جوگیریات

جوگیریات

بابک اسحاقی
جوگیریات

جوگیریات

بابک اسحاقی

بوق زدن ممنوع

افرادی که مدتی در کشورهای خارجی زندگی می کنند داستان هایی از رعایت حقوق شهروندی در بلاد کفر نقل می کنند که دهان شنونده ایرانی باز می ماند . با خودت می گویی انگار اینها موجوداتی هستند که از جایی دیگر آمده و روی این کره خاکی سکنی گزیده اند شاید هم برعکس ...




 


 

دوستی که به تازگی اقامت استرالیا را گرفته بود در بازگشت از سفر چند ماهه اش داستانی تعریف کرد به غایت عجیب . می گفت به تازگی خودرویی خریده بود و رعایت قوانین سختگیرانه استرالیا و بخصوص رانندگی در سمت چپ و فرمان در سمت راست و عادت کردن با این روش رانندگی چقدر برایش مشکل و دردسر ساز بوده است . از خودروهایی می گفت که در فاصله چند ده متری به احترام عابر پیاده توقف کامل می کردند و وقتی عابر از عرض خیابان می گذشت به راه خود ادامه می دادند . از راهنما زدن بلا استثناء همه رانندگان و رعایت دقیق سرعت در معابر شهری می گفت و جریمه های سنگین نقدی و مجازات کیفری متخلفینی می گفت که تنها اندکی پایشان را از مرزهای قانون فراتر گذاشته بودند .

یا یکبار که من و مهربان و مانی به منزلشان رفته بودیم و فهمید که ما صندلی کودک نداریم و مهربان تمام مسیر مانی را بغل گرفته بوده است هم گفت که اگر این عمل خلاف را در استرالیا مرتکب شده بودیم احتمالا هر دوی ما را جریمه سنگین می کردند و احتمال داشت به شائبه عدم صلاحیت والدین قیمومیت فرزندمان از ما سلب بشود و مانی را به خاطر داشتن پدر و مادری که سلامت عقل ندارند به بهزیستی بسپارند .

بماند که ما در خلال تعریفات دوست عزیزمان با دهان باز داشتیم تماشایش می کردیم و مدام تعجب می نمودیم .

دوستمان داستانی هم تعریف کرد که شنیدنش خالی از لطف نیست .

می گفت برای خرید به یک مرکز خرید چند طبقه در شهر ملبورن رفته بوده و ماشینش را در پارکینگ پارک کرده بوده است . بعد از چند ساعت وقتی قصد خروج از پارکینگ را داشته متوجه می شود که حفاظ امنیتی پارکینگ بالا نمی رود و به غیر از یک دستگاه هوشمند هیچ چیزی هم نیست که بشود مشکلش را با او در میان بگذارد . دستگاه هوشمند فقط یک شیار داشته به قاعده عبور یک کارت سوخت و این دوست ما هم با نا امیدی هر کارتی که فکر می کرده در این شیار فرو کرده اما حفاظ امنیتی باز نشده که نشده . در همین خلال چند تا خودرو هم که قصد خروج از پارکینگ داشته اند پشت ماشین او صف بسته بوده اند . تصور کنید در این حال و با این فشار عصبی چقدر شرمندگی و خجالت برای آدم پیش می آید . بالاخره از ماشین پیاده می شود و از خودروی پشتی سوال می کند که چطور باید از پارکینگ خارج شد ؟ راننده با آرامش پاسخ می دهد که بایستی کارت مخصوص پارکینگ داشته باشد که فروشگاه این کارت را رایگان با اولین خرید از فروشگاه به مشتریان می دهد و چون اولین بار است که از این فروشگاه خرید کرده باید برود به یکی از طبقات انتهایی ساختمان و کارت پارکینگ را تهیه کند . دوست ما هم با عجله خودش را به آسانسور می رساند و در طبقات بالایی مشکلش را برای آنها توضیح می دهد و بعد از نشان دادن مدارک شناسایی و گواهینامه و مدارک خودرو برایش یک کارت هوشمند  صادر کرده اند و او هم کارت را برداشته و با عجله از آسانسور پایین می آید و خودش را به ماشین می رساند . تمام این مراحل تقریبا پانزده دقیقه طول کشیده بوده است و نزدیک به بیست - سی ماشین که راهشان بسته شده بوده پشت ماشین ایشان صف بسته بودند . می گفت از عجله زیاد حتی در ماشین را نبسته بوده و خودرو روشن مانده بوده است . بعد کارت را وارد دستگاه هوشمند می کند و حفاظ باز می شود و از پارکینگ بیرون می آید . ماشین های پشت سر بدون هیچ اعتراضی یک به یک کارت می زنند و خارج می شوند و از کنارش می گذرند . دوست ما خودش هم انقدر متعجب شده بود که می گفت برایش باور کردنی نبوده انقدر احترام . می گفت نه اعتراضی کردند و نه بوقی و نه بد و بیراهی . همه ساکت و آرام توی خودرویشان نشسته بودند و منتظر بودند تا راه باز شود . همین ...



چند روز پیش رفته بودم پمپ بنزین . توی ردیفی که منتظر بودم یک خانوم مشغول بنزین زدن بود و یک آقای راننده تاکسی هم پشت ایشان داشت سوختگیری می کرد . آقای راننده تاکسی بنزین را زد و پولش را داد و نشست توی ماشینش . خانوم اما کمی دیرتر کارش تمام شد . بعد داشت در باک را می بست که آقای راننده تاکسی برایش چراغ زد . یعنی عجله کن . بعد خانوم کارت سوختش را از دستگاه بیرون آورد و از کیفش پول درآورد . تا مسئول پمپ باقی پول خانوم را بدهد چند ثانیه ای گذشت . آقای راننده سرش را از شیشه بیرون آورد و با صدای بلند گفت : خانوم ! بجمب بابا کار داریم .

خانوم با دستپاچگی آمد و نشست توی ماشین و یکهو یادش آمد که سوییچ را روی در باک جا گذاشته است . سریع پیاده شد و آمد و سوئیچ را برداشت . راننده تاکسی یک بوق زد که زن بیچاره یک قد پرید و دستش را به نشانه معذرت خواهی بالا آورد . بعد که سوئیچ را از روی در باک برداشت رفت و نشست و تا ماشین را روشن کند وراننده تاکسی یک بوق دیگر نواخت و دوباره فریاد زد : چیکار می کنی خانوم ؟

زن بیچاره که هول شده بود نتوانست دنده و کلاج را هماهنگ بگیرد و ماشین یک پرش کوچک کرد و خاموش شد . اینبار راننده تاکسی دستش را چنان روی بوق گذاشت که تمام پمپ بنزین برگشتند به تماشا . زن بینوا با دستپاچگی ماشین را روشن کرد و به گوشه ای کشاند و راننده تاکسی با سرعت تیک آفی کشید و از کنارش رد شد و یک گاریچی هم به او گفت .

با دیدن این اتفاق ناخودآگاه یاد خاطره دوستم افتادم و آن ماشین هایی که یک ربع منتظر ایستاده بودند و هیچ اعتراضی نکردند و این راننده تاکسی بیشعور که تحمل نداشت چند ثانیه توی پمپ بنزین بایستد .


بد نیست به عنوان درس اول احترام به حقوق شهروندی کمی تحمل و گذشت را در طول روز و موقع رانندگی چاشنی کارمان کنیم . گاهی توی ترافیک سنگین دو تا ماشین به خاطر چند متر ناقابل چنان با هم کلکل و دعوا می کنند که انگار این چند ثانیه تاثیر مرگ و زندگی در کارشان دارد . هرچند با یک گل بهار نمی شود اما این جمع پریشان و همیشه عجول و عصبانی یک کل است که از من و شماها تشکیل شده دیگر . اگر تک تک من ها رعایت کنند شاید حال این کل پریشان هم خوب تر بشود به امید پروردگار ...




+ پنج لحظه ناب زندگی عطر برنج


+ پنج لحظه ناب زندگی تند و خند


+ پنج لحظه ناب زندگی  حرفهای پنهانی دلم






نظرات 18 + ارسال نظر
احمد شنبه 30 فروردین 1393 ساعت 02:01

جامعه بیماره و این موضوع فقط تو رانندگی صدق نمی کنه
همه با خوشون درگیرن چه برسه به برخوردشون با دیگران

سهیلا شنبه 30 فروردین 1393 ساعت 02:24 http://fany-rooz-2001.blogsky.com/

منم باکامنت احمد موافقم
به امید شفا داریم روزگارمونو میگذرونیم....خدایا مددی

عطیه شنبه 30 فروردین 1393 ساعت 03:15

این متنی که نوشتین برام خیلی قابل لمسه! درسته، همش درسته، این همه آرامشی که مردمان فرنگ در رانندگی دارن فقط و فقط نشانه آرامش درونیشونه! استرس ندارن، هر انسانی ممکنه عجله داشته باشه ولی این ها در اوج عجله هم با آرامش حرکت می کنن!! البته این آروم بودن زیادیشون بعضی وقت ها خدایی لج درآره! مثلا سرعت رانندگی در خیابان های انگلیس 30 مایل بر ساعته یعنی حدود 50 کیلومتر بر ساعت! بعد خودتون رو تصور کنید در حالی که کلاستون دیر شده و یه اکثرا پیرزن و پیرمردی که جلوتون با سرعت 20 تا می رن!
ای خدا... لج در میاره ها...
یا همون داستان پمپ بنزین، در نظر بگیرین صف پمپ بنزین از جایگاه خارج شده چون یه خانم/ آقا اینقدر با آرامش و سر صبر بنزین می زنه و یه دور دور خودش و ماشینش می چرخه، بعد سرش رو می کنه تو ماشین از همراهش یه چیزی می پرسه، بعد می ره سر وقت روزنامه ها، یه خورده می چرخه.. بعد می ره جایگاه و متوجه می شه کارت خوان ندارن، یه خورده تو فروشگاه می چرخه، دوباره میاد سرش رو می کنه تو ماشین، یه ذره حرف می زنه، میره سمت دستگاه خودپرداز، می بینه دستگاه پول نمی ده، دوباره میاد سرش رو می کنه تو ماشین و این داستان ادامه دارد!!!
خداییش اگه ایران بود، مردم می گرفتن یه دست مفصل می زدنش ولی حدود سی تا ماشین معطل وایساده بود، شما بگو یه نفر بوق زد، من خودمم ایران خیلی صبور نبودم تو رانندگی. این چیزهارو می دیدم اینجا لجم در میومد!

آرامش خارجی ها در رانندگی دلیل اصلیش نشونه آرامش فکریشونه

آفوو شنبه 30 فروردین 1393 ساعت 09:10 http://www.asimesar.blogfa.com

خوب چی باید گفت . اگ بشه و اگ این اتفاق ها بیفته و همه چی آروم باشه و خوب و مردم اعصاب راحتی داشته باشند که یک ربع توی ماشین منتظر بمونند که ایران میشه گل و بلبل ...

بحث بحث رانندگی نیستا ... توی هر چیزی که دقیق بشی میبینی واقعا مردم اعصاب ندارند و متاسفانه بعضی هاشون این نداشتن اعصاب رو هنر میدونند . اینکه زود آتیشی بشند و بپرند به جون هم رو هنر میدونند ...

جایی که من کار میکنم مشتری حرف اول رو میزنه . اونقدر باید به مشتری احترام گذاشت که ارزش کار رو نشون بده . در اصل یه سعاری دارند که مشتری ارباب ماست و از این صوبتا ...

همکارای آقای من ... تنها کاری که نمیکنند لبخند به مشتری ... و حتی اگ حق با مشتری هم باشه جوری اخمالو و خشن و گاهی تند جبهه میگیرند که اکثر مشتری های اون ور آبی شاکی میشند از این رفتارها ... که فلان جا (بلاد کفر) هیچوقت با ما که اتباع خارجی هستیم این رفتار رو نمیکنند که تو کشور خودمون ...

هر آدمی باید از خودش شروع کنه . شروع کنه ، کار کنه تا بتونه یه ایران و یه شهر آرام بسازه ...

نینا شنبه 30 فروردین 1393 ساعت 09:20

همش تقصیر این آقایونه
هررررررررررررر

مموی عطر برنج شنبه 30 فروردین 1393 ساعت 09:37 http://atri.blogsky.com/

خوب ...بالاخره من هم بازی کردم...
از 5 لحظه ناب زندگیم نوشتم:
http://atri.blogsky.com/1393/01/30/post-1133/%D9%BE%D9%86%D8%AC-%D9%84%D8%AD%D8%B8%D9%87-%D9%86%D8%A7%D8%A8-%D8%B2%D9%86%D8%AF%DA%AF%DB%8C%D9%85-

khatere hastam شنبه 30 فروردین 1393 ساعت 10:50

باید تغییرات رو از خودمون شروع کنیم هر چند خیلی سخته اما اگه هر کدوم از ما در مرحله اول متوجه رفتار زشتمون نسبت به بقیه بشیم و در مرحله بعد اونو تغییر بدیم شاید روزی برسه که یه شهرنشین محسوب بشیم...

مثلا همین عبور از چراغ قرمز، من تمام تلاشمو کردم که به عنوان یه عابر پیاده این مساله رو برا خودم جا بندازم یه زمان که خیلی هم دور نیست وقتی چراغ برای عبور پیاده قرمز بود وقتی می ایستادم تا سبز بشه اکثریت با تعجب نیگام میکردن و جالب بود که خودم خجالت میکشیدم!! اما خوشبختانه اکثریت مردم حداقل توی پایتخت حالا کم و بیش رعایت میکنند الان اگه به هر دلیلی از چراغ قرمز رد بشم احساس شرم میکنم..

امید که در همه مسایل به حق تقدم ها و دیگران احترام بذارم و بذاریم تا در جامعه نهادینه بشه..

ممنون آقا بابک مطلبتون باز هم تلنگری بود بر افکار و رفتارم

ماهنوش شنبه 30 فروردین 1393 ساعت 12:10 http://bottom-of-my-heart.persianblog.ir/

من پنج لحظه ناب رو بازی کردم آقا بابک . اینم لینکش:
http://bottom-of-my-heart.persianblog.ir/post/260/

ممنون ماهنوش
لینک رو گذاشتم

ماهنوش شنبه 30 فروردین 1393 ساعت 12:28 http://bottom-of-my-heart.persianblog.ir/

من که فکر میکنم همه جاهای دنیا از ایران قانونمند تره !
تازه توی پمپ بنزین اگر یک آقا معطل کنه برای همه قابل درک تره تا یک خانم!! اینم مزید بر علت هست علاوه بر اون مسئله کلی

اردی بهشتی شنبه 30 فروردین 1393 ساعت 12:32 http://tanhaeeeii.blogfa.com

چقد دلم برای خانومه سوخت!
مطمعنم اگه آقا بود فشار و پرروبازیه راننده تا این حد نبود!
متاسفانه علاوه بر اینکه ملتی عصبی و عجول هستیم٫ آقایون هم توی دوره ای که تعداد زیادی از خانوما گواهینامه دارن و رانندگی میکنن در موقعیت های مختلف اونها رو به تمسخر میگیرن و تحت فشار میذارن و این البته شاید در شهر تهران تازه کمتر از شهرستانها باشه!!

رضوان شنبه 30 فروردین 1393 ساعت 14:20 http://zs5664.blogsky.com/

1.از نظر من اون راننده ای که میخاد با بوق زدن بره رو اعصاب یه آدم روانیه ...بخدا
2.تو شهر ما هستن بعضی جوونای تازه ماشین خریده ای که اولین تغییری که تو ماشینشون میدنعوض کردن بوقه و تو خیابون و تو کوچه ها هی بوق میزنن هی بوق میزنن اینا واقعا یا روانی هستن یا انقد آرامش دارن که این بوقها روشون تاثیر نداره
3.اگه من بجای اون خانومه بودم چارتا حرف به آقاهه میزدم البته دسپاچه هم میشدما ولی یه چی میگفتم حتمن
4.ما ایرانیا فقط دلمون میخاد از نظر ظاهر و لباس شبیه اروپاییا یا خارجیا بشیم !!!

سهیلا شنبه 30 فروردین 1393 ساعت 14:35 http://fany-rooz-2001.blogsky.com/

سالها پیش همسرم مرحومم طاها دوستی داشت که یه پیکان مدل 55 داشت و رو اون پیکانه یه بوق که مال آسانسور بود نصب کرده بود...خیلی بامزه بود....:)
هروقت طاها اونو میدید بهش میگفت رحمت یه بوق بزن ببینم...اونم با چه عشقی بوق پیکانشو به صدادرمیآورد....

فامیل دور شنبه 30 فروردین 1393 ساعت 16:22

به نظرم اشخاصی مثل راننده تاکسی که شما شرح حالش رو گفتید خیلی براشون فرقی نمیکنه که راننده ماشین جلویی کی باشه اگه خانم باشه تحقیرش میکنن و اگه آقا باشه باهاش بزن بزن راه میندازن. اینها فک میکنن خودشون فقط کار و زندگی دارن و اگه حتی از یک ماشین هم جلو بزنن تو کلی زندگی برنده هستن. منم با شما موافقم که هر کسی باید از خودش شروع کنه.

سرو شنبه 30 فروردین 1393 ساعت 19:57

آیییییییییییییییی گگفتیییییییییییییییییی

بخصوص برای خانمای بیچاره آنچنان بوقی میزنن که

میم یکشنبه 31 فروردین 1393 ساعت 22:43

من تازه گواهینامه گرفتم تو این مدت انقدر ،فحش و ناسزا شنیدم که اصلا ان ذوق و شوق اولم را ندارم .و فقط جمعه ها با ماشین بیرون میرم .و جالب اینه که بدترین ناسزایی که شنیدم یه خانوم بهم گفت ...

تست پنج‌شنبه 4 اردیبهشت 1393 ساعت 12:31

تست

گلدونه شنبه 6 اردیبهشت 1393 ساعت 15:38

مردم اروپا هم آموزش دیده ان و یاد گرفته ان کاش صدا و سیما به جای این همه خزعبلاتی که به خورد مردم میده یه کم فرهنگ به مردم آموزش میداد.
بخدا مردم ما هم زمینه یادگیری دارن چون وقتی میرن اروپا سریع اونجا آموزش میگیرن تطابق پیدا میکنن و آدم میشن

some one چهارشنبه 12 آذر 1393 ساعت 21:32 http://farhangsara.loxblog.com

سلام دوست عزیز
ممنونم که برای فرهنگسازی این کشور تلاش می کنید
میخواستم اجازه بگیرم که این داستان رو در وبلاگم کپی کنم فکر کردم می تونه تاثیر گذار باشه
اجازه دارم؟؟؟؟؟؟؟؟
اگه میشه لطف کنید جوابتونو تو وبلاگم بهم بگید!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد