جوگیریات

جوگیریات

بابک اسحاقی
جوگیریات

جوگیریات

بابک اسحاقی

زورگیری

یکی از همکاران تعریف می کند که چند هفته پیش وقتی توی ترافیک یکی از خیابان های تهران گیر کرده بوده است برای چند لحظه شیشه سمت شاگرد را پایین می دهد تا هوای ماشین عوض شود . در کسری از ثانیه یک موتور سوار با سرعت از کنار ماشینش رد می شود و دست می کند توی ماشین همکار ما و کیفش را بر می دارد و به طرفه العینی بین ماشین های متوقف در ترافیک غیبش می زند . خودش با لهجه بامزه گیلکی می گفت : درست عین مرغی که نوک می زند و در می رود کیفش را برده اند .

بنده خدا نه راه پس داشته و نه راه پیش ...

می گفت : ماشین را که نمی شد تکان داد . با عجله پیاده شدم تا دنبالش بدوم که دیدم موتوری از پیچ چهار راه ، خلاف جهت خیابان گاز داد و از دید پنهان شد و در کمال تعجب پلیس راهنمایی دم چهار راه نه تنها اقدامی برای برداشتن شماره پلاک موتور نکرده و با بی سیم سرقت را گزارش نداده با خونسردی به همکار ما گفته است : برو خدا رو شکر کن با قمه نزدنت ....

.



چند وقت پیش یکی از دوستان بواسطه شغل مهمش و روی حساب دوستی و رفاقت یک اسپری  فلفل به من داد تا اگر خدا نکرده جایی گرفتار شدیم بتوانیم از خودمان دفاع کنیم . اسپری را گذاشته بودم توی ماشین و هر وقت یک ماشین نیروی انتظامی می دیدم از ترس قیافه ام کج و معوج می شد و با خودم می گفتم الان است که بیایند و ماشین را بگردند و از توی داشبورد اسپری را پیدا کنند و بشود قوز بالای قوز ...


بعد خبری خواندم از رئیس پلیس آگاهی که خیلی متمدنانه و خونسرد فرموده بودند که اگر زورگیران عزیز به شما حمله کردند اصلا و ابدا مقاومت نکنید و هرچه دارید محترمانه تقدیمشان کنید که یکوقت بلایی بر سرتان نیاورند . ( متن خبر )


داشتم تصور می کردم که اگر خدای نکرده یک زورگیر با قمه به من حمله کند و من هم اسپری فلفل را توی چشمش خالی کنم ، آنوقت زورگیر محترم لابد عصبانی تر می شود .

در حالت عادی می خواسته با قمه یک خط و خطوطی روی دست و صورتمان بکشد و حالا که چشمش خوب کار نمی کند لابد قمه را تا دسته فرو می کند توی شکممان و به فرض هم که اصلا زورگیر محترم فوق الذکر با اسپری فلفل ناکار بشود (که نمی شود ) آنوقت پلیس که سر برسد و ماجرا را ببیند نمی پرسد این اسپری را از کجا آورده ای ؟

خب اسپری فلفل که نباید دست مردم عادی باشد .



تصور کردم  که اگر یک زورگیر به من حمله کند نهایتا کیف پولم را می دزدد که در بهترین حالت

سر برج باشد و تازه حقوق گرفته باشم توی کارتم هفتصد - هشتصد هزارتومان پول است و  گوشی موبایلم را هم می برد . ماشین هم که شکر خدا بیمه است . پس نهایتا یکی - دو میلیون ضرر مالی است و چند روز درگیری دادگاه و پاسگاه ...


بعد گفتم که اگر پلیس مرا با اسپری فلفل بگیرد چه اتفاقی می افتد ؟ بازداشتم می کنند و بعد دو تا کشیده می خورم و آنوقت می فهمند وبلاگ دارم و می فرستندم کهریزک و من هم ناچار

می شوم اعتراف کنم که دارم برای بی * بی 30  کار می کنم و خود مسعود به*نود  وقتی رفته بودم آنتالیا این اسپری را به من داده تا توی شورش های خیابانی با آن اغتشاش کنم .

حالا زیاد مهم نیست که من اصلا آنتالیا هم نرفته باشم . بعد هم  خودم به زبان خوش انقدر اعتراف می کنم که حین اعترافات به مرگ طبیعی بروم بهشت پیش داداش ست*ار خدا بیامرز


با خودم که دو دو تا چهار تا کردم دیدم من از پلیس خودمان بیشتر می ترسم تا زورگیر

پس اسپری را یک جای خیلی امن قایم کردم و هر روز صبح چهار تا قل هو الله می گویم و یک دویست تومنی می اندازم صندوق صدقات و خدا خدا می کنم که یک وقت برادران زورگیر سر راهم سبز نشوند .


الحمدالله زورگیری یک اتفاق خیلی رایج و معمول است و پلیس هم که توانمند است و اگر شانس بیاوریم جلوی دوربین مدار بسته از ما زورگیری بشود بیست و چهار ساعته دستگیرشان می کنند و به یک ماه نکشیده بالای جرثقیل تاب خواهند خورد .

چمشان کور می خواستند قناعت و صبر پیشه کنند تا سر ماه یارانه بگیرند و دست توی جیب مردم نکنند .



از شوخی که بگذریم هر بچه ای می فهمد که کسی که زورگیری می کند به اینجایش رسیده

( اینجا یک جایی است کمی بالاتر از جناغ سینه و کمی پایین تر از چانه )

پس از هیچ چیز نمی ترسد و پی همه چیز را به تنش مالیده . پس اگر هفته ای بیست و پنج تایشان را هم اعدام کنند تاثیری ندارد و کسی را هم نمی ترساند .


ای کاش برای زورگیران گردن کلفتی که وام میلیاردی می گیرند و پس نمی دهند فکری بشود .

ای کاش یک فکری به حال باباهای معتاد و بیکار امروز بکنند که ده سال بعد بچه های زورگیر تحویل جامعه می دهند .

ای کاش سر سفره خودمان انقدر نفت داشتیم که آتش به زندگی کسی دیگر نمی زدیم .


شکی نیست که هرکسی که خلاف می کند باید تقاص پس بدهد اما کاش به جای اینکه دم در کارخانه خلافکار سازی بایستیم و روزی دو تایشان را ناکار کنیم ، کللهم در کارخانه را تخته کنیم و به جایش مدرسه بسازیم  .


راستش آدم دچار دو گانگی شخصیتی می شود .

یا ما خیلی بی رحم و سنگدلیم یا این خارجی ها خیلی خونسرد و بی غیرت هستند .


ما دو تا جوان نفهم که بی پدر بزرگ شده اند و به خاطر هفتاد هزارتومان قمه کشیده اند را در حالیکه در آغوش جلادشان ضجه می زنند دار می زنیم و این خارجی ها دیوانه ای را که 77 نفر را با رگبار مسلسل کشته و هیچ آثاری از پشیمانی در چهره اش دیده نمی شود به 21 سال زندان محکوم می کنند .

والله آدم وسوسه می شود هرچه دارد و ندارد با میل و رغبت بدهد به دست زورگیران وطنی و یک لاقبا فرار کند برود خارجه آدم بکشد .




+ متن خبر



نظرات 42 + ارسال نظر
باغبان چهارشنبه 2 اسفند 1391 ساعت 21:57 http://laleabbasi.blogfa.com

سلام
یاد پستی افتادم که رفته بودین لوازم التحریری پلیس اومد!

دوست چهارشنبه 2 اسفند 1391 ساعت 22:06

چی بگم داداش ...

farshad چهارشنبه 2 اسفند 1391 ساعت 22:22 http://just2say.blogfa.com

:))..استدلال های حالبی بود..اگرچه با همش موافق نیستم..ولی خوب به هر حال حالب و قابل تامل بود..
موفق باشید..

