جوگیریات

جوگیریات

بابک اسحاقی
جوگیریات

جوگیریات

بابک اسحاقی

ماء الشعیر

مرد جوان وارد سوپر مارکت شد و گفت : آقا ماء الشعیر دارید ؟

صاحب مغازه گفت : بله . چه طعمی می خوای ؟

مرد جوان گفت : تلخ

صاحب مغازه گفت : نمیدونم شاید مونده باشه

مرد جوان گفت : زیاد می خوام . یک بکس یا اگه دارید دو بکس

صاحب مغازه نگاه معنا داری به مرد جوان انداخت و گفت : لا اله الا الله . نه آقا نداریم

آقای میانسالی که با پسر کوچکش مشغول خرید بود گفت : آقا ! این ماء الشعیر تلخ ، مزه زهر مار میده . چجوری میخورید ؟

مرد جوان جواب داد : والا منم از طعمش خوشم نمیاد . سنگ کلیه دارم . دکتر گفته ماء الشعیر واسه دفع سنگ خیلی خوبه و از صاحب مغازه پرسید : تموم کردین یا کلا ندارین ؟

صاحب مغازه گفت : ماء الشعیر تلخ زیاد مشتری نداره آقا . ما هم نمیاریم . 

مرد جوان پرسید : جایی رو می شناسید که بتونم یه بکس بخرم ؟

صاحب مغازه گفت : از این سوسیس کالباس فروشی بغلی  بپرس شاید داشته باشه

مرد جوان تشکر کرد و از مغازه بیرون رفت .


مرد میانسال که برای حساب کردن خریدها جلوی پیشخوان ایستاده بود گفت : بنده خدا پسره . سنگ کلیه خیلی بد دردیه آقا . میگن مثل درد زایمان میمونه . باجناق من سنگ کلیه داشت وقتایی که دردش می گرفت ، زمین رو گاز میزد و مثل بچه ها گریه می کرد مرد گنده .

صاحب مغازه گفت : آقا جان ! شما چه ساده ای . اینا همش فیلمه . سنگ کلیه چیه با اون هیکلش ؟ خالی میبندن . ماء الشعیر تلخ رو بکسی میخرن میرن باهاش از این زهر ماریا درست میکنن میخورن . و بعد کمی خم شد و جلوی مرد میانسال با صدای آرام گفت : آبجو درست میکنن . ببین تو این ماه محرمی... استغفرالله !


*******************************************

مرد جوان از سوسیس کالباس فروشی بیرون آمد و ماء الشعیر های تلخ را گذاشت توی ماشین و بعد چند قدمی توی بازارچه راه رفت تا رسید به عطاری . وارد مغازه شد و رو به مرد عطار گفت : ببخشید آقا ! مایه خمیر دارین ؟

عطار نگاهی به مرد انداخت و گفت : منظورتون خمیر مایه است ؟

مرد گفت : بله . همون . خمیر مایه ...

عطار پرسید : خمیر مایه رو برای چی می خوای پسر جان ؟

مرد جوان خندید و به مرد عطار گفت : معمولا مایه خمیر رو واسه چی میخرن ؟

عطار دستی به ریش سفیدش کشید و گفت : مایه خمیر نه ! خمیر مایه . درستش میشه : مخمر 

معمولا دو دسته آدم مخمر میخرن . یکی واسه پختن نون و دومی هم .... استغفرالله و شروع کرد زیر لب ذکر گفتن . بعد نگاهی به مرد جوان انداخت و گفت : به قیافه ات نمیخوره بخوای نون بپزی . پسر جوان با خنده گفت : مگه نون پختن به قیافه ربط داره حاج آقا ؟

مرد عطار با سرتاس کمی خمیر مایه ریخت توی یک نایلون کوچک و روی ترازو کشید و به دست مرد جوان داد . مرد جوان هم دست کرد توی جیبش و یک اسکناس به مرد عطار داد و می خواست از در مغازه بیرون برود که انگار چیزی یادش آمده باشد پرسید : ببخشید حاج آقا ! عرق خارشتر هم دارین ؟

مرد عطار گفت : نه پسر جان ! تموم کردیم .



*******************************************


مرد میانسال داشت همراه با پسرش توی خیابان راه می رفت که پسر پرسید : بابا ! زهرماری یعنی چی ؟

مرد میانسال گفت : چیزی که خوردنش حروم باشه .

پسر بچه پرسید : بابا !ماء الشعیر یعنی چی ؟

مرد میانسال گفت : یه کلمه عربیه . ماء یعنی آب ، شعیر هم یعنی جو 

پسر بچه گفت : یعنی آبجو ؟

مرد میانسال گفت : آره ولی آبجو یه چیز دیگه است . الکل داره پسرم . خوردنش حرومه .

پسر بچه گفت : یعنی عربیش الکل نداره ولی فارسیش الکل داره ؟

مرد میانسال نگاهی به پسربچه انداخت و گفت : بابا جون ! اینو جایی تعریف نکنی ها . آبجو حرف بدیه . اصلا شما بگو دلستر . بگو نوشابه ...




+ ماء الشعیر تلخ و مخمر از مواد اولیه ساختن آبجوی الکل دار هستند .

++  عرق خارشتر برای درمان سنگ کلیه استفاده می شود .





نظرات 64 + ارسال نظر
زویا چهارشنبه 29 آبان 1392 ساعت 00:36

اول!!!!!

آخرش پسره پسر بدی بود یا نبود؟...خارشتر اخه واسه کلیه خوب بود و مخمر این وسط چی پس که بد بود چون پسره نانوا نبود؟؟؟

مگه معیار خوب یا بد بودن آدما خوردن یا نخوردن آبجوئه ؟
بعد از آب و چای ، آبجو پر مصرف ترین نوشیدنی دنیاست .
یعنی ما 70 میلیون که نمیخوریم آدمای خوبی هستیم و بقیه این چند میلیارد که میخورن آدمای بدی هستن ؟

Friends چهارشنبه 29 آبان 1392 ساعت 01:03 http://friends.blogsky.com

یه قسمت فیلم ضد گلوله بود که خانم مهدی هاشمی بهش میگه خدا باعث و بانی این کاست رو لعنت کنه که ملت رو بدبخت کرد.
مهدی هاشمی بر میگرده میگه تا 4 سال پیش ملت واسه عکس دارش جلو در مغازم صف میکشیدن، حالا شد حرومی؟؟

جودی آبوت با موهای مشکی چهارشنبه 29 آبان 1392 ساعت 01:05 http://judy-abbott.blogsky.com

آقا ما نفهمیدیم چی شد آخرش!؟!؟

عاطی چهارشنبه 29 آبان 1392 ساعت 01:25

خب طفلی هم آبجو دوست داشته هم سنگ کلیه داشته!:دی
و نمی دانم چرا پسر این داستان را با تیشرت مشکی!!تصور کردم و یک چشمک به عطارباشی!!!

قسمت سوم رو خیلی دوست داشتم!

:گل ل ل ل

پروین چهارشنبه 29 آبان 1392 ساعت 01:27

اگر یاد میگرفتیم همیشه وطیفه نداریم همهء مردم دنیا را به راه راست هدایت کنیم زندگی مان خیلی قشنگ تر و آرام تر میشد.

کاش مرد جوان خوش اندام!! (آقای فروشنده خودش گفت با این هیکلش. به من چه!) از من میپرسید. آنوقت سوای از شوخی دستور داروی طبیعی درمان سنگ کلیه را بهش میگفتم. جدیداً یکی از دکترهای گیاهی خیلی معروف دستورش را به جوان برومندی در فامیل داده که سنگ کلیهء بزرگی داشته که به دلیل بزرگی قابلیت خرد شدن با لیزر را نداشته و باید جراحی میشده. و جوان برومند هم برخلاف ظاهرش خیلی جبون بوده و از عمل میترسیده. و دارو هم الحمدلله کارساز بوده.
همهء اینها را گفتم اما نمیدانم چرا دستور را ننوشتم!!

ف رزانه چهارشنبه 29 آبان 1392 ساعت 01:31

چی شد آخرش؟ چی به چی بود؟ پسره چیکار کرد؟
سنگ کلیه داشت واقعا یا فقط استغفرالله
یا هر دوش؟
ما نفهمیدیم خب

سمیرا چهارشنبه 29 آبان 1392 ساعت 07:12 http://nahavand.persianblog.ir

بعضیها که وسعشون به ماء الشعیر تلخ نمیرسه با ساندیس قاطی میکنن!! دیگه عادی شده حتی تو محرم و حتی عاشورا....دوسه سال پیش یه پسره تو شهر ما شب عاشورا زهرماری خورده بود چند وقت بعدش کور شد! حالا بلاخره این پسره سنگ کلیه داشت یا نه؟

سمیرا جان فک کنم درست نگرفتی
ماء الشعیر مزه نیست که باهاش قاطی کنن
مواد اولیه است . یعنی با مخمر قاطی میشه محصول میشه آبجو

اون پسره هم احتمالا الکل صنعتی خورده بوده که کور شده ...

HaMeD چهارشنبه 29 آبان 1392 ساعت 08:52

سلام
مث فیلمای اصغر فرهادی شد

خوشمان امد قشنگ بوووود
مرسی

"چارو"خوان چهارشنبه 29 آبان 1392 ساعت 08:58

چرا بروز شدن وبلاگ چارو در ستون وبلاگهای بروز شده شما نمایش داده نشده؟؟؟!!!...آیا لینکش حذف شده؟؟؟

نه خیر

باران پاییزی چهارشنبه 29 آبان 1392 ساعت 09:14 http://baranpaiezi.blogsky.com

گیریم حالا این آدم خاسته زهر ماری درست کنه. والا به خودش و بدن خودش صدمه میزنه نه به آقای فروشنده. کاش یاد بگیریم سرک نکشیم تو زندگی همدیگه اونوقته خیلی راحت تر زندگی می کردیم. والا خود این آقای فروشنده تو ماههای دیگه لابد کم فروشی می کنن که تو این ماه میان و امر به معروف و نهی از منکر می کنن بشر رو.

جسارتا آبجو ابدا ضرری برای بدن نداره و یکی از مفید ترین نوشیدنی های دنیاست . یعنی حسابش از مشروبات الکلی جداست .
ولی با حرفت موافقم .
نباید توی کار دیگران سرک بکشیم

سکوت چهارشنبه 29 آبان 1392 ساعت 09:15

هرچند که آّبجو شاید بد و مضر باشه و البت حرام اما با اوضاع جامعه‌ی ما باید دعا کنیم بین جوونا فقط خوردن همین آبجو باشه و سمت اعتیاد به مواد مخدر نرن
که هیچ چیزی مثل مواد مخدر مخصوصا" مخدرهای صنعتی آدم رو بدبخت نمیکنه

اون وقت ببخشید این بنده خدا با درخواست عرق خارشتر میخواسته ما که این داستان رو میخونیم گمراه کنه؟

دقیقا عرق خارشتر رو واسه همین خواست سکوت جان جان

خبرنگار چهارشنبه 29 آبان 1392 ساعت 09:50

حالا شما یه لطفی کن زیاد رو هوش و استعداد ما حساب نکن
آخر قصه رو روان تر توضیح بده قربون دستت

آخرش هرجوریه که شما دوست داری .
هرطور که دوست داری تموم میشه
به خودتون بستگی داره .

آفوو چهارشنبه 29 آبان 1392 ساعت 10:49 http://www.asimesar.blogfa.com

واقعاااااا ... نمیدونستم .... خوب نحوه درست کردنش هم بگید یاد بگیریم . هر چند من کلا آدم مثبتی ام ... اصن جنبه ایی صوبتا رو ندارم ....
بعد اینکه من نمیدونم چرا رفتارهای آدما به آدمای دیگه ربط داره ؟!!! فروشنده جنس رو میاره که بفروشه خوب کارشو بکنه ... به اون چه ربطی داره خریدار به چه نیت خرید میکنه ؟!!!
به قول خودشون ( دو نفر رو با هم مگه تو یه قبر میخوابونند ؟!!!)

دل آرام چهارشنبه 29 آبان 1392 ساعت 11:26 http://delaramam.blogsky.com

همون آدمهایی که توی داستانت یه مدلی به پسر نگاه کردن و حتی زیر لبشون ذکر گفتن، چه بسا خیلی بدتر از اون پسر باشن. حالا چون طرف زهرماری(!) میخوره دلیل بر بد بودنش نیست که. خودشون که دخالت و قضاوت میکنن بدترن که. ببخشید نشد خوب نظرمو بگم. چون خیلی رایجه این چیزی که تو اشاره کردی. انگار برای خیلیهامون(خودمم جزئشونم، سوتفاهم نشه) جا افتاده که دستیار اولِ خداییم...

بوسه ی زندگی چهارشنبه 29 آبان 1392 ساعت 11:30 http://kisslife.blogsky.com

چرا بریم طرف زهرماری؟؟ میتونسته اون آدم یا نانوا بودده باشه یا بخواد نون درست کنه ، و مبتلا به سنگ کلیه بوده باشه و واقعا ماالشعیر و عرق خارشتر رو برای سنگ کلیه اش خریداری کرده باشه !!!

سایه چهارشنبه 29 آبان 1392 ساعت 12:02

دست شما درد نکنه. خوشمان آمد بسیار!
چه اشکالی داره حالا یا بالاخره سنگ کلیه داشته یا می خواسته همین جوری ا.ب.ج.و مصرف کنه یا هر دوتاش! به خودش ربط داشته... ما هم از هر سه جنبه ی ممکن به داستان نگاه می کنیم!

گلدونه چهارشنبه 29 آبان 1392 ساعت 12:15

شاید الکل دارش هم برا سنگ کلیه مفید فایده اس

مفید تر هم هست تازه

آوا چهارشنبه 29 آبان 1392 ساعت 12:17

اوووم..مثل بازموندن در خونه ای که توش بزن
و بکوب راه میندازن و یه ملتی وامیستن و
نچ نچ کنان نظاره گرصحنه هستندو.....!
انقده ازین سرک کشیدنهاتوی هرجایی
و واسه هرچیزی و هرکاری متــــــنفرم
و یه درمان واسه سنگ کلیه:میـــــوه
درخت کاکتوس روبخورندروزی 6 عدد
بمدت 4روز.سنگ کلیه روپودرمیکنه
اسمش 'ســـــان پـــدرو' این روش
امتحان شدس وکـاملاجواب داده
میوش هم خوشمزس،خعـــلی
یاحق...

صدف چهارشنبه 29 آبان 1392 ساعت 12:25 http://sadafmkh.blogfa.com

پاسخی که به زویا دادید خیلی جالبه .

سکوت چهارشنبه 29 آبان 1392 ساعت 12:29

داداش جان جان میبینم که صوبتای غریبه رو نادیده گرفتی

چه ذوقی کنه وقی ببینه اسمشو بردی
آره جان جان

زویا چهارشنبه 29 آبان 1392 ساعت 12:29

منظور من این نبود که چون ایشون آبجو میخواستن بخورن آدم بدی بودن!! منظورم این بود که هر داستانی بالاخره یه آدم خوبه یا بده داره که با توجه به سیر داستان شناخته میشن...خواستم بدونم درنهایت به دیده مثبت به این آقا نگاه کنیم یا نه...همین

من اصلا موافق نیستم زویا جان
آدم بد یا خوب مطلق برای قصه هاست
موقعیت ها باعث میشن که یه آدم خوب یا بد بشه و زاویه دید باعث میشه یکنفر خوب یا بد به نظر برسه
من تلاش کردم زاویه دید باز باشه و هرکسی هرجوری که میخواد قضاوت و برداشت کنه .

مریم راد چهارشنبه 29 آبان 1392 ساعت 12:36

یکی از مشکلات جدی این جامعه ما همینه که همه بدون اینکه به هم کمکی کنن همدیگه رو نقد می کنن ...

آذرنوش چهارشنبه 29 آبان 1392 ساعت 13:40 http://azar-noosh.blogsky.com

مامان من بعد از عمل آپاندیسش به دلیل عفونت کلیه اش دکتر بش گفته بود ماشعیر بخوره...همیشه حرفش که میشه حالش بد میشه آخه تو یه روز 24 تا ما شعیر البته با یه کیلو پسته خورد تا خوب شد

محبوب چهارشنبه 29 آبان 1392 ساعت 13:55

کاش کمتر دیگران رو قضاوت می کردیم...
همینجا... توی همین کامنتا هم، همه می خوان بدونن که آخرش سنگ کلیه داشته یا می خواسته آبجو درست کنه... خوب حالا چه فرقی داره؟ حتی بین همین دوستای خودمون هم، اونایی که دم از آزادی و این حرفا می زنن، باز از روی تعصب مثل همون فروشنده حرف می زنن... چون حتما یه روزی پدر یا پدربزرگ میانسالشون تو سنین نوجوانی، بهشون گفته که آبجو حرومه... و دیگه حتی به این فکر نکردن که چرا عربیش حروم نیست؟

نیمه جدی چهارشنبه 29 آبان 1392 ساعت 14:04

من شنیدم آبجو برای شفافیت پوست بسیار مفید بلکم ضروریست! به گمونم این آقا می خواسته ماء الشعیر تلخارو با عرق خارشتر( عجب اسمی داره!) تر کیب کنه و بزنه سنگارو بترکونه بعدم یه کمی هم از معجون دست ساز خودش برای شفافیت پوستش بخوره !! در ضمن شاید آبجو الکل د ارش برای پوکوندن سنگا مفید تر باشه. کسی چه میدونه؟

sanjaghak چهارشنبه 29 آبان 1392 ساعت 14:58

از این گل پسر قصه آدرسی ندارید بریم مهمونی خونشون؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ضمنا ضمن مهمونی می تونه آموزش هم بده ....نمیدونم این ابجو رو کی حروم کرده با اون درصد کمش.....

استغفرالله
مهمونی ؟
خونه پسر نامحرم ؟
وای وای وی

آقای دنتیست چهارشنبه 29 آبان 1392 ساعت 15:49 http://dstooth.blogspot.com

چندوقت پیش یکی بهم گفت بعضیا تو ماءالشعیر مخمر و شکر میریزن آبجو درست میکنن!... پس واقعیت داره؟ یعنی به این حد از خودکفایی رسیدیم :دی
اون آقا هم احتمالا یه نخبه ایرانی بوده که با عرق خارشتر به یه ترکیب جدید دست پیدا کرده !

کورش تمدن چهارشنبه 29 آبان 1392 ساعت 15:53

سلام
خدمت دوستانی که میفرمایند شاید ایشون مائ الشعیر رو واسه سنگ کلیه میخواسته باید عرض کنم تا جاییکه من شنیدم میگن الکلش باعث از بین رفتن سنگ کلیه میشه
بابک جان دارم احساس میکنم سنگ کلیه دارم
بابک جان دستور ساختش هم مینوشتی.فکر نکنی میخوام درست کنما.فقط میگم بچه ها یاد بگیرن تا اگه یه وقتی خدای نکرده مائ الشعیر تلخ و خمیر مایه دم دستشون بود اشتباهی از اون زهرماریا درست نکنن

ته تغاری چهارشنبه 29 آبان 1392 ساعت 17:37 http://ssmall.blogsky.com/

کاش یاد بگیریم که زود قضاوت نکنیم اصلا مگه ما تو جایگاه قضاوت کردن هستیم که بخوایم بد رو از خوب توی مردم تشخیص بدیم و حکم صادر کنیم ....

ثانیه های سفالی چهارشنبه 29 آبان 1392 ساعت 18:22 http://http://4fasldeltangiii.blogfa.com/

من یه بار زنگ زده بودن غذا سفارش بدم.بعدش این خواهر زاده ام کوچیکه همش حرف میزند و بهونه میگرفت. منم اشتباهی, نمیدونم چی شد گفتم دوتا هم آبجو بفرستید.
بیچاره مرده پشت خط خندید گفت:خانوم مگه رژیم عوض شده؟

غریبه چهارشنبه 29 آبان 1392 ساعت 19:41

سلام

یاد داستان اون خانومه و طوطی بی ادبش افتادم

تو روانشناسی به این کار میگن : گرفتن نوازش از دیگران
آدما کلا دوست دارن از بقیه نوازش دریافت کنن
این نوازش میتونه در قالب تعریف کردنه اونا باشه(نوازش مثبت)
و هم میتونه در قالب فحش خوردن از اونا باشه(نوازش منفی)

طبیعیش اینه که آدم دنبال نوازش مثبت باشه
البته انسانهای خود شیفته و دچار کمبود عاطفه
در حد غیر طبیعی دنبال دریافت نوازش مثبت هستن
میگن شخصیت انسان جوریه که اگر نوازش مثبت گیر نیاره
به نوازش منفی هم راضیه تا نداشتن هیچ نوع نوازشی

فقط برام جای سوال داره شما که اینقدر براتون به به و چه چه
میکنن و حتی حضرت خطابتون میکنن دیگه چرا دنبال نوازش های منفیه امثال من هستین؟

آقای برادر اون کسی که ذوق میکنه اسمشو بیارن خود شمایی نه من
من اگر دنبال ذوق کردن بودم همین رویه شمارو پیش میگرفتم
البته فکر کنم قبلش باید میومدم پیشتون ازتون درس بگیرم!

مریدی شیخ را گفت
بلاگری در سرزمین بلاگ اسکای
دخترکان مردم را با اسم کوچک و لفظ جان صدا میزند!
حکمش چیست ای شیخ؟!!!
شیخ گفت به او تذکر داده اند؟
مرید گفت آری
شیخ گفت آیا همچنان بر کار خود پافشاری میکند؟
مرید گفت آری ای شیخ!
شیخ در حالی که مودم اینترنت خود را خاموش میکرد گفت:

بگذار آنقدر بگوید جان
تا جانش بالا بیاید ......

رهگذر چهارشنبه 29 آبان 1392 ساعت 20:38 http://yeklahzehsokoot.blogsky.com

حتی توی نظرات هم همه دنبال این هستن که پسره چیکاره بود
انقدر در مورد همه قضاوت می کنیم غافل از انجا که شاید زشت تر از کاری که دیگران میکنن در خانه خودمان در حال رخ دادن است و ما همه ذره بین را به دور دست ها گرفته ایم

Tanha چهارشنبه 29 آبان 1392 ساعت 21:02

Matn khoobi bood
Ama behtar az matn tavajoho ravanshenasi baazi az doostan hast

Babak chera hey be dokhtaraye mardom migi jan!
Inkaret az abjo khordan ham badtare , midoonesti?!!!!!!

پروین چهارشنبه 29 آبان 1392 ساعت 21:05

الاعمال بالنیات
اعمال آدمها بازتاب نیات و افکار درونی آنهاست.

یاد کارتون سرندی پیتی افتادم که دخترم وقتی کوچک بود نگاه میکرد و سانسورهایش. ذهن سانسورچی آن قدر کثیف بود، آنقدر بیمار بود که فکر میکرد دیدن بدن نقاشی شدهء کارتونی یک فرشتهء دریایی ارکان عرش الهی را به لرزه در خواهد آورد و باعث فساد و تباهی کودکان خواهد شد طوری که باید آنرا یا به کلی حذف کرد یا سیاه کرد. اینجا هم می بینم که صمیمیت و خطاب جان به جنس مخالف کردن برای القای محبت و نزدیکی، گناه تلقی میشود و آلودگی. بخدا نمیخواهم گیر بدهم، اما با خودم فکر میکنم یک خطاب چقدر میتواند در ذهن کسی بار جنسی داشته باشد که غم بزرگش و دغدغهء بزرگش این شود که این کجی را به کسی که اینکار را میکند گوشزد کند و بخواهد به راه راست و درست هدایتش کند.

من چون آدم معتقدی هستم، به امر به معروف اعتقاد دارم. اما حد این معروف را بشناسیم. دلهایمان را صاف کنیم. بخاطر خودمان.

من در محیط پزشکی یکی از کشورهای جهان اول کار میکنم و میبینم که چطور روز به روز بیشتر به اهمیت آسایش روحی و روانی در سلامتی انسانها و بالا بردن کیفیت زندگی شان باور می آورند. و اینکه چطور تمرکز اصلی راههای درمانی و ارتقاء سطح زندگی بر روی آموزش انسانها در فراهم کردن آرامش درونی است.
بیائیم اقلا در این معیارهای کوجک که تحت اختیار خودمان است سعی کنیم آرامش را از خودمان و اطرافیانمان سلب نکنیم. و اگر به فکر رضایت خدا هستیم، بپذیریم که خدا هم حتماً این رویه را به بداخلاقی ترجیح میدهد.

جعفری نژاد چهارشنبه 29 آبان 1392 ساعت 21:28

دیشب با سید عباس موسوی صحبت می کردیم، داشت از یه قماشی، از یه گروهی از آدما انتقاد می کرد، وسط حرفش یهو گفت: "البته من ترجیح می دم همه جا صلح باشه، همه خوب باشن" ژست نبودا، می شد احساس کرد که واقعن اینو می خواد. اعتراف می کنم بقیه ی حرفش رو گم کردم. همه ش با خودم می گفتم چقدر آدم باس خوب نگاه کنه، مهربون نگاه کنه که یهو وسط انتقادش از یه گروه یادش بیوفته "دلش می خواد اونام خوب باشن، صلح باشه تو دنیاشون"
چه خوبه آدم، اگه آدمیتش میاد و تو کوس آدم بودن می دمه اینقدر راحت نیاد بگه "تا جانش بالا بیاید"

غریبه چهارشنبه 29 آبان 1392 ساعت 22:39

سلام

دقیقا!
الاعمال بالنیات ....

اصلا دلم نمیخواد با کنایه صحبت کنم
همیشه حرفمو رک و مودبانه میزنم
مگر اینکه طرف اینجور صحبت کردن رو بطلبه!
پروین خانوم
فکر کنم الان همه متوجه شدن که شما انسان معتقدی هستین
و تو کشور جهان اولی کانادا زندگی میکنید!
و زبان فارسی تو کامپیوتر شما زبان بیگانه محسوب میشه!
و دیگه لازم نیست مدام اینو تکرار کنید .....

چرا ذهن شما رفت به سوی بار جنسی؟
مگه من حرفی از تمایلات نفسانی ایشون زدم؟
ادب حکم میکنه با خانومها درست و در حد و مرز خودمون صحبت کنیم
دینمون، فرهنگمون، سیره ی امامان و پیامبرمون هم همینو نشون میده
برای من دنیای واقعی و مجازی فرقی نداره
و اگر ایشون تو دنیای واقعی هم همه خانومهارو با اسم کوچیک و لفظ جان خطاب میکنن باید بسیار متاسف بود


شما که اینقدر انسان معتقدی هستی
چرا وقتی ایشون صحبتهای منو با تحقیر و تمسخر جواب دادن
براشون آیه قرآن یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا یَسْخَرْ قَومٌ مِّن قَوْمٍ عَسَى أَن یَکُونُوا خَیْرًا مِّنْهُمْ
رو یادآور نشدین؟
فقط برای من و مریم خانوم و امثال ماها که چاپلوسی رو بلد نیستیم معتقد هستین؟

و شما برادر جعفری نژاد
شما توی دو تا پست پایینتر قریحه ی ادبیتون گل نکرده بود
تا به آقای بلاگر بفرمائید آرزوی کور شدن چشم منه حسود رو نفرمایند؟

والا ما تو کوس آدم بودم نمیکوبیم
اما دیدیم داره به آدم بودن ظلم میشه صدامون در اومد
دیدیم بی ارزشی داره میشه ارزش صدامون در اومد
خدارو شکر احتیاجی به اثبات چیزی نبود
با صحبتهایی که شد اگر کمی وجدان تو وجود کسی باشه
میفهمه کی آدم بودن رو به سخره گرفته

نمیدونم شاید من "آه" ی چیزی بودم .....

پروین پنج‌شنبه 30 آبان 1392 ساعت 00:01

متاسفم برایت که فکر کردی من کانادا زندگی کردنم را میخواهم به رخ بکشم. اما وقتی بحث از دستآوردهای نوین پزشکی باشد، مطمئناً به یافته های کانادا بیشتر از یک کشور جهان سومی میتوان اتکا کرد.

دربارهء اعتقاداتم هم، بله. همیشه به خودم میبالم که با وجود سختی هایی که مثلا التزام به حجاب و ... برایم به وجود آورده باز هم در اینجا به آنها پای بندم و شما در حدی نیستی که بگویی باید این را هر وقت دلم خواست تاکید کنم یا نه.

اشاره ات به زبان فارسی کامپیوتر من هم انقدر بچگانه و سخیف است که از آن میگذرم.

من اینکه بابک مرا پروین خانم جان صدا بزند اصلاً دون شان خودم نمیدانم. دیگران هم خودشان باید ببینند آیا مثلا خطاب شدن با دل آرام جان و تیراژه جان و .... را بی ادبی و پائین آمدن شخصیتشان میابند یا نه. اما حدسم این است که بچه ها از بحث کردن با شما دوری میکنند و اگر جوابی ندهند به این دلیل باشد.

بابک هم اگر ابتدای به ساکن و بدون هیچ دلیل منطقی شروع به مسخره کردن شما بکند، کارش زشت و ناپسند است. اما اگر هی بیائی و در خانه اش و در حالیکه با وجود عمومی بودن این محل از تو صراحتاً خواسته است که اگر خواندن نوشته هایش آزارت میدهد نیایی و نخوانی و نصیحت نکنی و اصلاً صحبت نکنی با او، و تو نفهمی و به رویهء خودت ادامه دهی، خوب آن وقت اوضاع فرق میکند. اگر ذره ای فکر میکردی، میفهمیدی لزومی ندارد من جوابت را بدهم. میتوانستم کلا بی اعتنایی کنم. اما میگویم بالاخره اینها تجربه شان کمتر است. شاید به خود بیایند و بفهمند که برای خاطر خودشان هم که شده باید از کاری که میکنند و میدانند که باعث آزار طرف مقابلشان است دست بکشند.
in all honesty اگر شخصی که شاید هم خیلی محترم باشد دائماً بدون دعوت و ناخواسته به خانه ات بیاید و هی اسباب آزارت را مهیا کند، خودت چه میکنی؟
حرف های شما درست درست درست هم که باشد دلخواه صاحب این خانه نیست. یعنی واقعاً هنوز به این نکته پی نبرده ای؟

امیرحسین پنج‌شنبه 30 آبان 1392 ساعت 00:52

چقدر این پروین فضوله

مهم شعور و تربیت و ادبه که دارند .

ﺑﺸﺮا پنج‌شنبه 30 آبان 1392 ساعت 02:17 http://biparvaa.blogsky.com

ﻫﻔﺖ ﺷﻬﺮ ﻋﺸﻖ ﺭا ﻋﻂﺎﺭ ﮔﺸﺖ
"ﻣﺎ " ﻫﻨﻮﺯ اﻧﺪﺭ ﺧﻢ ﻳﻚ ﻛﻮﭼﻪ اﻳﻢ

فرزانه پنج‌شنبه 30 آبان 1392 ساعت 09:10 http://banooesf1365.blogfa.com

وقتی همه به « ظاهر » امور همدیگر می رسند ، چه کسی می خواهد به داد « باطن » خودشان برسد ؟ واقعا بهتر نیست یک چند صباحی هم هرکس به خودش برسد ، برای خودش سینه بزند و کلاه خودش را محکم نگه دارد ؟

جعفری نژاد پنج‌شنبه 30 آبان 1392 ساعت 09:12

تمام کامنت هایی که واسه 20 تا پست اخیر جوگیریات نوشته بودم رو دوباره خوندم. اما جایی که "غریبه" ادعا کرده آرزوی کور شدن چشمش رو کردم پیدا نکردم!!!

نیمه جدی پنج‌شنبه 30 آبان 1392 ساعت 11:46

آقا یا خانم غریبه ، بارها نظرات عجیب و غریب شما را توی این کامنتدانی خوانده ام و با خودم فکر کرده ام چرا یک نفر با سماجت و پیگیرانه دلش می خواهد خشم و نفرت و بیزاری را توی این فضا بپراکند. فضایی که به قول دوستمان جناب باقرلو توی" این روزگار سرب و سراب "تنها دلخوشی آدمهایی مثل منست. آدمهایی که خسته اند و تشنه ی خواندن دوستانشان و نوشتن برایشان. شمارا به تمام اعتقاداتی که دارید و سفت و سخت پایشان ایستاده اید قسمتان می دهم اینجارا مسموم نکنید. این خانه، خانه ی امید خیلی از ماهاست.صاحبخانه و مهمانان همیشگی اش را آزار ندهید. احترامشان را نگهدارید و بگذارید اینجا مانند همیشه پنجره ای باشد رو به دوستی و رفاقت . رو به مهربانی و محبت. بدون خط کشی . باور کنید هیچ اتفاقی نمی افتد. به هیچ جای این دنیای وانفسا بر نمی خورد اگر دوستی از سر لطف دیگری را با پسوند جان خطاب کند. باور کنید این همه سخت گیری لازم نیست. من نه آدم بی اعتقادی هستم و نه بی اخلاق و نه نامحترم . (لااقل فکر می کنم که این طورست.) اما ازین که صاحبخانه ی اینجا یا دوستان دیگرم فاطمه جان یا نیمه جدی جان خطابم کنند توی دلم قند آب می شود . خوشحال می شوم . به گمانم زیباترین نعمتی که توی دنیا وجود دارد حس اینست که آدمهای نازنینی مثل صاحب این خانه دوستت داشته باشند. که " جان" خطابت کنند .
برای من و خیلی از دوستانم مانند پروین بانوی نازنین و آقای جعفری نزاد عزیز، جوگیریات جزو امن ترین خانه ها یی است که واقعی و مجازی می شناسیم و افتخار می کنیم به دوستی با بابک اسحاقی. دوستانش، دوستان ما و بدخواهانش بدخواهان ما به حساب می آیند. در نتیجه خودمان را صاحب این حق می دانیم که در برابر هر نوع سوء برداشت از نوشته ها و هر حرفی که غیر منطقی و گاه سوگیرانه به نظر می رسد ، واکنش نشان دهیم و حرف بزنیم.

نیمه جدی پنج‌شنبه 30 آبان 1392 ساعت 11:48

آقا یا خانم غریبه ، بارها نظرات عجیب و غریب شما را توی این کامنتدانی خوانده ام و با خودم فکر کرده ام چرا یک نفر با سماجت و پیگیرانه دلش می خواهد خشم و نفرت و بیزاری را توی این فضا بپراکند. فضایی که به قول دوستمان جناب باقرلو توی" این روزگار سرب و سراب "تنها دلخوشی آدمهایی مثل منست. آدمهایی که خسته اند و تشنه ی خواندن دوستانشان و نوشتن برایشان. شمارا به تمام اعتقاداتی که دارید و سفت و سخت پایشان ایستاده اید قسمتان می دهم اینجارا مسموم نکنید. این خانه، خانه ی امید خیلی از ماهاست.صاحبخانه و مهمانان همیشگی اش را آزار ندهید. احترامشان را نگهدارید و بگذارید اینجا مانند همیشه پنجره ای باشد رو به دوستی و رفاقت . رو به مهربانی و محبت. بدون خط کشی . باور کنید هیچ اتفاقی نمی افتد. به هیچ جای این دنیای وانفسا بر نمی خورد اگر دوستی از سر لطف دیگری را با پسوند جان خطاب کند. باور کنید این همه سخت گیری لازم نیست. من نه آدم بی اعتقادی هستم و نه بی اخلاق و نه نامحترم . (لااقل فکر می کنم که این طورست.) اما ازین که صاحبخانه ی اینجا یا دوستان دیگرم فاطمه جان یا نیمه جدی جان خطابم کنند توی دلم قند آب می شود . خوشحال می شوم . به گمانم زیباترین نعمتی که توی دنیا وجود دارد حس اینست که آدمهای نازنینی مثل صاحب این خانه دوستت داشته باشند. که " جان" خطابت کنند .
برای من و خیلی از دوستانم مانند پروین بانوی نازنین و آقای جعفری نزاد عزیز، جوگیریات جزو امن ترین خانه ها یی است که واقعی و مجازی می شناسیم و افتخار می کنیم به دوستی با بابک اسحاقی. دوستانش، دوستان ما و بدخواهانش بدخواهان ما به حساب می آیند. در نتیجه خودمان را صاحب این حق می دانیم که در برابر هر نوع سوء برداشت از نوشته ها و هر حرفی که غیر منطقی و گاه سوگیرانه به نظر می رسد ، واکنش نشان دهیم و حرف بزنیم. (هر چند ایشان نیازی هم به این حرفها ندارند.)

غریبه پنج‌شنبه 30 آبان 1392 ساعت 11:51

بله اصولا اونایی که تو جهان اول زندگی میکنن
همرو از بالا به پایین نگاه میکنن
اشکال نداره شما برای منه جهان سومی تاسف بخور ....
چقدر خوبه آدم همیشه و همه جا معتقد باشه نه فقط برای اونایی که میخواد
اینجا اینترنته و به قول شما فضای عمومی اگر قرار باشه خصوصی باشه
روش رمز میزارن
کسی هم نمیتونه بهم بگه چیرو بخونم چیرو نخونم
درضمن من خیلی مودبانه همون اول انتقاد کردم
اما جوابم با تمسخر و تحقیر داده شد
وقتی جواب ایشون به مریم خانوم رو میخوندم دیدم ایشون خیلی خودشون رو بالا میبینن
گاهی لازمه دیگران بهمون بگم کجائیم تا خیال ورمون نداره!
خلاصه اینکه ایشون باید یاد بگیرن همونقدر که تو وبلاگشون انتقاد میکنن
به صحبتها و انتقادهای دیگران هم احترام بزارن و بدونن که به سهم وبلاگشون
تو فضای فرهنگی کشور سهیم هستن و باید یه چیزایی رو رعایت کنن
in all honesty ایشون خودشون زبان دارن و به غیر از مسخره کردن فکر کنم بلدن از خودشون دفاع کنن
شما به کار خودت برس ..... ok؟
و شما آقای جعفری نژاد
آدم وقتی نخواد چیزی رو ببینه نمیبینه
کسی که خوابیده رو میشه بیدار کرد اما کسی که خودشو با خواب زده نه!
لازم نبود 20 تا پست اخیر رو نگاه کنی آدرس که دادم ....

ته تغاری پنج‌شنبه 30 آبان 1392 ساعت 12:01 http://ssmall.blogsky.com/

لایک به کامنت نیمه جدی بانو ،
این فضا حیف است که بخواهد الوده شود و هی بحث و جواب دادن ...
این خانه به دوستی معروف است ، به خنده های بر لب ، اینجا کلاس بررسی اعتقادات و اخلاق شناسی نیست ...

غریبه پنج‌شنبه 30 آبان 1392 ساعت 12:11

نیمه جدی خانوم
شما فرض کن من با عقاید این آقا و برخی کامنتها مخالفم و شکل دارم باید چه کار کنم؟
نگید براشون پیغام خصوصی بگذار که ایشون ترتیب اثر نمیدن
و اینکه مگه این مطلب یا کامنت خصوصیه که من بخوام خصوصی بهش انتقاد کنم؟
همونقدر که شما حق دارید از ایشون تعریف کنید من هم حق دارم انتقاد کنم
همونقدر که انتظار دارم ایشون در جواب بقیه مودبانه صحبت کنن انتظار دارم
جوابمو با تمسخر و تحقیر نگیرم!
من کجا خشم و نفرت رو در این فضا پراکندم
به فرض که پراکندم
شاید از نظر من هم مطالبی که ایشون مینویسن و تو فضای بزرگتری به اسم اینترنت منتشر میکنن اشتباه باشه
حق دارم اعتراض کنم یا نه؟
اینم بگن شاید شما از اینکه جان خطابتون کنن قند توی دلتون آب بشه
اما هستن آدمایی که ناراحت نشدن خدا براشون مهمتر از ناراحت نشدن بندشه
درضمن شاید نظرات من برای شما عجیب و غریب باشه ولی برای خیلیا نیست
کاش جراتشو داشتن که تو همین وبلاگ اینو بگن .....

غریبه جان !
اعتراف می کنم که اوایل از کامنتهای شما دلخور و ناراحت می شدم . چون فکر می کردم که از سر عداوت و بی منطق داری کامنت می گذاری . اما الان به این نتیجه رسیدم که اینایی که میگی اعتقادات شخصی شماست . بر خلاف شما من نه می خوام و نه دوست دارم اعتقادات شخصیم رو به دیگران تحمیل کنم و کسی رو به راه راست هدایت کنم . شاید اصلا حق با شما باشه . مساله اینه که من و شما با هم سر خیلی مسائل تفاهم نداریم . شما حق دارید فکر کنید کار من اشتباهه و نظرتون رو بگید ولی از نظر من اشتباه نیست و به کارم ادامه میدم .
بر خلاف انتظارتون در حال حاضر من از اینکه اینجا کامنت میگذارید اصلا ناراحت نیستم و حتی وقتهایی که نیستید و کامنت نمیگذارید دلم برای شما تنگ هم میشه .
قبلا هم اینو گفتم و شما فکر کردید دارم تمسخر می کنم . به هر حال اگر بی احترامی از طرف من به شما بوده عذرخواهی می کنم .
این کامنتدونی همیشه فضای دوستی و صمیمیت بوده و خیلی از بچه ها اینجا با هم دوست و آشنا شدن .دوستان من هم اگر حرفی زدند واکنش طبیعی بوده به رفتاری که از نظرشون غیر منطقی میومده . مطمئنا اگر لحن مناسب تری برای انتقادتون انتخاب می کردید دوستان من هم رفتار مناسب تری از خودشون نشون میدادن . کلا من از حاشیه خوشم نمیاد و کامنتهای شما معمولا باقی نظرات رو به سمت و سوی حاشیه می بره . علت رفتار بدم هم احتمالا همین بوده . به هر حال با هر هدف و نیتی که باشه شما تک تک پست ها و کامنتهای جوگیریات رو می خونید و حتی پاسخهای من به کامنتها رو . این از نظر من قابل احترامه . اگرچه من با نظرات شما موافق نیستم و شما هم از من خوشت نمیاد اما شما رو دوست خودم میدونم .
در آخر حق با شماست . اینجا فضای اظهار نظره و همه میتونن نظر خودشون رو بدن . شما هم درست اندازه دوستان جان من حق دارید صحبت کنید و نظر بدید .

جعفری نژاد پنج‌شنبه 30 آبان 1392 ساعت 12:49

تمام این مدت سعی کردم خودم را وارد حاشیه نکنم. حداقل وارد حاشیه با آدم هایی که نه نامی دارند که خطابشان کنم و نه رسم قابلی دارند که عتابشان...
تمام این مدت که رد پای شما و آدم های شبیه شما اینجا پیدا شد سعی کردم نادیده بگیرم یا حتی الامکان با شوخی و مزاح جریان بحث را عوض کنم.
زین پس هم به همین منوال برخورد خواهم کرد و یقین دارم این به صلاح خودم، وقتم، این خانه و شان صاحبش (که برای من عزیز است و -مثل تمام آدم ها- برای خیلی ها عزیز نیست) است هرچند خیلی راحت است اثبات این قضیه که شما -و آدم هایی شبیه شما- آنقدر هم علیه السلام و منزه نیستید که تنها دغدغه و آزردگی تان از یک جمع دوستانه این باشد یک دوست، دوستان دیگرش را چگونه و با چه لحنی مورد خطاب قرار می دهد.
فقط بار دیگر تاکید می کنم من تا همین الان، تا قبل از این کامنت،هیچگااااااه شما را خطاب قرار نداده بودم چه رسد بخواهم کور شدنتان را آرزو کنم. البت، بعد از این هم هیچگاه و هیچ حرفم خطاب به شما نخواهد بود.

غریبه پنج‌شنبه 30 آبان 1392 ساعت 13:09

اینا برای شما حاشیس برای خیلی ها خود متنه
قبلا هم دیدیم با اونایی که نام و رسم داشتن چجوری برخورد شده!
من و امثال من علیه سلام هم نباشیم
هرکاری هم کنیم تو خلوت خودمون و پیش خدای خودمونه
نه کسی رو دعوت به گناه میکنیم
نه از گناه خودمون و دیگران مینویسیم و میگیم
و نه به اشتباهمون افتخار میکنیم و اسمشو میزاریم روشنفکری!

من همون اول هم گفتم اینقدر بیخودی تعریف نکنید
این آقا هم یکی مثل خودمونه
و رو همین زمین وبلاگشو آپ میکنه و نه بهشت ...
که با صحبتهای بعدی فکر کنم به خیلیا که خواستن اینو بفهمن
ثابت شد ....
کسی که خودش از هرچی دلش میخواد مینویسه و انتقاد میکنه اما تحمل یه نظر کوچیک رو نداره!

شما هم هنوز حرف منو متوجه نشدی
برو باز صحبتهامو بخون
خوب روشون فکر کن بعد نتیجه گیری کن

"خواهی نشوی همرنگ رسوای جماعت شو"
آدم بی رنگ بمونه و رسوا بشه بهتر از اینهکه همرنگ افکار و عقاید شما بشه ....

نیمه جدی پنج‌شنبه 30 آبان 1392 ساعت 13:13

آقا یا خانم غریبه ( متوجه نمی شوم که چرا اسمتان را هم غریب و بیگانه انتخاب کرده اید ؟) خدایی که من و دوستانم می شناسیم مهربانتر از آنست که برای " مهربانی و دوستی " به کسی خشم بگیرد و ناراحت شود.
تا آن جایی که همه می دانیم این نیات اعمالند که مهمند نه ظاهر و صورتشان. من از هر جان گفتنی کیفور نمی شوم این قند توی دل آب شدن از خوش نیتی صاحبخانه ی جوگیریات است که مدتهاست بر من و خیلی از دوستان دیگر اثبات شده .در نتیجه نیازی به این همه هراس و هول از ناراحتی خداوند که خودش مهربانترین مهربانان است وجود ندارد.
باور کنید این روزها کسی حوصله ی بحث و استدلال آوری آن هم برای یک مشت بدیهیات را ندارد . از نظر من خیلی از نظرات شما عجیب و غریب هست اما نمی دانم چرا دوستان هم نظرتان جرات ابراز عقیده ندارند ؟ نکند خودشان به عقایدشان مشکوکند؟ این ثبات در عقیده است که پشت سرش ابراز و دفاع از آن می آید.

نیمه جدی پنج‌شنبه 30 آبان 1392 ساعت 13:14

آقا یا خانم غریبه ( متوجه نمی شوم که چرا اسمتان را هم غریب و بیگانه انتخاب کرده اید ؟) خدایی که من و دوستانم می شناسیم مهربانتر از آنست که برای " مهربانی و دوستی " به کسی خشم بگیرد و ناراحت شود.
تا آن جایی که همه می دانیم این نیات اعمالند که مهمند نه ظاهر و صورتشان. من از هر جان گفتنی کیفور نمی شوم این قند توی دل آب شدن از خوش نیتی صاحبخانه ی جوگیریات است که مدتهاست بر من و خیلی از دوستان دیگر اثبات شده .در نتیجه نیازی به این همه هراس و هول از ناراحتی خداوند که خودش مهربانترین مهربانان است وجود ندارد.
باور کنید این روزها کسی حوصله ی بحث و استدلال آوری آن هم برای یک مشت بدیهیات را ندارد . از نظر من خیلی از نظرات شما عجیب و غریب هست اما نمی دانم چرا دوستان هم نظرتان جرات ابراز عقیده ندارند ؟ نکند خودشان به عقایدشان مشکوکند؟ این ثبات در عقیده است که پشت سرش ابراز و دفاع از آن می آید.

نیمه جدی جان
بی خیال

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد