جوگیریات

جوگیریات

بابک اسحاقی
جوگیریات

جوگیریات

بابک اسحاقی

امسالی چوچیک دی جیلیغ ویلیغ مینه

امروز عصر رفتم پیش مامان ناهید برای خداحافظی ...  

هرچه زنگ زدم در را باز نکرد . 

به موبایلش زنگ زدم اما جواب نداد . 

تلفن خانه هم رفت روی پیغام گیر  

گفتم : سلام مامان جان ! آمدم نبودی ...  

  

 

.

سوار ماشین شدم و راه افتادم که بین گرگ و میش ٬ سایه اش را دیدم با یک عالمه خرید که تاتی تاتی کنان دارد می آید و مرا نگاه می کند .

توی خانه ٬من نان بربری داغ و پنیر سق می زدم و مامان ناهید داشت ظرف می شست . همه چیز خانه را کن فیکون کرده بود .

گفتم : مامان جان ! با این کمر درد چه اصراریه به این خونه تکونی ؟

گفت : دم عید نمیشه خونه تکونی نکرد که ... میشه ؟

گفتم : لااقل زنگ بزن وسایل سنگین رو من بیام کمکت کنم .

گفت : خودم نم نم کارا رو می کنم . شما که سر کار هستین . خسته اید .

راست می گفت . ما خیلی بچه های خسته ای هستیم .

مامان ناهید یکدنده تر از این حرف هاست که به حرفهای ما گوش کند .  

چند روز یک تنه و تخت گاز خودش تنهایی مبل و فرش و تلوزیون را اینور و آنور می کند و انقدر  

می شورد و می سابد و تمیز می کند که کمرش دوباره درد بگیرد و سرما بخورد و دوباره یکماه بیفتد یک گوشه و نای تکان خوردن نداشته باشد .

منِ گردن کلفت هم که همیشه سر کار می روم و خسته ام .

حالا و بعد از یکماه هم که یک ربع رفته ام و نشسته ام ور دلش ٬ زود می خواهم برگردم  . 

هم من و هم مامان می دانیم که اگر زنگ هم بزند انقدر این پا و آن پا می کنم که سنگین تر است زنگ نزند .

انگار یکهو چیزی یادش افتاده باشد می گوید : بابک جان ! من قدم نمی رسه . بیا این لوله هود رو درست کن .

از صندلی بالا می روم . لوله هود از جایش در آمده است و هرکار می کنم جا نمی رود .

می پرسم : این که خیلی سفته . چطوری دراومده؟

می گوید : خودم درش آوردم .

می پرسم : چرا ؟

می گوید چند روز بود هر وقت که به آشپزخانه می رفته صدای جیک جیک گنجشک می شنیده است . پنجره را باز می کرده ولی صدا از داخل خانه بوده . همه جا را می گردد و آخر سر

می بیند صدا از توی لوله هود است . لوله را بزور باز می کند که یک بچه گنجشک از تویش بیرون می پرد . بیچاره چند روز آنجا اسیر بوده و مدام جیک جیک می کرده .

مامان ناهید می گفت : انقدر لاغر مردنی شده بوده که دیگر صدایش در نمی آمده .

مامان هم برایش آب و دانه می ریزد و وقتی حالش جا می آید پرواز می کند و می رود .

موقع رفتن مامان ناهید را می بوسم و نمی دانم چرا دلم گرفته است .؟ 

شب های قبل از سفر همیشه بغضم می گیرد و منتظر تلنگری هستم برای ...  

بهانه امشب هم شد بچه گنجشکی که هرچه جیک جیک می کرد صدایش به هیچ جا  

نمی رسید . خوش به حالش که لااقل آزاد شد و پرکشید ... 

 راستی چرا مامان ها انقدر زود شکسته می شوند ؟ 

 

  

+

عکس تزئینی است . 

.

++

عنوان پست از یک ضرب المثل طالقانی برداشته شده

(( امسالی چوچیک دی جیلیغ ویلیغ مینه )) یعنی : 

جوجه امساله (بچه ) هم جیک جیک می کند .

.

+++ 

اگر نت در دسترس باشد که هیچ  وگرنه چند روزی نیستم .