تیراژه چهارشنبه 2 اسفند 1391 ساعت 22:38 http://tirajehnote.blogfa.com

من هنوز تو حیرت اون سوئیتی که باید قاتل نروژی بیست سال از زندگی که چه عرض کنم پادشاهی اش رو اون تو بگذرونه موندم!!!

چقدر تفاوت...
یاد اون دختر دانشجوی شهرستانی افتادم که به خاطر کمبود اتاق در خوابگاه یکی از دانشگاه های تهران توی حمام شب را صبح کرده بود و به علت گاز گرفتگی فوت شد.

من موافق اعدام آن جوانک های زورگیر بودم نه به خاطر قساوت قلب به خاطر اینکه عدم برخورد رو منجر به جری شدن باقی خلافکاران میبینم
وگرنه زندان رفتن و حبس کشیدن به نوعی برای مجرمان ایرانی افتخار محسوب میشه انگار که به سبک فیلمها خالکوبیهایشان را به رخ هم بکشند و از خاطراتشان تعریف کنند.
مملکت ما افتضاح شده
پلیس که تکلیفش مشخص. تامین امنیت کردنشان ما را کشته!
مردممان هم که تمام هم و غمشان شده عکدمی گو.گوsh و افشای لابی ها و زد و بندها
یا درگیر گرانی ها ماندن و دغدغه شان بشود پسته و سکه و برنج و یارانه و گشتershad
همین است
همه چیز شده تامین مایحتاج و کلاه خود را دودستی چسبیدن و دعا دعا کردن که امروز که از خانه بیرون میرویم به سلامت برگردیم و برای رفع خستگی گاهی هم بنشینیم در مورد فلان بازیگر یا خواننده سرچ کنیم و افشاگری
همه چیز شده تامین نیازهای اولیه و حفظ جان و حرفهای چندرغازی
به جای اینکه مقاله های اجتماعی بخوانیم و از حزب های سیاسی بنویسیم و کتاب به یکدگیر معرفی کنیم و ..
وقتی سطوح اولیه ی زندگی دست و پا بزنیم با معضلاتی مثل خرید عید و تامین داروهای خارجی و حجاب و برنج و گرانی گوشی موبایل معلوم است که پایمان به ابعاد بعدی زندگی باز نمیشود و غافل میشویم از عوامل اصلی و رانت ها و پرده نشین هایی که خون مردم را در کیسه میکنند
سیاست و اقتصادمان این است مردم هم درگیر مایحتاج و حرفهای خاله زنکی و بقیه هم که با بگم بگم دارند یک مشت عامی را به خیال افشاگری های سیاسی سرگرم میکنندو ...
زمانی دانشجو های ما درگیر حزب توده بودند و فروغ و مقاله های سیاسی و الان...
همه چیز به نازل ترین سطح رسیده.
خدا کند که خرداد ماه بارقه ای از امید برای سیاست و اقتصاد و فرهنگمان روشن شود.

ف رزانه چهارشنبه 2 اسفند 1391 ساعت 22:42

خدا نکنه برای کسی از این مشکلات پیش بیاد ولی هروقت و هرجا خلافکاری میبینم اول حس نفرت به سراغم میاد اما بعدش دلم میسوزه.دلم میسوزه چون هر ناهنجاری ای که میبینم رو به بحث های روانی ربط میدم، به دوران کودکی اون فرد، به خونواده ای که توش بزرگ شده، به پدر و مادری که بی توجه بودن ، و پدر مادرایی که توجه داشتن و فهمیدن اما کاری از دستشون بر نیومده ،به عقده هایی که باهاشون بزرگ شده، به معلم و دوست و کسانی که باهاشون رابطه داشته و اونا بهش توجه نداشتن، به تحقیرایی که بی ملاحظه از این و اون دیده و هزار چیزه دیگه
دلم میسوزه. همه ما ادمیم هیچکس بد خلق نشده. همه ما مقصریم

ف رزانه چهارشنبه 2 اسفند 1391 ساعت 22:57

خوب شد نمردیم و دیدیم زندون چه شکلیه

خدایا عظمتتو شکر...

نیره چهارشنبه 2 اسفند 1391 ساعت 23:22 http://salimi.blogfa.com

میگم این هتله یا زندان؟ والا اگه این جوریه ما هم بریم نروژ. البته بعید میدونم عرضه ادمکشی داشته باشیم. ولی بالاخره سرقتی...چه میدونم یه جرمی مرتکب میشیم دیگه!

پروین چهارشنبه 2 اسفند 1391 ساعت 23:36

:(

بولوت چهارشنبه 2 اسفند 1391 ساعت 23:45

از اون پستاس که بعد از خوندنش آدم دوست داره به دوردست ها خیره بشه.


مریم راد چهارشنبه 2 اسفند 1391 ساعت 23:47 http://mmrad.blogfa.com

عنوان پست یاد برنامه شک دیشب افتادم
که امروز سر ناهار مریم برام تعریف می کرد
از زور گیری و قمه...

می دونید تلویزیون نمی بینم .. ینی نداریم
اما کاش پخش نمی کردن ... خیلی روحیه ها بالاست
خشن هم بشه...

آذرنوش چهارشنبه 2 اسفند 1391 ساعت 23:48 http://azar-noosh.blogsky.com

یکی بیاد منو ببره زندان نروژ

مریم راد پنج‌شنبه 3 اسفند 1391 ساعت 00:00 http://mmrad.blogfa.com

نظر بالا قبل از خواندن بود

بعد از خواندن:
نروژی ها عقل درست حسابی ندارن... این یارو رو بدن دست ما... می کنیمش سوژه خبر ... همچین دلشوره اضطراب می ندازیم به جون ملت..
یه جوری که دیگه مادرمان هم جرات نمی کند از پل عابر رد شود.. می گوید تنهایی می ترسم

وقتی مریم میگه که زورگیران چه می کردند و اینها... بعد هم می گوید که یه کارهایی می کردند قصی القلبانه ... منظورش این بود که انقد بدبختی کشیدن انقد ضربه خوردن که شدن این غول تشم ها... القصه که فکری باید...نه؟


"آنوقت پلیس که سر برسد و ماجرا را ببیند نمی پرسد این اسپری را از کجا آورده ای ؟"

کرم دندون پنج‌شنبه 3 اسفند 1391 ساعت 00:05

بعضی نوشته ها اینقد قوی و کامله باید گفت:
احسنت به شجاعت وآزادگی نویسنده!

و جدا دلم آتیش میگیره وقتی این جمله تونو می خونم:
"با خودم که دو دو تا چهار تا کردم دیدم من از پلیس خودمان بیشتر می ترسم تا زورگیر"
چه بر سر ما آوردند یا ما چه بر سر خودمون اوردیم که اینطور به خودشون حق میدن که به ما ملت ظلم کنند و ما دم نزنیم!!!
و به ید میارم که خداوند متذکر میشه:
*خداوند سرنوشت هیچ قومی را تغییر نمی‌دهد مگر آنکه آنان خود تغییر کنندیا ....خداوند سرنوشت هیچ قومی (و ملتی) را تغیر نمی‌دهد مگر آنکه آنان آنچه را در (وجود) خودشان است تغییر دهند. *

مشق سکوت- رها پنج‌شنبه 3 اسفند 1391 ساعت 00:13 http://mashghesokoot.blogfa.com/

دوستم چند ماه پیش، با دخترش عقب ماشین نشسته بود و خواهر و شوهرخواهرشم جلو نشسته بودن، یه ساعت شلوغ تو یه جای شلوغ شهر، داشتن تو ماشین ساندویج میخوردن که در عرض چند ثانیه یکی در ماشین رو باز میکنه و دخترش رو از ماشین میکشه بیرون و کیف و موبایل دوستم رو برمیداره و تا به خودشون بیان فرار میکنه!
به همین سادگی، و به همین تلخی!

واقعا تلخ ِ وقتی میبینی چطور همه به جون هم افتادن

سارا پنج‌شنبه 3 اسفند 1391 ساعت 01:02 http://haleman.blogsky.com

عالییییییییییییییییی

فرگل پنج‌شنبه 3 اسفند 1391 ساعت 01:06

اوضاع خیلی خراب شده تو این شهر کوچیک ما که این همه جرم وجنایت زیاد شده این وضعیته انوقت شهره ای بزرگ ببین چه خبره پلیسم که همکار دزدها شده

کرمای دندون پنج‌شنبه 3 اسفند 1391 ساعت 02:58

دعای خاصه امشب:
خدایا جوگیریاتنا رو از تارگت رهایی فرما!
پروردگارا از خزانه ات که کم نمی شه یه چادر شب پر ازدلار تا نخورده ،بقچه شده آماده رو سر آقای جوگیریات بنداز ،طوری که له نشه ! تا اوقات فراغتش برای خوب نوشتن بیشتر شه!
بار الها : یه شادی نغمه ای آرامی شیرینی چیزی به دل شیخنا بنداز، دل مریدانش و شاد کنه !
الهی: ومن الله توفیق؟؟؟!
خدایا از تو بعیده دعامونو براورده نکنی ! کن فیکون کن ببینن بلتی!!!

مریم راد پنج‌شنبه 3 اسفند 1391 ساعت 03:09 http://mmrad.blogfa.com

آمین :)

محمد مهدی پنج‌شنبه 3 اسفند 1391 ساعت 08:25 http://mmbazari.blogfa.com



سلام

زورگیری در همه انیانها موجود است حال به تناسب فرهنگ و منش و تحصیلات و ... کمی متفاوت است ...زورگیری در سطح بین اللملی در سطح داخلی و ...

توی کشور خودمون که برای ما جلوه های زورگیری پررنگتر است ...زور گیری سیاسی اقتصادی فرهنگی و حتی دینی و مذهبی ...مبحث تلخی است که میتوان زیاد برای آن نوشت...

ن.ح پنج‌شنبه 3 اسفند 1391 ساعت 08:31 http://cryptic.persianblog.ir

بعله...بد وضعیتی است... آزادی راهمان نمیدهند...انقلابم حال نداریم بریم!

حالا میون این همه بد بختی تو بلاگفا هم نمیشه کامنت گذاشت!اینو کجای دلم بذارم؟!؟!؟

عارفه پنج‌شنبه 3 اسفند 1391 ساعت 09:41

خدا عاقبت همه ما رو به خیر بگذرونه .
آقا کیامهر گفتم شما که با آقای بهنود رفیقی هستید برای کتاب "امینه" از طرف من تشکر کنید از ایشون

فرنی پنج‌شنبه 3 اسفند 1391 ساعت 11:44

lمن شوکر تو کیفم دارم .از پلیسم نمی ترسم .فوقش ازم می گیرن. ولی اگه گیر زور گیر بیفتم فکر کنم قبل از این که فرصت کنم درش بیارم اونا زور گیری کرده باشن

بهار پنج‌شنبه 3 اسفند 1391 ساعت 12:07

آثار روحی و روانی این اتفاق خیلی بیشتر از آثار مالی میباشد.امیدوارم هیچ وقت این اتفاق برای کسی نیوفته.تشکر ویژه برای قلم روان و طنازتون
لایک به کامنت تیراژه جان که گفتنی ها رو گفت

mamanegar پنج‌شنبه 3 اسفند 1391 ساعت 19:04

سارا پنج‌شنبه 3 اسفند 1391 ساعت 20:06 http://sazesara.blogfa.com

سلام
واقعیتش خوندن این پستتون برام خیلی جالب بود. چراکه مدتی پیش در پستی از این وبلاگ:
http://h-no-h.blogsky.com/1391/11/02/post-268/
عکسی رو دیدم که حالا دیگه فکر کنم همه دیدنش، اما تا اون زمان، من ندیده بودمش و نمی دونستم که مربوط به خبر زورگیری ای هستش که در اون روزها بحث داغی بود. همونجا کامنتی گذاشتم که کم و بیش به این پست شما مشابه بود.
اینکه می بینم افرادی هم هستن که نظراتشون به نظر خودم درباره این موضوع نزدیکه خوشحالم میکنه. چراکه تا حالا با افرادی که در این مورد هم صحبت شدم ظاهرا خیلی هاشون مخالف این نظر من بودند و غالبا به اینکه "خشونت این جوان ها لایق این سرنوشت بوده" اشاره می کردند. من هم منکر قبح عمل و توحش این زورگیران نیستم. اما جوگیری و پهلوان پنبه بازی سیستم قضا و پرت کردن حواس مردم از اعمالی به مراتب قبیح تر و سرسام آورتر که از سوی "به ظاهر مسئولان" این مملکت به وقوع می پیونده چیزی نیست که بتونیم در این کارناوال، به راحتی از کنارش بگذریم. کارناوالی که از جون انسان ها برای رسوندن پیام های غیرواقعی به مردم، استفاده میشه، بدون توجه به اینکه جون یک انسان -هرچند خاطی و بی رحم-، که دنیایی وابستگی و وابسته داره تریبون تبلیغاتی نیست.
بهر حال، این داستان و داستان های مشابه، بهم نشون داده که جدا از بحث سیا30 و ام..نیتی و بی کفایتی دستگاه های متولی و غیره، روحیه خیلی از مردم ما متاسفانه داره رو به سمت خشونت کشیده میشه و این جای تأمل بسیاری داره...
ممنونم

[ بدون نام ] پنج‌شنبه 3 اسفند 1391 ساعت 22:01

دختر من وقتی به دانشگاه میرفت گاهی باید شب به خانه برمیگشت و مسیر برگشتش خلوت بود و چون در ؛داون تاون؛ تورنتو زندگی میکردُ ای مساله باعث نگرانی من بود. بنابراین برایش چند سوت بسیار قوی خریده بودم و مجابش کرده بودم آنهارا به دستهء کبف هایش آویزان کند که اگر اتفاقی افتاد سوت بزند و توجه دیگران را به خودش جلب کند. پلیس گفته بود این راه حل ساده و مفیدی است برای مقابله با چنین احتمالاتی. اما در این عکس متاسفانه میبینی که مردم ایستاده اند و با هوشیاری و خونسردی این منظره را تماشا میکنند. نمیخواهم برای دیگران تصمیم بگیرم و میدانم نگران امنیت جانی خودشان هستند. اما دیدن این رهگذران بی تفاوت مرا بیشتر رنج میدهد تا دیدن آن جوان بیرحم قمه به دست :(

پروین پنج‌شنبه 3 اسفند 1391 ساعت 22:02

این من بودم!

دل آرام پنج‌شنبه 3 اسفند 1391 ساعت 23:47 http://delaramam.blogsky.com

اصلا این بلاد کفری ها آدم رو ترغیب میکنند بره توی کار خلاف و قتل و جنایت!! تازه ایشون که 77 نفر رو به قتل رسوندن، میگم حتما اگر سعیمون رو بیشتر کنیم و یکجورهایی رکورد ایشون رو بزنیم و آمار رو سه رقمی کنیم، یک خونه ویلایی دوبلکسی چیزی نصیبمون میشه.

[ بدون نام ] جمعه 4 اسفند 1391 ساعت 00:11

پارسال یه زورگیر ببا قمه زد انگشتممو به گا برد

مامان زی زی جمعه 4 اسفند 1391 ساعت 01:12 http://42600.blogfa.com

بابک خان از نوشته تون لذت بردم چرا که واقعیت این روز جامعه ماست . اما تمام مدت تو دلم می گفتم خوبه نمی ترسین که دور از جون مث س تار سر به نیستتون کنن ! این تیپ نوشتنا دل و جرات میخواد ...

احسان فرجی جمعه 4 اسفند 1391 ساعت 10:16 http://www.hamoon_shy@yahoo.com

سلام بابک جان
چرا باید مردم امنیت نداشته باشن ؟ درست میشه ؟ بهتر نمیشه که بدتر هم میشه......

دعای کرمای دندون بعد 2 روز! جمعه 4 اسفند 1391 ساعت 10:21

خدایا ینی فقط باید آدم بود تا دعا مستجاب شه؟
بعیده تو فقط خدای آدما اونم خدای آدمای خوب باشی؟!!!

کن فیکون تو نخواستیم! لااقل خدا باش خدای همه!

م مثل میترا جمعه 4 اسفند 1391 ساعت 17:48 http://mitra-k.blogfa.com

راضیه جمعه 4 اسفند 1391 ساعت 19:42

واقعاً خدا را شکر که گاوها پرواز نمیکنن.

.. جمعه 4 اسفند 1391 ساعت 19:43


این عجیبه اما واقعا کار می کند! می خواهید چهره کسی که تو را در نهان دوست دارد ببینید؟

این پیام به 10 نفر ارسال کنید و شما در صفحه http://amour-en-portrait.vu.cx/
تصویری خواهید دید از کسی که تو را دوست دارد.

شما ممکن است سورپرایز شوید!(شباهت تصویر حدود 90% است).

خوشی جمعه 4 اسفند 1391 ساعت 21:31 http://khorderizeroya.blogfa.com/

خدا نصیب نکنه
من هم از پلیس ها بیشتر میترسم
اگر دست یکی از این دزد ها رو قطع کنند
هیچکس جرات نمیکنه دزدی کنه

به هیچ کدوم از احکام شرعی درست عمل نمی کنیم
اعدام چه فایده داره
اون هم معلوم نیست واقعن!!! به خاطر زورگیری بوده یا جرم دیگه.....!!

داش بهی جمعه 4 اسفند 1391 ساعت 22:48 http://behii.persianblog.ir/

اخ اخ اخ خیلی حرف حسابی بود
یعنی دقیقأ زدی جای که من الان چند ماهه گوشه دلم گیر کرده
واقعأ من الان از دیدن ماموران حفظ امنیت بیشتر احساس نا امنی میکنم حتی پلیس راهنمایی رانندگی !

کرم دندون جمعه 4 اسفند 1391 ساعت 23:51

دوستان کسی از آقای جوگیریات خبری داره؟
نکنه خدایی نکرده به خاطر این نوشته، بلایی سرشون اومده؟؟؟

بابک اسحاقی شنبه 5 اسفند 1391 ساعت 00:00

کرم دندون عزیز
ممنون از لطف و محبتت
تازه از ماموریت برگشتم
ببخشید که جواب ندادم
شب به خیر

کرم دندون شنبه 5 اسفند 1391 ساعت 00:04

شرمنده ام !
از خدا می خوام حقیقتا سلامت باشید !

سحر دی زاد شنبه 5 اسفند 1391 ساعت 07:35 http://dayzad.blogsky.com

من دلم برای هیچکدوم از این خلافکارا نمیسوزه و با اعدامشون به طرز فجیع موافقم. اما با اینکه شرایط جامعه تو خلافکار شدنشون تاثیر داشته موافقم

سرزمین آفتاب شنبه 5 اسفند 1391 ساعت 14:19 http://sarzamin-aftab.blogsky.com

بابک خان
الان اسپری شما کجاس دقیقا؟؟
تو که دیگه لازمش نداری...میدیش به من ؟


باید از مسعود خان اجازه بگیرم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد