خاطره مشترکی با هم داشته باشیم که بشه اینجا بهش اشاره کرد و روش مانور داد .  

هرچند وقتی دو نفر همدل باشند فاصله ها نمیتونن تاثیری در جنس دوستیشون بگذارند .

امیدوارم خیلی زود دکتر به ایران برگرده و بتونیم همو ببینیم و خاطره مشترک بسازیم .  

 

 

 

 

تولدت مبارک پرسیسکی وراچ عزیز  

 

نظرات 147 + ارسال نظر
فاطمه شمیم یار سه‌شنبه 27 تیر 1391 ساعت 02:21

سلام مجدد
نفرمایید بابک خان شما که خودت یه نویسنده با استعدادی...و فکر نکنم این بدون مطالعه میسر باشه..

دیادیا بوریا سه‌شنبه 27 تیر 1391 ساعت 02:37 http://verach.blogfa.com

سلام بابک جان
می دونی همیشه ایده هاتو تحسین کردم
کسی مثل شما می تونه چنین تم وحشتناک و غمناکی رو اینجور تبدیل کنه به لبخندی که به قول پروین خانم چند بار نگاهش کنی و احسنت بفرستی به چنین روحیه و فکر قشنگ.....
بابک جان
بابت تبریکت ممنونم ازت که به فکرم بودی....
امیدوارم ببینمت و مطمئنا خاطراتی خواهیم ساخت که تا سالها بشه براش پست تبریک نوشت....

بازم تبریک دکتر

صالی سه‌شنبه 27 تیر 1391 ساعت 02:43 http://afsonkhanomi.blogfa.com

اونوقت این تخم مرغ ها ضد زلزله هستن؟نمی شکنه؟
سشوارو که دیدم مردم از خنده آقا بابک کاش یه کت و شلوار هم می ذاشتی تو کیف زلزله

بله این تخم مرغا تا ۶ ریشتر تحمل می کنن

ثنا سه‌شنبه 27 تیر 1391 ساعت 04:08 http://angizehzendegi.blogfa.com

سلام
خوب برادر من،آبجیای من من بعنوان معلم دینی باید اخه اینارو به شما بگم؟!
ینی شما نمیدونی ممکنه اون بیرون که بری هزارتا اتفاق برات بیفته بعد زلزله و ممکنه صدبرابر سایر اوقات محتاج اوس کریم و کمکاش بشی و مثلا قران یا کتاب دعا لازم بشی؟!بابا خطر انواع جن و انس و تاریکی و دزد و جانی و متجاوز هس تو چنین شرایطی ،لذا منکه ترجیح میدم چیزی همرام باشه که هم باهاش ارامش بگیرم و هم باهاش بتونم دعا کنم تا به خاسته هام برسم.ضمن اینکه اگه مدتهام خونه نداشته باشم و بیکار باشم لااقل 4تا سوره و 2 تا دعا حفظ میکنم که دست کم اون دنیامو داشته باشم و کار مفیدم بکنم!

اخه پاسور و تخته نرد چیه؟اخه تو توی اون شرایطه بترکون تمرکز و اعصاب داری بشینی پای اینا؟تازه کارتاتو و ابزار بازیت راحتم گم میشن.نکنید دوستان!اشتباه نکنید

من همچنان مصرم که شما فعلا در مرز نمره ناپلئونی دینی قرار دارید و با اینکه الان هم سنای شما تبدیل به نفت شدن!شماهنوز نمیدونید که اینا لهو و لعب و قبیحه،همین پاسور و تخته نرد و اینا!
اصن من دیگه معلم شما نمیشم،چاقالیتونم به خدا میکنم!بچه تنبلا!!!!!!