نظرات 57 + ارسال نظر
Friends دوشنبه 23 بهمن 1391 ساعت 20:56 http://friends.blogsky.com

یه فولدر توی لپ تاپ پیدا کردم، عکس هایی بود که همینطوری الکی با موبایل گرفته بودم، یک عکس از مادرم توش بود، دلم هوری ریخت پایین، چقدر شکسته شده تو این سال ها، تو این 2، 3 سال
واسه همینه از عکس بدم میاد.

دل آرام دوشنبه 23 بهمن 1391 ساعت 21:14 http://delaramam.blogsky.com

من هم خسته ام
با یه کوله بار عذاب وجدان ...

ف رزانه دوشنبه 23 بهمن 1391 ساعت 21:15

الهی من بگردم که این مامانا همشون یه جور هستن ماه ماه ماه

واقعا درسته که خیلی زود شکسته میشن حتی اگه شب و روزم پیششون باشیم باز متوجه شکستگی شون میشیم.

خدا همشونو نگه داره

سفر به سلامت

تیراژه دوشنبه 23 بهمن 1391 ساعت 21:23 http://tirajehnote.blogfa.com

پستت مثل جیک جیک گنجشک نرم و لطیف بود..
تک فرزندم و کسی رو اطرافم ندارم برای مقایسه که بدونم علی رغم تمام کشمکش ها و اختلاف نظرها و گاهی سرپیچی های طبیعی ای که در روند زندگی پیش میاید فرزند خوبی برای پدر و مادرم بودم یا نه
پدر و مادرم هم آنقدر با بقیه ی پدر و مادرهایی که دیدم فرق دارند که باز هم نمیشود مقایسه کرد
اما اگر فقط و فقط خودم و پدر و مادرم را در نظر بگیرم همیشه سعی کردم تا جایی که میشه خوب باشم و همیشه حس کردم اونقدر که باید خوب نبودم ..مخصوصا برای پدرم. شاید بزرگ ترین حسرت زندگی ام هم همین باشد که برای پدرم آنقدر که باید فرزند خوبی نبودم..نشد یا نتونستم یا نخواستم اش را هم بگذریم.

خدا همه ی پدر ها و مادرها را سلامت نگه دارد و سایه شان همیشه سبز..همچنین مامان ناهید عزیز و جناب اسحاقی و پدر مهربان بانو را
و یاد پدر و مادرهایی که رفته اند گرامی و روحشان شاد.

جعفری نژاد دوشنبه 23 بهمن 1391 ساعت 21:48

مادرها شکسته نمی شوند حاج آقا ...
حتی اگر قوانین طبیعت را هم نقض کند اما باور کردنش برای هر دو طرف این معادله ، شیرین تر است .
بی خیال جمله ی آخر شو

فالگیر دوشنبه 23 بهمن 1391 ساعت 22:05

سلام
اصالتا طالقانی هستین یا همینجوری گوشتون به این اصطلاح خورده؟!... بچه طالقان باشید یه جورایی با ما هم ولایتی محسوب میشی!
بعضیها سنت و اجراشون تو هر شرایطی اوجب واجباته!

تلاش دوشنبه 23 بهمن 1391 ساعت 22:12 http://hadafbozorgman.blogfa.com/

سفر به خیر و سلامتی..
می گم خوب یه روز مرخصی بگیر به مامانت کمک کن نمی تونی براش کارگر بگیر بنده خدا..
می دونم پسر خوبی هستی..

عارفه دوشنبه 23 بهمن 1391 ساعت 22:15

مامان ها زود پیر میشند چون فرشته اند

سارا دوشنبه 23 بهمن 1391 ساعت 22:20 http://haleman.blogsky.com

اصلا به ما چه که کجا میرید!!!
حالا کجا میرید(ایکون فضولی)

باغبان دوشنبه 23 بهمن 1391 ساعت 22:28 http://www.laleabbasi.blogfa.com

سفرت بخیر...

[ بدون نام ] دوشنبه 23 بهمن 1391 ساعت 22:44

فکر کنم از اون پست هایی بود که براش چیزی ندارم بنویسم نمی دونم شایدم کلی حرف دارم اما نمی تونم بگم .......

ماجراهای مریمی دوشنبه 23 بهمن 1391 ساعت 22:50 http://merrymiriam.persianblog.ir/

مگه طالاقونی هستین شما؟ "مینه" رو دیدم کلی خندیدم ((:

م . ح . م . د دوشنبه 23 بهمن 1391 ساعت 23:05

ایشالله سالم و سلامت بری و برگردی ...

خدا مامان ناهید و همه ی مامان گل ها رو حفظ کنه و اونائی که بینمون نیست رو رحمت ...

صالح دوشنبه 23 بهمن 1391 ساعت 23:26

میگن کودک انسانی از همه موجودات ضعیف ترِ و بدون حمایت میمیره،مهم ترین دلیلش اینه که طی میلیون ها سال حیوانات تازه متولد شده رها میشدن و فقط قوی ترها زنده میموندن و بر اثر تکامل طی نسلها قویتر و مستقل شدن.
مادر انسان استثنا بود.

فرزانه دوشنبه 23 بهمن 1391 ساعت 23:43 http://www.boloure-roya.blogfa.com

سفرت بخیر و خوشی.
امید که مادرهامون همیشه سالم و سلامت باشن و به ما هیچ احتیاجی نداشته باشن.
میدونی چیه مهندس جان سرعت حرکت مادرها مثل سرعت نور هست و سرعت ماها خیلی که بچه خوبی باشیم فوقش مثل لاک پشت پس به گرد پاشون هم نمی رسیم. مثل همیشه با بزرگواریشون ما رو می بخشن.

بهار سه‌شنبه 24 بهمن 1391 ساعت 00:29

سفر خوب و بی خطری داشته باشین
امیدوارم فرشته زندگیتون سالیان سال شاد و سلامت باشند.

دیادیا بوریا سه‌شنبه 24 بهمن 1391 ساعت 02:14 http://verach.blogfa.com

سلام بابک جان
همیشه به سفر و خوبی و خوشی....امیدوارم به سلامت برگردی...با کلی عکس و سفرنامه...
پستت رو خیلی دوست داشتم مخصوصا که باهاش عروسک هایده رو گوش می دادم.....
امیدوارم مامان ناهید صد سال همیشه سالم و سرزنده باشن......

پروین سه‌شنبه 24 بهمن 1391 ساعت 07:31

سفرت بخیر
من هم مسافرم و نمیدانم چرا این بار دل توی دلم نیست
خدا مامان ناهید عزیز را سلامت بدارد. تروخدا نذارید خیلی بهشون فشار بیاد. این کمر درد بی مروت شوخی سرش نمیشود

بابک اسحاقی سه‌شنبه 24 بهمن 1391 ساعت 08:20

Friendsعزیز
دل آرام
ف رزانه
تیراژه
جعفری نژاد
فالگیر
تلاش
عارفه
سارا
باغبان
ماجراهای مریمی
م . ح . م . د
صالح
فرزانه
بهار
دیادیا بوریا
پروین خانوم عزیز

ممنونم از مهر و محبتتون

مریم راد سه‌شنبه 24 بهمن 1391 ساعت 08:44

سفر بخیر :)

مادر ها همیشه زیباترین زن های این عالم هستند و همیشه زیباترین خواهند ماند

ما هستیم تا شما برگردید

نینا سه‌شنبه 24 بهمن 1391 ساعت 11:28 http://taleghani.persianblog.ir/

بالاطالقانی با کلاس
شما چرا این اصطلاحتون با ما فرق داره؟
ما میگیم ( پارسال چوچک امسال چوچک کار واکتی )
سفر همیشه پر غمه
این مامانای طالاقونی همه شبیه همن
من نمیدونم این همه یکدندگی رو از کجا آوردن

بابک اسحاقی سه‌شنبه 24 بهمن 1391 ساعت 11:42

ما میگیم :
امسالی چوچیک ٬ پارسالی چوچیکی همراه جیلیغ ویلیغ مینه

یعنی بچه داره ادای بزرگترا رو در میاره

کرم دندون سه‌شنبه 24 بهمن 1391 ساعت 13:01

...

احسان سه‌شنبه 24 بهمن 1391 ساعت 13:24 http://www.pardeyeakhar.persianblog.ir

سلام سفر بسلامت
مامان آقا بابک یکی از دوست داشتنی ترین ادم هاست که وقتی باهاشون هستی نمی فهمی که وقت کی گذشت هر بارم منزل ما تشریف میارن با استاد هر چی چیزای خوبه با خودشون میارن بابک جان ایشالا صدسال سایشون بر سر شما و خانواده باشه خیلی قدرشون رو بدون بعضی ادم ها ارزششون از طلا هم بیشتره.....
ارادتمند احسان

سپیده سه‌شنبه 24 بهمن 1391 ساعت 14:41 http://setaresepideashk.persianblog.ir/

دلتنگی ات طبیعی ِ پسر خاله امیداوارم بسلامت بری و برگردی

خدا مامان ناهید و همه ی مامانای خوب و دوست داشتنی رو در پناه خودش حفظ کنه

فروغ(ردپاهایم) سه‌شنبه 24 بهمن 1391 ساعت 16:21 http://raddepahayam.blogfa.com/

یک ماه بود پیش مادرت نرفته بودی بابک خان؟!!!!!!!!!!
اونم وقتی انقدر نزدیکید؟!!!!!!
من بودم رات نمیدادم!والا!
خدا مامان ناهید ِ ناجی گنجشک ها رو برات حفظ کنه
سفربخیر

ستاریان سه‌شنبه 24 بهمن 1391 ساعت 16:32 http://mostafasatarean.blogsky.com/

سلام
سفر سلامت
منم یکبار توی شمال لونه ی گنجشکها و جوجه های توی اون رو از توی لوله بخاری درآوردم قبل از اینکه زنده زنده کباب بشوند. ما سالی سه چهار بار میرفتیم شمال. اما اونا همیشه اونجا هستند.مهمون که نباید صاحبخونه رو کباب کنه!
خدا مادر شما و همه ی مادرها رو حفظ کنه

آوا سه‌شنبه 24 بهمن 1391 ساعت 19:27

ایشاله خدا مامان ناهید رو
حفظ کنه و رحمت کنه تموم
مامانهای آسمونی رو.....
من یکی تا ابد شرمندهء
پدر و مادرم خواهم موند
سفرتون بی خطر بابک
خان جان....ایشاله به
سلامت برگردین......
یاحق...

مجید سه‌شنبه 24 بهمن 1391 ساعت 19:50 http://www.charoo.blogfa.com

درود.
بابک گرامی.
1- مادران... ای واژه های شگفت. ..
2- یاد حسین پناهی جاوید که گفت : به بهشت نمی روم / اگر مادرم آنجا نباشد.
3- به قول هواپیمایی ماهان : سفر آغاز رفتن است. ..
گمان می کنم زیباترین لحظه های عمر لحظه های سفر باشد.
4- سفر خوش. دعا کن امام رضا ما رو هم بطلبه یک روستا گردی ای در حوالی شرق و جنوب کشور برویم!
بدرود.

کودک فهیم سه‌شنبه 24 بهمن 1391 ساعت 21:37 http://the-nox.blogfa.com

چقدر اون جوجه به جونِ مامان ناهید دعا کرده...
ولی مثلا فکر کن آدم در موقعیت مشابهی باشه و اطرافیان بی تفاوت از کنارش بگذرند...

کودک فهیم سه‌شنبه 24 بهمن 1391 ساعت 21:39 http://the-nox.blogfa.com

سفرت بی خطر بابک جان.

ordi سه‌شنبه 24 بهمن 1391 ساعت 22:42 http://tanhaeeeii.blogfa.com

akhey
postayi k marbut be maman nahid hasto kheyli dus daram
safar bi khatar va be khoshi

طـ ـودی سه‌شنبه 24 بهمن 1391 ساعت 22:57 http://b-namoneshon.blogsky.com/

من اینجا کامنت گذاشته بودم دیشب ها!!
نیستش! نیومده لابد!

بی خیال، فقط گفتم سفر بی خطر، خوش بگذره بهتـون

گلنار چهارشنبه 25 بهمن 1391 ساعت 01:49

عکس رو دوست می دارم,هم گنجشککش را و هم آن دست مهربان را.

چه اصوات بامزه ای داره جملۀ ضرب المثلیتون

مامان ها زود شکسته می شند هم شد حرف آخه؟
شما اصلآ به ظرافت روحی خانمها دقت نکردی با این جمله
10 نمره ازت کم می کنیم .

و امیدوارم از حضور مامان ناهید سالیان طولانی لذت ببری.

سفرت هم خوش و توام با سلامتی .

سبز مثل سبز چهارشنبه 25 بهمن 1391 ساعت 09:09

خدا مادرتو برات حفظ کنه و سفرت بخیر و سلامتی باشه.


راستی تنهایی میری سفر یا با مهربان بانو.

محمد مهدی چهارشنبه 25 بهمن 1391 ساعت 10:39 http://mmbazari.blogfa.com



سلام

انشالله خوش بگذره ...

زن متاهل چهارشنبه 25 بهمن 1391 ساعت 11:40 http://man159.blogfa.com/http://

ما به گنجشک میگیم(چقوک)
وچقدر در شهر ما ازین چقوک ها زیاده
چقدر خاطره دارم از کودکی هایم که پنجره را باز میگذاشتم که چقوک بیاید داخل خانه وبعد پنجره را میبستیم
وحیوانک را میگرفتم دقیق یادمه قلب کوچکش
تاب تاب صدا میکرد وقتی داخل مشت مان میگرفتیم
چقدر عکس تان خاطر انگیز بود برام
چه کودکن شروری بودیم ما

خانوم میم چهارشنبه 25 بهمن 1391 ساعت 15:16 http://mrsmim.blogfa.com

این چند ماه که از مامان دور شدم میفهمم چی میگی!
این چند وقت دلم میخواس بیشتر قدر کنار مامان بودن رو میدونستم.بیشتر سرمو رو پاهاش میذاشتم.بیشتر میبوسیدمش و بیشتر بهش میگفتم الهی هیچ وقت اون دستای خوشکلت درد نگیره....

خانوم میم چهارشنبه 25 بهمن 1391 ساعت 15:20 http://mrsmim.blogfa.com

بعد از چند ماه تقریبا میتونم همه پستاتو بخونم.
حس خوبی داره...
راستی چقد زبون طالقانی ها بامزست!
ما میگیم امسال میچکا پارسال میچکا رو درس دنه!
معنیش عین همون ضرب المثلیه که گفتی

قاسم چهارشنبه 25 بهمن 1391 ساعت 17:25

سلام عبد الله هستم از اراک.قالب وبلاگت قشنگه چجوری اون بالا عکس دلخواهت رو گذاشتی؟

فرشته چهارشنبه 25 بهمن 1391 ساعت 18:20

خدا پدر و مادر عزیزتون رو براتون حفظ کنه و تنشون سلامت انشاالله .

سفر بی خطر و خوش بگذره انشاالله .

shegerf چهارشنبه 25 بهمن 1391 ساعت 18:58 http://www.shegerf.blogfa.com

shoma chera say nemikonid pesare behtari bashid?
ma chera hichkodameman say nemikonad farzande behtari bashad.

safaretan be salamat

جناب میم چهارشنبه 25 بهمن 1391 ساعت 22:11 http://chamedaaan.blogfa.com

سلام
من مدت ها خاموش میخوندمتون
این پستو که خوندم گریه م گرفت...
خدا سایه همه مادرارو رو سرمون حفط کنه

خواننده خاموش پنج‌شنبه 26 بهمن 1391 ساعت 00:24

منم بعضی وقتا دلم میخواد مامانمو بغل کنم صورتشو دستاشو ببوسم
اما هم میترسم باور نکنه که دوسش دارم و برام مهمه
هم روم نمیشه که ببوسمش
میدونم اگه همین جوری پیش برم یه روزی میاد که به خاطر این شرم و ترس خودمو نفرین میکنم

جزیره پنج‌شنبه 26 بهمن 1391 ساعت 09:20

هنوز سفری؟

مریم راد پنج‌شنبه 26 بهمن 1391 ساعت 10:39 http://mmrad.blogfa.com

سلام
خوبید؟
سفر خوش می گذره...
از سفرتون اومدید بگید برامون :)
سلامت برگردید ان شاالله :)

دن کیشوت کبیر پنج‌شنبه 26 بهمن 1391 ساعت 13:21 http://donkishutism.blogfa.com

کلا مامانا دل رحم وزحمت کشن اگه از دست بچه ناراحت بشن بچه بازم از خشم مادر به اغوش مادر پناه میبره عجب سخن حکیمانه ای بذار از این جلدای مارکدار بیام بیرون

زهــرا پنج‌شنبه 26 بهمن 1391 ساعت 13:58


مامان ها موجودات عجیبی هستن، خارق العاده و مهربون
.
سفرتون بی خطر..خوش بگذره بهتون
.
گل

شادی پنج‌شنبه 26 بهمن 1391 ساعت 20:59 http://joujemoalem.blogfa.com

به بــــــــــــــــــه
خوش اومدین
سفر خوش گذشت؟
سردر نوتون مبارک بابک خان
خوشگل بید

chapdast پنج‌شنبه 26 بهمن 1391 ساعت 21:31

delam va3 mamanam tanq shode !!!!!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد