جوگیریات

جوگیریات

بابک اسحاقی
جوگیریات

جوگیریات

بابک اسحاقی

مسافر کوچولو و موهبت های دو لبه

من یک مسافر کوچولو هستم و تازه به سیاره شما آمده ام .

اعتراف می کنم که شما آدم ها ، موجودات عجیب و غریبی هستید .

چند وقتی  مهمان شما هستم و خاطراتم را برایتان می نویسم ....

 

امروز می خواهم در مورد یک پدیده جالب به اسم فراموشی صحبت کنم .

همانطور که قبلا گفتم  آدمها از لحاظ فیزیکی نواقص زیادی دارند و برای من واقعا عجیب است

که چطور توانسته اند با این همه نقص و ضعف جسمی روی این سیاره زندگی کنند .

 

 

بچه آدمها وقتی به دنیا می آید، خنگ ترین و ضعیف ترین موجود روی زمین است

و سالها باید از او مراقبت شود و آموزش ببیند تا بتواند مستقل بشود .

در حالیکه بقیه موجودات زمین خیلی زود می توانند از خودشان مراقبت کنند .

مغز آدمها هم همانطوری که گفتم از یک ماده پروتوئینی لزج تشکیل شده است

و همه اطلاعات مورد نیاز زندگی آدمها در آن نگهداری می شود و همه آموزشهای دیده شده

و تجارب کسب شده آنها نیز در همین چیز پروتوئینی لزج ذخیره می شود .

جالب اینجاست که هیچ فرآیندی برای پشتیبانی از این اطلاعات اندیشیده نشده است

و این اطلاعات در هیچ جای دیگری ذخیره نمی شوند

و در صورت از بین رفتن ، امکان بازیابی مجدد آنها وجود ندارد .

 

مثلا اگر یک چیز محکمی توی سر یک آدم بخورد و آن آدم مرگ مغزی بشود

دیگر به هیچ  دردی  نمی خورد و دیگر آدم قبلی قابل بازسازی نیست .

باید قطعات سالم اورا باز کرد و به آدمهای دیگری که مغزشان سالم است پیوند زد .

 

آدمها دو نوع حافظه دارند :

کوتاه مدت و بلند مدت

حافظه کوتاه مدت آنها به محض ری استارت شدن آدمها از بین می رود

یعنی وقتی می خوابند خیلی از جزئیات و اتفاقات روزهای گذشته خود را فراموش می کنند .

حافظه بلند مدت آنها هم تعریف چندانی ندارد .

مثلا ممکن است اسم خیلی از آدمهایی را که در بچگی می شناخته اند فراموش کنند .

یا خیلی از تجربه های بزرگی را که آموخته اند به خاطر گذر زمان از یادشان برود .

 

مثلاً  وقتی یک اتفاق خیلی بد برای آدمها می افتد

کلیه سیستم عصبی آنها تحت تاثیر آن اتفاق قرار می گیرد

نمی توانند درست فکر کنند و تصمیم بگیرند

نمی توانند خوب زندگی کنند و از زندگی لذت ببرند

چشمهایشان خیس می شود و آبی به اسم اشک از چشمشان بیرون می آید .

 

وقتی از کسی که دوستش دارند به هر دلیلی جدا می شوند

یا به آنها خیانت می شود

یا از کسی به شدت متنفر می شوند

یا کسی را که خیلی دوست دارند از دست می دهند

آنقدر از لحاظ عصبی آسیب می بینند که نمی توانند به خوبی زندگی کنند

نمی توانند بخندند و خوشحال باشند

حتی اگر بخواهند هم نمی توانند خوشحال باشند .

اما به محض اینکه  زمان می گذرد و چند بار بخوابند و بیدار بشوند

و چند بار سیستم عصبیشان ری استارت بشود

سیستم دفاعی فراموشی به کمک آنها می آید

و تلخی آن اتفاق بد را  کم می کند .

قیافه آدمی که دوستش داشته اند کم کم محو می شود .

تنفر از آدمی که به او بدی کرده است کاسته می شود

و به نبودن آدمهایی که دیگر نخواهند بود عادت می کنند .

 

 

اوایل من به موضوع فراموشی به چشم یک نقطه ضعف نگاه می کردم .

اما حالا که درست فکر می کنم می بینم شاید این یک موهبت باشد که خدا به آنها داده است .

فراموشی به آدمها کمک می کند تا

غم ها ، درد ها ، غصه ها و اتفاقات تلخ  زندگی را فراموش کنند .

عیب این سیستم دفاعی در این است که گاهی

شادی ها ،لذت ها ، خوبی ها و اتفاقات قشنگ

و آدمهای مهربان زندگیشان را نیز از یاد می برند .

طوری که انگار هیچ وقت ، وجود نداشته اند .

 

نتیجه گیری :

تمام موهبت هایی که خدای زمینی ها به آنها بخشیده

مثل سکه دو رو دارد

جنبه خوب آن خیلی خیلی خوب

و جنبه بد آن خیلی خیلی بد است .