ثنا جان تصور کن یکی از این ادمهای روانی و متجاوز بیاد نزدیک آدم
با قرآن که نمیشه زد تو سرش
ولی با تخته نرد میشه
حال کن آینده نگری رو

ثنا سه‌شنبه 27 تیر 1391 ساعت 04:15 http://angizehzendegi.blogfa.com

تازه الان که همه ی وزنده ها و چرنده ها خابن.من کیک مرغ و گردومو درست کردم،الانم مشغول سالاد یونانیم! اخه فردا "مامانمینااااااااا"! میخان بیان خونمون،قبلش میخایم بریم برای بار دوم "خابم میاد" ببینم باهاشون،بعد ازشام میان اینجا.لذا تا ساعت 5 عصر باید همه کارام ردیف باشه.لذا الان مشغول تدارکم!خوب بخابید دوستان!

راسی خیلی پست بامزه ای بود بجز اون قسمت گناه الودش.خاصه عکس اخر خیلی باحال بودددددددددد.شدیددددددددد.همگی شبخیر

ثنا سه‌شنبه 27 تیر 1391 ساعت 04:26 http://angizehzendegi.blogfa.com

پروین خانوم دست گلتتتتتتوننننننن درد نکنه!
من دارم میگم شماها که هی میگید چرا دعامون مستجاب نمیشه اگه یه ذره فکرکنید دلایلشو تو روزمرگیها و غفلتاتون میفهمید.بعد شما دلسوزیای منو مسغره میکنید؟! اخه این انصافه؟!نمیشه جنبه تحمل نظر مخالف رو هم داشته باشیم؟هیییییی

اقا بابک فیلمم ببین،فیلمم بده،ولی خوب همه ی ما داریم فیلم اصلی رو بازی میکنم مدتشم 70سال میانگین ،اما زمان پخشش و بازخودشو و جوایزشو و داوریش تا ابدیته.

ما خودمون کفشامون اویزونه اما بازم میگیم که گفته باشیم.کتاب منازل الاخره رو خوندید؟؟
بقول امام علی ع:مردم خوابند ،وقتی که میمیرند تازه بیدار میشوند.(اولیشم خودم)

پروین سه‌شنبه 27 تیر 1391 ساعت 06:43

جناب دیادیا بوریای عزیز،
نمیدونید الآن چقدرررر خوشحالم که اسمم رو توی کامنت شما دیدم. جدی عرض میکنم.
تولدتون باز هم مبارک و امیدوارم سالهای سال این مناسبت رو به شادی و همراه عزیزانتون جشن بگیرید.

پروین سه‌شنبه 27 تیر 1391 ساعت 06:45

ثنا جان،
من متوجه نشدم چقدر از حرفهایت خطاب به من جدی است. پس چیزی نمیگویم.
فقط میگویم که انقدر بیدار نمان دخترم. کارهایت را صبح انجام بده. خواب شب خیلی برای سلامتی ضروری است.

ســ ــارا سه‌شنبه 27 تیر 1391 ساعت 07:13 http://khialekabood2.persianblog.ir/

تولد آقای دکتر بسیارمبارک ...


بعد اقابابک من الان که فکر میکنم میبینم چه مدینه ی

فاضله ای داریم بعد زلزله [:1 S003:]

از همه قید و بندا که ها میشیم تا یه مدت نه کاری ! نه

درسی ! بعد همه ی چیزای ِ دوست داشتنیمون یه

چمدون میکنیم ( حالا فوقش بزرگ شد از نوع ِ

چرخدارش ) یه مدت به خودمون وعلایقمون میرسیم !

والا ! :دی
تازه به قول ِ دوستان تو اون هیر و ویری نه اینکه میخوایم

به همه دنیا و اون خبرنگارا و همه که اومدن نشون بدیم

زندگی ادامه دارد ! شناسنامه به دست خونه بختم

میریم حتی !!!!

اون شناسنامه رو خوب اومدی سارا

فرزانه سه‌شنبه 27 تیر 1391 ساعت 07:55 http://www.boloure-roya.blogfa.com

این دیگه چه مدلشه؟!! آخه آدم یه همچین پستی رو ساعت 12 شب آپ میکنه؟ مگه نمیدونی که کارمندای دون پایه دیگه تا ساعت یازده و نیم بیشتر نمی تونن بیدار بمونن. آخه چرا منو با این سن و سال اذیت میکنی؟
این لیست شما خیلی خیلی ناقصه. شما که اینقدر به فکر مصاحبه با خارجی ها هستی یه قالب صابون یا یه ذره شامپو چرا نداری؟ مام و اسپری چرا ورنداشتی؟ و خیلی چیزهای دیگه که اگه اینجا بنویسم ممکنه اس. لا.م به خطر بیفته و دامن مقدس این وبلاگ آلوده بشه
و در آخر تولد آقای دکتر مبارک و دست گلت درد نکنه. سر صبحی خندیدم منتها نه مثل اون روز که همکارام بهم بخندن!

مادر جان
شما همین که با این سن و سال میای اینترنت برای ما کافیه
راضی نیستیم تا دیر وقت بیدار بمونی

جعفری نژاد سه‌شنبه 27 تیر 1391 ساعت 08:03

سلام

دیشب از زور خستگی مثه مرغ ساعت 10 خوابم برد امروز طبق معمول نیم ساعت زود رسیدم و شروع کردن به خوندن وبلاگا ، همین الانه که جناب آقای مدیر عامل برسه و طبق عادت هر روزه بیان سرکشی صبحگاهی به واحدها نمی دونم چه طور جلوی اشک هامو که بعد از خوندن این پست از فرط شادی جاری شدن بگیرم
راستی بابک جان ثنا خانم تو کامنت اولش خط آخر یه چیزایی در مورد چاقالی و اینا گفته بود ... راسته ؟!!!

بابک سه‌شنبه 27 تیر 1391 ساعت 08:21

چیکار کنیم دیگه وقتی ثنا خانوم با این همه کمالات میگه ما چاقالیم لابد هستیم
ولی فکر کنم منظورشون چغلی بود
حالا باید از خودش بپرسم

پرچانه سه‌شنبه 27 تیر 1391 ساعت 08:57 http://forold.blogsky.com/

ینی مردم از خنده به عکس آخر

ما راضی به زحمت نبودیم نصیبه جان

جعفری نژاد سه‌شنبه 27 تیر 1391 ساعت 08:59

من منظورم این نبود که شما ...لید قربان
ما شکر بخوریم از این افاضات بفرمائیم
منظورم کلا بحث شیرین ...لیت بود

کجای این بحث شیرینیه مملی جان ؟
ما که خاطره خوبی از این بحث نداریم
ولی گویا خاطرات شما شیرینه

مریم نگار سه‌شنبه 27 تیر 1391 ساعت 09:06


میگن یه خاصیت خوب آدمها فراموشی شونه...به جناب پیرزاده عزیز باید گفت که..اگه هرشب بخوایم با دیدن این کیف ..یاد زلزله و ضمائمش بیفتیم...اونوقت اونایی که قلبشون ضعیفه...روزی یه بار میمیرن و زنده میشن که..

ممنون..کلی خندیدیم..خوب تونستی اثرات منفی اون پست زلزله رو خنثی کنی بابک عزیز...

قابلی نداشت مامانگار جان

رها سه‌شنبه 27 تیر 1391 ساعت 09:15

خیـــــــــــــــــلی باحاله اون عکس آخری

دم شما گرم بابک خان

ممنون

ارش پیرزاده سه‌شنبه 27 تیر 1391 ساعت 09:26

بابک میگما .... بیا یه بازی راه بنداز که همه یه فضا مجازی بعد یا قبل یا هنگام زلزله درست کنند از خودشون بصورت فان عکس بگیرند بعد همه عکس ها رو تو یه پست اپ کن فکر کنم اون شب برم بیمارستان از خنده ...یعنی ارش ناجی می گم بیاد خونه با محسن باقر لو چند تا عکس بگیرم در حد المپیک ...

آرش ناجی اگه زیر آوار نمرد باید خودمون بکشیمش
اگه زنده بمونه همه سگ و گربه ها ایدز می گیرن

رها سه‌شنبه 27 تیر 1391 ساعت 09:30

تصحیح میکنم : عکس قبل از آخر خنده داره

عکس آخر کودکی های جناب دکتر
تولدشون هم مبارک

محبوووب سه‌شنبه 27 تیر 1391 ساعت 09:30 http://mahboob-mahboob.blogsky.com

خدا حفظت کنه آقا بابک
مردم از خنده این عکس آخر چی بوددد؟؟؟؟ به قول شیرازیاااا : عامو پوکیدم از خنده
خدا رو شکر من این پست و دیشب نخوندم وگرنه همسایه ها رو هم بیدار میکردم ...
البته فک کنم این چمدون تو هر شهری یکم متفاوت بشه! مثلا تو شیراز حتما بهش کاهو ترشی + کلید زاپاس باغشون هم اضافه میکنن :دی فکرکنید اگه چمدون مخصوص هر شهر رو شرح بدید چه شود!!
بازم دستتون درد نکنه بابت این همه خلاقیت و این همه شادی مجانی که میریزید تو حلق ما... اونم تو این روزگار پر از دغدغه....

تولد دکتر دیا دیا بوریا هم مبارک. انشاالله هرجا هستند سلامت باشند و لبخند مهمان همیشگی لبهاشون :)

اون محتویات کیف هر شهر خیلی اتیده باحالی بود محبوب

ارش پیرزاده سه‌شنبه 27 تیر 1391 ساعت 09:34

بابک بیا ارش ناجی بیاریم خونموم یه کیسه کچ بریزیم رو سرش یه اجر هم بدیم دستش یکی شلوارهای منو بدیم تنش کنه که سه سایز براش بزرگ باشه یه عکس از بگیریم فکر شو بکن ...

من نقشه های خیلی بهتری دارم آرش

روشنک سه‌شنبه 27 تیر 1391 ساعت 09:46

یعنی هیچی نمیتونست عین این پست حال منو خوب کنه کله صبحی....
عکست که محشر بود توضیحاتت محشرتر
واسه دو روز و نصفی انرژی مازاد گرفتم
دمت گرم

قابل نداشت روشنک
شماره حساب بدم ؟
همینجوری مفتی که انرژی نمیدن

یاسمن سه‌شنبه 27 تیر 1391 ساعت 10:07

دمتون گرم،انقد از این پست خندم گرفته بود که نمیتونستم جلوی خندم رو بگیرم و واسه خواهرم تعریف کنم.


سلام برسونید

chapdast سه‌شنبه 27 تیر 1391 ساعت 10:30

ثنا جان به جای تدارک دیدن مهمانی نصفه شب و پرداختن به امور دنیوی ، عزیزم بشین نماز جعفر طیار بخون و برای به راه راست کج شدن ماها دعا کن.. آفرین عزیزم.. اصن نماز شبم که کلی برکت داره و اینها.. باشد ک الگوی ما قرار بگیری.. الهی آمین !!

chapdast سه‌شنبه 27 تیر 1391 ساعت 10:33

راستی یادم رف بگم.. سینما هم نرو.. اونجا مکان مناسبی نیست.. هم خود فیلم ها و بازیگرها حرکات قبیحی از خودشون نشون میدن هم آهنگ های حرام پخش می کنن.. البته این فیلمی ک شما میگی من ندیدم، امیدوارم کاملن فیلم خداپسندی باشه... تازه ش هم اگه فیلمه مناسب بود ممکنه صحنه های داخل سینما که تماشگران محترم از خودشون نشون میدن مناسب شما و خانواده ی محترمه نباشه.. با تچکر!

مموی عطربرنج سه‌شنبه 27 تیر 1391 ساعت 10:48 http://atri.blogsky.com

خیلی مفید بود...ممنون...

سایه سه‌شنبه 27 تیر 1391 ساعت 11:06

یعنی از صبح تا حالا به طور مداوم در حالت خنده (!) به سر می بریم از دست این پست شما

رضا کوچولو سه‌شنبه 27 تیر 1391 ساعت 11:22 http://reza-kuchulu.blogsky.com/

کارت درسته بابک خان، ولی قربون دستت قبل اومدن زلزله و گرانی اسباب لهو و لهب در اندازه قیمت های مرغ و طیور، میشه اون فیلم دیکتاتورو بدی ما هم نیگاش کنیم هر جارو میگردم گیر نمیاد

چشم
قابل شما رو نداره

فرشته سه‌شنبه 27 تیر 1391 ساعت 12:20 http://houdsa.blogfa.com

پروین خانوم اینجوری فایده نداره ..ایشالا بیاین ایران بابک دعوتمون کنه میریم خونشون یه دل سیر میخندیم بهش...!‍


بابک منم با ایده آرش خان موافقم..ولی آقایون عکساشونو بفرستن...ما عکس بفرستیم عرش خدا میلرزه یه وخ...

ثنا جان میگن اونایی که دچار زلزله میشن گناهاشون پاک میشه..حیف نیس آدم ترو تمیز و طیب وطاهر نشینه یه حکم مشتی بزنه؟؟

یاسمن سه‌شنبه 27 تیر 1391 ساعت 12:51

یه بار که تو زمستان زلزله اومده بود کل شب رو خواهرم با پالتو خوابیده بود.من دوراندیش هم قاب عینکم رو آوردم عینکم رو انداختم توش.حداقل ببینم زلزله چه شکلی.مردم،پرسیدن چجوری مردی بتونم توصیف کنم.
ببین دیگه ما چی هستیم!!

راست میگی
ما عینکی ها باید حتما عینکمون هم دم دست باشه

عاطفه سه‌شنبه 27 تیر 1391 ساعت 13:10

خداییش تو ۱۰ دقیقه همه این کارارو کردید؟خیلی باحال بوووووووود

باحالی از خودتونه

گلنار سه‌شنبه 27 تیر 1391 ساعت 13:22

هاهاها

حالا تخته نرد و اینا هیچی
سشوآر چی میگه این وسط؟

فکر اقتصادیتان که آخرشه
عکس آخر هم همینطور .

امیدوارم از بلایای آسمانی در امان باشید و از نعمات زمینی برخوردار.

***
تولد دیادیا بوریای گرامی هم مبارک
و روزگارشان نیک.




مرسی گلنار

کورش تمدن سه‌شنبه 27 تیر 1391 ساعت 13:33

سلام
از این پستهای عکس دار خوبه که وقت آدم واسه خوندن گرفته نمیشه
و اما چند نکته درباره عکسها:
۱-بنده بعنوان یک دوست قدیمی که قریب ۱۷ سال میشناسمت تا حالا ندیدم تو از سشوار استفاده کنی و موهان رو شونه کنی حتی شب عروسیت هم موهات همچین تعریفی نداشت.البته سوسول بازی هایی مثل ژل زدن بهت میاد.پس شفاف سازی کن که سشوار رو واسه کی برداشتی؟شایدم میخوای افکار عمومی رو فریب بدی

۲-برادز عزیز باد اون بادکنک رو خالی کن تا زیاد جا نگیره.بعد از زلزله از طرف گروه امداد اونقدر بهت کنسرو ... بهت میدن که بتونی از طریقی بادکنک رو باد کنی

۳-مورد ۳ و ۴ هم بعلت اینکه اینجا بچه و خانواده رد میشه نمیتونم بگم وقتی دیدمت بهت میگم

همش وعده و وعید میدی
نمیگی که

م . ح . م . د سه‌شنبه 27 تیر 1391 ساعت 13:36

ثنا هم فهمید تو چاقالی ...

این ینی خبر چاقال بودنت هم به بچه های بالا رسیده !

yasna سه‌شنبه 27 تیر 1391 ساعت 13:43

بابک سشوار من جی شد میدیش یا نه ؟ می خوام برم حمام ؛بعد حمام لازم میشه... تازه اگه لزلزله هم اومد موهام خوشکل باشه خدا میدونه کی یه قطره آب گیرمون میاد

آرشمیرزا سه‌شنبه 27 تیر 1391 ساعت 14:00

تو ولی اینکاره نیستی و از اون دسته آدمای راحت طلبی هستی که چشمت به ساک این و اونه و وقتی زلزله بیاد میری دزدی و ساک میزنی .


.

شما که سابقه داری
یه دوره بذار بقیه هم یاد بگیرن

آوا سه‌شنبه 27 تیر 1391 ساعت 14:07

وای کامنتای جفت آرشان ِ
خان جان هررررررررررررر
و هووووووووووووووور
مان را به فضا برد
خیلی حال عوض کن
بود این پست......
مررررررررررررسی
یاحق...

ثنا سه‌شنبه 27 تیر 1391 ساعت 14:24 http://angizehzendegi.blogfa.com

بابا خوب انقذهههههه چغلی نکردم یادم رفته بود دیکته شو دیگه!!!!!!

عزیزانم چپ دست،فرشته،پروین،محمد،کودکانم!بابا خدا گفته گناه نکن وسلام،نماز شب و دعا و نمازجعفرطیار بخوره تو سرمون.جدی میگم:خدا فقط گفته واجبتو انجام بده،حرامتو انجام نده.دیگه مستحب و اینا و اینا از ما نمیخاد با این حالمون!
از یکی از مراجعم که پرسیده بودن که راز و رمز و شبوه و اصول سعادت چیه؟!فقط همینو گفته بود :انجام واجبات،ترک محرمات

بابا من شوخی کردم،ما کجا چغلی کجا!ما کجا بالا کجا.ما تو زندگیه خودمون موندیم اساسی...
اما بازم زدید کانال دو ها،بازم به ریش نداشته ما خندیدا!چپ دست خان با توام.حالا ما دو کلوم اومدیم دردل که میخایم بریم سینما شما باید اینارو بگی؟!

حالا خابم میاد خوبه،اما چقد سطح فیلما تنزل کرده،لوکیشن خلاصه میشه تو یه خونه و دوتا خارجی،حرفا تکراری،داستانا تکراری.اگه معتقد باشیم سینما آیینه زندگی جامعه و مردم ماست میبینید که سینما چقدر افول کرده روح و کیفیتش شاید مثل افول اخلاق و صفا و صداقت در زندگی امروز خیل کثیری از ما

من و ما کم شده ایم....خسته از هم شدیم.... بنده خاک،خاک ناپاک/خالی از معنای آدم شده ایم(آخرین مصرع هنوز کامل رخ نداده شکرخدا)

ثنا سه‌شنبه 27 تیر 1391 ساعت 14:33 http://angizehzendegi.blogfa.com

لایک شدیدددددددد به کامنت محبووووووووووبببب

میگم اگه هر کی یه چمدون برداره و وسایل شهرشو توش قرار بده بد نمیشه ها!.قطعا ترکا بربری میزارن،اصفونیا بریونی ،شمالیا شالی! و....

بابک سه‌شنبه 27 تیر 1391 ساعت 14:58

ثنا جان
فکر می کنم تا حالا متوجه شده باشی که همه دارن باهات شوخی می کنن

پس دلخور نشو ...بالاخره از این دو حالت خارج نیست
یا اینکه تو با نصایحت همه ما رو به راه راست هدایت می کنی و می بری بهشت که من همینجا دستت رو به خاطر اینکار می بوسم ( البته اول یک پارچه ای چیزی میذارم روی دستت که خدا نکرده حلال و حروم نشه )

یا اینکه تو رو با خودمون می بریم جهنم دور هم می زنیم و می رقصیم و تخته نرد بازی می کنیم


آره خواهر

yasna سه‌شنبه 27 تیر 1391 ساعت 15:01 http://delkok.blogfa.com

بابک ببین من چمدونم رو بستم خوب همون هایی که گفتی گذاشتم.. فقط خدایی نگاه این سشوار یا باید پیش من باشه یا پیش تو انتخاب کن.
http://s1.picofile.com/file/7439566876/P200108_14_46.jpg

این یه نمای دیگه از چمدونم...http://s3.picofile.com/file/7439561505/P200108_14_45_01_.jpg

ببخشید دوربین موبایلم خوب نیست خیلی...

مرسی یسنا
خیلی باحال بود

کورش تمدن سه‌شنبه 27 تیر 1391 ساعت 15:08

همین الان خبر دادن که طبق استعلام گرفته شده فکر بوسیدن هم حرام اندر حرام است و پارچه مشکلی رو حل نمیکنه فقط لذت بوسه رو از بین میبره والا جهنم در هر دو حالت رو شاخشه
بابک جان شما بعنوان برشته اعظم در جهنم برگذیده شدی و بعنوان جایزه یک عدد سیخ داغ به شما وارد نه ببخشید اهدا میشود

پدر تجربه بسوزه

حمید سه‌شنبه 27 تیر 1391 ساعت 15:09 http://saye-roshan70.blogfa.com

دنیز و نیما حضورشون مثل قبل پررنگ نیست رئیس
چرا؟

نیما که حلال زاده بود چند تا کامنا پایین تر اومد
دنیز هم هر جا هست سرش سلامت

حمید سه‌شنبه 27 تیر 1391 ساعت 15:12 http://saye-roshan70.blogfa.com

آفرین یسنا
چه چمدونی بستی
دیگه کرم ضدآفتاب که از اوجب واجباته که به ذهن تو رسیده بود ولی به ذهن بابک نه

ثنا سه‌شنبه 27 تیر 1391 ساعت 15:15 http://angizehzendegi.blogfa.com

من جهنم نمیام،اه به جهنم!!!!

اقا شوهرم همین بوسه با دسمال و اینارم بخونه کله مو کنده،شما چه زن خوبی داری آقا بابک!من دستشو میبوسم دلت بسوزه بدون دستمال!

کوروش خوب بیا جمع کن بریم بهشت چه کاریه!خنکم هس،انقذذذذذذذذذذذذذذهههههههه حال میده!

ارش پیرزاده سه‌شنبه 27 تیر 1391 ساعت 15:24

یسنا جان شما اگه دختری اون تیغ جیلت برای چی برداشتی اگه پسری اون گل سر چی چیه

کورش تمدن سه‌شنبه 27 تیر 1391 ساعت 15:26

اگه کولرش با برق... کار میکنه من میام چون من پول برق نمیتونم بدم

بابک سه‌شنبه 27 تیر 1391 ساعت 15:28

ای یسنا
سشوار ما رو واسه چی برداشتی
مگه خودت سشوار نداری ؟

بابک سه‌شنبه 27 تیر 1391 ساعت 15:28

کورش جان ! راست میگی
من سشوار بدردم نمیخوره
همین سشوار را می کنم بهت ( تقدیم )

نیما سه‌شنبه 27 تیر 1391 ساعت 15:29

بابک چرا دمرو نخوابیدی ؟

بابک سه‌شنبه 27 تیر 1391 ساعت 15:31

استاد پیرزاده !
سخت ترین قسمت این پست اصلاح و ویرایش بیانات شما بود
یکساعت داشتم غلط املایی هاتو درست می کردم
باور کن از اول می نوشتم زودتر تموم می شد
جان من تا وقتی هانا مدرسه نرفته یه کلاس تقویتی دیکته برو

خداییش از نتورک پلاس که می ری سایبرتک مفید تره
بچه بزرگ میشه اسکولت میکنه ها
از ما گفتن

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد