طی یک ماه گذشته یکی دو بار که به مراکز درمانی رفتم با دیدن دفترچه بیمه ام می گفتند که کد نمیدونم چی دفترچه باید 18 رقمی بشه و دفترچه من قابل قبول نیست . دفترچه مهربان هم تمام شده بود و به همین خاطر مجبور شدم برای تعویض دفترچه ها برم تامین اجتماعی .
تامین اجتماعی هم چند سالیست که این دردسر بزرگ را از سرش باز کرده وشرکت هایی به عنوان کارگزار حجم زیادی از مراجعات روزانه سازمان را که به تعویض و تمدید دفترچه ها و واریز فیش های بیمه مربوط می شده است به عهده گرفته اند .
انتظار داشتم وارد محیطی بزرگ و تر و تمیز بشوم اما کارگزاری در طبقه دوم یک ساختمان معمولی بود . در واقع یک واحد آپارتمان آنهم یک خوابه تبدیل شده بود به کارگزاری . رئیس خودش رفته بود توی همان یک اتاق نشسته بود و پذیرایی که شاید سی متر بیشتر فضا نداشت پر بود از صدها مراجعه کننده . وارد که شدم بوی نفس و بدن آدمها خورد توی دماغم طوری که می خواستم برگردم . جای سوزن انداخت نبود چه برسد به ایستادن .
یک دستگاه نوبت دهی وجود داشت که آن هم کاغذ تمام کرده بود و وقتی به خانم باجه شماره یک اعتراض کردم خیلی خونسرد گفت که این مردم نفهم ! به جای اینکه یکی یک دانه شماره بگیرند بیست تا بیست تا تبرک بر می دارند .
از آب سرد کن خبری نبود و روی در دستشویی هم نوشته بود درحال تعمیرات است . چند تا نیمکت داخل سالن هم پر بود و همینکه کسی بلند می شد چند نفر به سمت آن هجوم می بردند .
به واقع امکان نفس کشیدن نبود تا اینکه یکی از خانم های پشت باجه پنجره ها را باز کرد و اوضاع کمی بهتر شد .
داشتم به این فکر می کردم که چرا ؟ واقعا چرا وقت و شخصیت مردم ما نباید انقدر برای سازمان تامین اجتماعی ارزش داشته باشد که محیطی بهتر و شایسته تر برای کارگزارشان انتخاب کنند ؟ سازمانی که به گواه آمارها ثروتمند ترین سازمان کشور است و شرکت و کارخانه و معدن و هتلی دولتی وجود ندارد که درصدی از سهام آن متعلق به تامین اجتماعی نباشد .
اگر من به عنوان یک شهروند بروم و درخواست تاسیس کارگزاری بکنم هزار و یک شرط و سنگ جلویم می اندازند که پشیمان بشوم اما چطور ممکن است مسئول محترم تامین اجتماعی صلاحیت این کارگزار را با این شرایط تایید کرده باشد ؟
چطور ممکن است کسی همچین محیطی را ببیند و فکرش به سمت رابطه بازی و رشوه گرفتن نرود ؟
مردم هم ناچار می آمدند و شکوه ای می کردند . یا پشیمان می شدند و بر می گشتند یا تحمل می کردند و منتظر می ماندند .بعد از یکساعت بالاخره نوبتم شد و دفترچه هایمان را گرفتم . از حق نگذریم مسئولین باجه ها با وجود اوضاع غیر قابل تحمل و تعداد زیاد مراجعه کننده ها رفتار مودبانه ای داشتند .
دفترچه ها را که گرفتم می خواستم از این برچسب های آبی رنگ که مثل شیرازه می مانند بردارم که خانم پشت باجه مودبانه گفت : بیزحمت فقط یکی بردارید .از این برچسب ها کم داریم .
موقع بیرون رفتن چند نفری روی پله ها نشسته بودن تا نوبتشان بشود . چشمم خورد به پیرمردی که یک صفحه کامل از این برچسب ها را مثل غنیمت جنگی برداشته بود و در دستش گرفته بود . همین پیرمرد چند دقیقه پیش با وجود اینکه روی در دستشویی نوشته بودند که خراب است رفت داخل و کارش را کرد و پیروزمندانه بیرون آمده بود .
باید واقع بین باشیم . حتی اگر بهترین آدمهای دنیا هم بیایند و مسئول ما بشوند احتمالا از بعضی رفتارهای بعضی مردم روانی خواهند شد .
باید واقع بین باشیم . نمی شود همه تقصیر ها را گردن دیگران انداخت .
شاید توجیه و تربیت خودمان واجب تر از هر اصلاح و تغییر دیگری باشد .