ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
دوباره خواب بابا را دیدم
خوابی که مثل همیشه دوست نداشتم تمام شود
برعکس تمام خوابهای این نه ماه می دانستم که مرده است و متعجب بودم
و مدام می پرسیدم : بابا تو که مرده بودی چطور دوباره زنده شدی ؟
قرار بود او را برسانم جایی
توی ماشین نشسته بودیم و من رانندگی می کردم
مدام قربان و صدقه اش می رفتم و از اینکه برگشته بود ذوق می کردم
بابا ولی فقط می خندید
رسیدیم به یک پل نیمه کاره
فقط یک راه باریک وجود داشت و هیچ ماشینی هم از آنجا رد نمی شد
مثل یک خیابان متروکه
بابا پیاده شد و به سمت دکه روزنامه فروشی رفت
دنبالش رفتم و به شوخی گفتم : مگه شما مرده ها سیگار هم می کشید ؟
نمی دانم چرا فکر می کردم رفته سیگار بخرد ؟
وقتی رویش را برگرداند دیدم یک شیشه آب معدنی دستش گرفته و دارد می نوشد
گفت : خیلی تشنه ام شده بود
از خواب پریدم
و یک بطری آب معدنی از یخچال برداشتم و تا ته سر کشیدم