جوگیریات

جوگیریات

بابک اسحاقی
جوگیریات

جوگیریات

بابک اسحاقی

فیلم های عروسی غمگین ترین فیلم های جهانند

قبل تر ها که همه چیز به سمت دیجیتال نرفته بود اکثر دوربین های فیلم برداری ویدیویی بودند . اصطلاح فنی دقیقش را نمی دانم ولی فیلم های کوچکی بودند شبیه فیلم های وی اچ اس قدیم . مراسم عروسی من و مهربان هم به همین شیوه فیلمبرداری شده بود و چون دستگاهی برای تماشای فیلم مادر عروسی نداشتیم همان یک عدد دی وی دی که فیلمبردار تحویلمان داده بود تماشا می کردیم .

خب وقتی دو تا دوربین سیر تا پیاز مراسم را از آب و شانه زدن موی داماد و گل زدن به ماشین عروس و آرایشگاه و باغ و مردانه و زنانه و بدرقه خانه والدین را فیلمبرداری کرده باشند می شود شش هفت ساعت . ولی دی وی دی تحویل شده نهایتا یک ساعت و خرده ای بود و اکثر تصاویر موزیک داشت و گلچین شده بود . این بود که بعد از شش سال تصمیم گرفتیم فیلم مادر را تبدیل به دی وی دی کنیم تا هم فیلم عروسی را بطور کامل و دیجیتال حفظ کرده باشیم و هم صدای تمام اتفاقات را داشته باشیم .

نتیجه کار شد چهار عدد دی وی دی

و احتمالا حدس می زنید که با دیدنش چقدر گریه کردیم ؟


شش سال به ظاهر زمان زیادی نیست اما اتفاقاتی که طی این مدت نسبتا کوتاه افتاده بود انقدر زیاد و عجیب بودند که باور کردنش سخت بود . باور اینکه تنها شش سال از آن روز تابستانی گذشته باشد .

بچه کوچولوهایی که حالا برای خودشان خانم و آقا شده اند و تو وقتی الانشان را می بینی باورت نمی شود یکروزی انقدر کوچک و کم سن بوده اند . تغییرات ظاهری زیادی هم رخ داده بود . لاغر و ترکه ای هایی که حالا چاق و چله شده اند و توپ تکانشان نمی دهد . و تپل مپل هایی که حالا مانکنی شده اند برای خودشان .

موهای سیاهی که سفید شده اند و قامت های راستی که امروز خمیده و خسته اند

لباس ها و تریپ ها و مدل موهای خنده داری که اگر امروز پول دستی هم بدهی صاحبانشان حاضر نیستند دقیقه ای انتخابش کنند و به قول معروف از رده خارج و آلامد شده اند .

زندگی هایی که از هم پاشیده اند . زوج های خوشبختی که لبخند روی لبشان است و باور نمی کنی شادی چهره هایشان در آینده نزدیک جای خودش را به غم جدایی و طلاق خواهد سپرد .

وصلت هایی که خنده بر لب آدم می آورند و حتی کمی در مخیله ات نمی گنجد که این خانم کوچولوی توی مجلس زنانه یکروزی می شود همسر این آقا پسری که دارد توی مجلس مردانه لبخند می زند .

اما تلخ ترین بخش فیلم عزیزانی بودند که دیگر نیستند .

با مهربان شمردیم . 14 نفر از حاضران فیلم عروسی طی همین 6 سال فوت کرده بودند . بابای من و بابای مهربان . بابا بزرگ و مامان بزرگ . خاله و دایی بابای مهربان . وحید و آقا یعقوب و حسن آقا و آقا ایوب و خانم نوروزی و خانم ایوانی و آقای نجات و توران خانم .

چهره هایشان را برانداز می کنیم و صحنه هایی که در آن حضور دارند دوباره به تماشا می نشینیم .

تصور مرگ تک تکشان عجیب و بعید است . بس که لبخند توی صورتشان دارند .

بس که حالشان خوب است و سرحال هستند . بس که هیچ چیزشان به مرده ها نمی ماند .


به چهره تک تکشان نگاه می کنم

هستند

یکطوری که انگار قرار نیست هیچ وقت بروند

ولی رفته اند

یکطوری هم رفته اند که  انگار هیچ وقت نبوده اند .