جوگیریات

جوگیریات

بابک اسحاقی
جوگیریات

جوگیریات

بابک اسحاقی

همیشه در صحنه

جمعه گذشته با خبر تلخی شروع شد : مرتضی پاشایی رفت ...


و از همان روز سیلی از اخبار و مطالب در خصوص فوت کردن او شنیده می شد . وبلاگ ، فیس بوک ، اینستاگرام ، رادیو و تلوزیون ، شبکه های ماهواره ای و وایبر . غیر ممکن بود صفحه ای باز بشود و عکس و ویدیو و مطلبی در مورد پاشایی در آن نباشد . حتی غروب جمعه که بیرون رفتیم چند تا ماشین دیدم که با صدای بلند ترانه های پاشایی را پخش می کردند و چند تا مغازه هم پشت ویترینشان عکس او را زده بودند . و در اقدامی بی نظیر در اکثر شهرهای کشور جوان ها برای یادبود پاشایی دور هم جمع شدند و به نشانه سوگواری ترانه های او را همخوانی کردند .


اما یک چیزی این وسط برایم خیلی عجیب بود . قاعدتا وقتی یک هنرمند می میرد آن هم در کشوری که معمولا بهای چندانی برای هنرمندانش قائل نیست و این همگرایی جمعی اتفاق می افتد باید خوشحال بود . وقتی یک عالمه آدم می روند جلوی بیمارستان و همصدا با هم ترانه او را می خوانند . وقتی رسانه های نوشتاری و بصری خبر درگذشت یک خواننده پاپ را بصورت بی سابقه ای پوشش می دهند و وقتی هنرمندان و ستاره ها از رفتن یک خواننده اینطور عکس العمل نشان می دهند و خبر توی همه وبلاگ ها و شبکه های اجتماعی بازتاب دارد باید خوشحال بود . اما قسمت عجیب ماجرا همین بود که من چرا با دیدن این پست ها و مطالب ناراحت بودم ؟ ناراحت نه به خاطر فوت پاشایی که صد البته فوت یک جوان هنرمند هر آدمی را غمگین می کند اما مساله این بود که  چرا دیدن این مطالب داشت آزارم می داد ؟


سعی کردم قضیه را کالبد شکافی کنم فقط برای اینکه خودم بفهمم علت ناراحتیم چه بوده است ؟


اولا من از ترانه هایی که تویش یکنفر با صدای بم و کلفت می گوید : میوزیک اند ارنجمنت بای .... متنفرم . این سلیقه شخصی من است و لزوما شما نباید اینطوری باشید . روی همین دلیل شاید احمقانه من خیلی از ترانه های پاشایی را تا به حال گوش نکرده بودم .  به نظرم خود ترانه باید معرف خواننده باشد . شما وقتی ترانه خوبی می شنوید یا صدای خواننده را می شناسید و یا اینکه انقدر ترانه زیباست که می روید تحقیق می کنید که خواننده اش چه کسی بوده است . وقتی خواننده خودش را در ترانه هایش معرفی می کند یک جای کار می لنگد . هرچند همان روز جمعه وقتی ترانه های مرتضی پاشایی را صرفنظر از آن آقای صدا کلفت شنیدم خیلی هم خوشم آمد و الحق که صدای مرحوم پاشایی صدای خاص و زیبایی هم بود .


دوم اینکه تعجب می کردم از خواندن این مطلب که من با صدای او زندگی کرده ام و اینها ... که البته این هم سلیقه ای است . به فرض که من توی سفر ترانه هایده  و مهستی بشنوم و با ترانه های قدیمی فرهاد و فروغی عاشقی و زندگی کرده باشم . قرار نیست که همه مثل من باشند و شاید! بعضی ها واقعا با ترانه های پاشایی زندگی کرده باشند . اما چیزی که سلیقه بردار نیست و واقعیت دارد اینست که مرتضی پاشایی یک خواننده درجه یک نبوده است . در مقایسه با ابی و داریوش و شادمهر عرض نمی کنم ها . در مقایسه با همین خواننده های اینور آبی خودمان منظورم است . همه مردم چه حالا طرفدار باشند یا نباشند چه خوششان بیاید یا نیاید دیگر اصفهانی و سالار عقیلی و همایون شجریان و خواجه امیری و رضا صادقی و چاوشی و محسن یگانه  را می شناسند . یعنی دو تا آهنگ  آنها را از بر هستند و لااقل قیافه آنها را می شناسند .احتمالا اگر همین حالا نام مرتضی پاشایی را در گوگل سرچ کنید میلیون ها صفحه و مطلب پیدا خواهید کرد اما قول می دهم تعداد عکس های منحصر به فرد او به پنجاه تا هم نمی رسد که آنها هم نه برای زمان خوانندگی او بلکه اکثرا بر می گردند به دوره بیماری ایشان .  اگر کاری هم به صدا و سبک موسیقی نداشته باشیم و فقط به فکر حجم اخبار و حواشی باشیم برای نسل جوان تر ، تتلو و آرمین تو آف ام و ساسی مانکن و سامی بیگی به مراتب خیلی ستاره تر و جذاب تر از مرتضی پاشایی بوده اند و هستند  .با کمال احترام به طرفداران مرتضی پاشایی عزیز دلیل اینکه چرا در مرگ پاشایی چنین سونامی بزرگی به پا شده است را نه می شود به محبوبیت و شهرت او مربوط دانست و نه به صدای زیبا و ترانه های قشنگ مرتضی پاشایی . بی شک جو همگانی به وجود آمده ، بیماری سخت او و مرگ او در جوانی سهم بیشتری در این خصوص داشته است .


قسمت عجیب ماجرا همینجاست . چرا مرگ مرتضی پاشایی انقدر مورد توجه قرار گرفت ؟


شاید بگویید به خاطر بیماری او . قبول دارم بخش زیادی از شهرت پاشایی به دلیل مبارزه او با بیماری سرطان بود . منظورم مظلوم نمایی و ترحم نیست اما خیلی از بزرگان و ستارگان عرصه هنر پیش از فوت پاشایی با انتشار اخبار مربوط به او و بیماریش تلاش کردند تا به او کمک کنند و تشویقش کردند برای مبارزه با این بیماری و الحق که کار زیبایی بود . همین موضوع باعث شد تا نام او بر سر زبان ها بیفتد .  اما نمی شود این اتفاق را صرفا به بیماری او مربوط دانست . کما اینکه روز شنبه مجید بهرامی از هنرمندان جوان و با سابقه تئاتر که او نیز مدتها با سرطان در جنگ بود به رحمت خدا رفت . خیلی ها هم در زمان زنده بودنش از او نوشتند و برایش نمایشگاه برگزار شد و در مجامع هنری بسیار مورد تشویق و احترام قرار گرفت اما مرگ او بازتابی عادی داشت . مثل خیلی از هنرمندان کوچکتر و بزرگتر از پاشایی که رفته اند . اما خبر فوتشان با خبر رفتن پاشایی از جهت عظمت پوشش خبری اصلا قابل مقایسه نبوده و نیست .


قصدم از نوشتن این پست پیدا کردن دلیل برای این سوال ها نبود . اگر هم بود باور کنید به جواب قانع کننده ای نرسیدم . خیلی ها در این باره اظهار نظر کرده اند که ملت جو زده و مرده پرستی هستیم و فلان و بهمان که بخش زیادی از آن را قبول دارم اما من فقط دنبال یک پاسخ ساده بودم . چرا من با دیدن این همه پست در فراق مرتضی پاشایی اعصابم به هم ریخت ؟

من که عددی نیستم بخواهم به او حسادت کنم و انقدر هم روان پریش نیستم که تقدیر از یک هنرمند آزارم بدهد . پس واقعا چه رازی در این ماجرا هست ؟


دو سه روز که گذشت کم کم به جواب سوالم رسیدم . من از دست مردم ناراحتم . از دست مردم خودمان . از دست مردمی که هر موضوعی را سوژه می کنند برای اینکه اظهار فضل کنند و خودشان را نشان بدهند . بگویند که ما هم هستیم . این البته یکجور مرض است . مرض جامعه ای که مردم طور دیگری نمی توانند خودشان را نشان بدهند . هیچ وقت هیچ جا و در هیچ مراسمی نمی توانند با خیال راحت و بدون ترس مشارکت جمعی داشته باشند و اینطوری به بهانه عزا و ماتم دور هم جمع می شوند و مشارکت معکوس می کنند . مردمی که به اسم عزاداری می آیند توی خیابان تا تفریح کنند . مردمی که یکروز با زلزله ، یکروز با سقوط هواپیما ، یکروز با آلودگی هوا ،یکروز با روغن پالم ، یکروز با لامپ ،یکروز با اسید ،یکروز با چالش آب یخ ، یکروز با هپی ، یکروز با داعش ، یکروز با ریحانه جباری و بالاخره هر روز با هر موضوع و سوژه ای اول پرچم سیاه و سفید بالا می برند و فریاد وا اسفا سر می دهند و سر دروبلاگ و فیس بوکشان را عکس در حمایت از آن می گذارند و فردا برای همان موضوع جوک می سازند و غش غش می خندند .

خندیدن صد البته عیب نیست و خیلی هم خوب است . اصلا خیلی خوب است که ما با مسائل جدی هم شوخی کنیم و بخندیم . بخش آزار دهنده داستان اینست که عکس العمل ما نسبت به موضوعات اجتماعی در حد همین اظهار نظر جدی و شوخی باقی می ماند . فقط اظهار نظر می کنیم و سر و صدا و بعد هم تمام می شود . بدون هیچ فایده و دستاورد و منفعتی ماجرا ختم و تمام می شود . یعنی واکنش ما به مسائل ریز و درشت در همین حد خلاصه می شود . اول ماجرا مطرح می شود . بعد هفتاد و پنج میلیون کارشناس در موردش نظر می دهند و  بحث می کنیم و توی فیس بوک و شبکه های اجتماعی به همدیگر فحش می دهیم . بعد دور هم به جوکها می خندیم و تمام . و بعد منتظر می مانیم برای سوژه بعدی ...


می دانید کجای ماجرا آزار دهنده است ؟ اینکه همان مردمی که با تابوت سیمین بهبهانی عکس سلفی می گیرند . همان هایی که فیلم جنازه چاقو خورده روح الله داداشی را در سردخانه برای هم بلوتوث می کردند . همان مردمی که سی دی های زهرا امیر ابراهیمی را دور همی تماشا می کردند . همان مردمی که وقتی یکنفر تصادف می کند یا چاقو می خورد به جای کمک کردن از او فیلم می گیرند . همان ها نفری یک گوشی موبایل دستشان گرفته اند و دارند از همخوانی ترانه "میدونی " پاشایی فیلم می گیرند که بروند توی فیس بوکشان شیر کنند و به رفقایشان نشان بدهند که ببین ! من هم هستم . من هم بودم .این وسط تعداد کسانی که واقعا برای ابراز همدردی و از سر ناراحتی آمده اند در اقلیت قرار می گیرد .

فیلم های جلوی بیمارستان را ببینید . دو هزار نفر دوربین به دست دارند فیلم می گیرند . بعضی هایشان دو دستی انگار . یعنی تعداد فیلمبردارها از تعداد تجمع کنندگان بیشتر است .

این وسط انگار هرکس بیشتر پاشایی را دوست داشته باشد مهم تر است . هر کس بیشتر با آهنگهایش خاطره داشته باشد بیشتر مورد توجه قرار می گیرد . هرکس بیشتر از مرگ او غصه خورده باشد با حال تر است . هرکس غمگین تر باشد در مسابقه برنده است .


من از دست این مردم ناراحتم . همان هایی که کاسه داغ تر از آش هستند .همان هایی که برای خنده چند بار شایعه مرگ پاشایی را سر زبان ها انداختند در حالیکه هنوز زنده بود و نفس می کشید . همان هایی که برای نمایش دادن خودشان اینبار جنازه مرتضی پاشایی را پرچم کرده اند . همین هایی که دایه عزیز تر از مادر شده اند و رفته اند توی صفحه اینستاگرام قاسمخانی فحش داده اند که چرا عکس از خندیدنت گذاشته ای ؟ بگذار اقلکا کفن مرتضی پاشایی خشک بشود . چرا رعایت نمی کنی ؟ چرا می خندی ؟ چرا سیاه نپوشیده ای ؟ نمی بینی ما عزاداریم ؟

جالب اینجاست که خود قاسمخانی اولین کسی بود که پیش از فوت او برای سلامتی پاشایی از مردم التماس دعا داشت . حالا همان هایی که تا دیروز اسم پاشایی را نشنیده بودند آمده اند فحش می دهند که شما حق ندارید بعد از مرگ پاشایی لبخند بزنید .


مطمئنا در این کشور انسان های محبوب تر و بزرگتری از پاشایی بوده اند و هستند . کافیست یکسر به صفحاتشان در شبکه های اجتماعی بزنید . فرقی هم نمی کند از چه قشر و صنفی باشند . ورزشکار و هنرپیشه و هنرمند و خواننده و مجری هم ندارد . کافیست فقط کامنتهای زیر هر پست را بخوانید که با حجم زیادی از فحش و فضیحت و تمسخر روبرو می شوید . آدم هایی که برای مطرح شدن می آیند و بی احترامی می کنند . همین آدم ها فردا روزی که این شخص مشهور می میرد برایش سینه چاک می کنند و " چرا رفتی ؟ چرا رفتی ؟ " می خوانند . این همان مصداق جو زدگی و مرده پرستی و تظاهر است که در روح و خون بسیاری ! از مردم ما رسوخ کرده است .


خیلی خوب است که به درگذشت یک هنرمند عکس العمل نشان بدهیم . همه جای دنیا مردم برای یک هنرمند در زمان زنده بودنش احترام قائلند و پس از مرگ او عکس العمل نشان می دهند اما منطقی و درست . می روند و با احترام شاخه گلی می گذارند جلوی خانه اش و شمعی روشن می کنند به نشانه احترام  . به عزیزانش تسلی می دهند و همدردی می کنند . نه اینکه بروند خیابان ها را ببندد و برای دیگران مزاحمت ایجاد کنند . نمی روند جلوی بیمارستانی که اصلا پیکر آن عزیز هم داخلش نیست تجمع کنند تا چند تا مریض دیگر اذیت بشوند . در مجلس ترحیمش از او یاد می کنند و از خاطرات خوبش یاد می کنند و لبخند می زنند نه اینکه از روی جو زدگی برای آدمی که شاید چند ماهیست با اسمش آشنا شده اند خودشان را به در و دیوار بکوبند و ماتم بگیرند و زار بزنند و متوقع بشوند که چون خواننده محبوب ما مرده است همه باید عزادار باشید و حق ندارید لبخند بزنید حتی . خیلی از ما کمبود دیده شدن داریم و برای جبران این کمبود دنبال بهانه هستیم . اما بهانه مرگ یک هنرمند اصلا بهانه قشنگی نیست برای مطرح شدن و دور همی خوش گذراندن .


خیلی هم خوب است که مردم ما با هر رسانه ای که دارند ابراز ناراحتی کنند و هر کاری از دستشان بر می آید برای نگه داشتن یاد مرتضی پاشایی انجام دهند اما ما عادت داریم که گند هر چیزی را در بیاوریم و همیشه از آن طرف پشت بام بیفتیم پایین .


روح مرتضی پاشایی عزیز شاد باشد . جوان با استعدادی بود و حیف که به این زودی رفت . اما این جوگیر شدن ها هم زیاد طول نمی کشد . تا یکی دو هفته دیگر سوژه های داغ تری برای اظهار فضل و خودنمایی و در صحنه بودن پیدا خواهیم کرد . خواهید دید . ما مرده شما زنده ...







+ منبع عکس ها : گزارش تصویری ایسنا از مراسم ترحیم مرتضی پاشایی




نظرات 81 + ارسال نظر
زویا یکشنبه 25 آبان 1393 ساعت 17:47 http://zehnemanedige.persianblog.ir

همه این ها رو گفتید درست و متین و به قول معروف «جانا سخن از زبان ما میگویی» اما میدونید کجاش برای من جالب بود؟
این خودکاوی شما برای این که بفهمید چی این وسط جور درنمیاد و چرا ازین واکنش ناراحتید :)
کم چیزی نیست ها! توان بالایی میخواد. درون نگری سخته.

ممنون . امیدوارم که اینطوری باشه

مهیار یکشنبه 25 آبان 1393 ساعت 18:00 http://www.shebederaz.blogsky.com

ممنون از اینکه یالاخره یکی و پیدا کردیم حرف دلمونو زد من یکی از دوستای مرتضی بودم اما ادم شناخته شدهای لا اقل واشه دیگران نیستم تو این مدتی که بیمارستان بود از طریق اقای علیاری و چند تن دیگه از حال مرتضی اگاه بودم میترسیدم به عیادت دوستم تو بیمارستان برم که مبادا بخوان بگن این کیه یا هزار تا بهره برداری تو خونه واسش دعا کردم که خوب بشه اما قسمت چیز دیگه ای بود امروز رفتم و ادمایی رو دیدم که چند ماه پیش در حالی که مرتضی مشهد بود واسه جشنواره تئاتر خبر فوتشو تو شبکههای اجتماعی گذاشتن و امروز داد میزدند که چرا رفتی تا خودی نشون بدن

تمام دوستای مرتضی امروز واسش دعاکردن نماز خوندن طلب امرزش کردند و حسرت خوردن چرا مرتضی چرا خیلی های دیگه نه

با خودم عهد کردم بعد از 40 دوستم هروقت که بتونم برم بهشت طهرا و ی فاتحه واسش بخونم


در مورد ادمای مهمتر هم بگم که نمیدونم با شهدا چه رابطه ای دارید اما شهید اورده بودن چند سال پیش تهران بود هوا عالی بهش زنگ زدم گفتم فلانی شهید اومده بریم گفت نه بابا مردم زیادند خوشم نمیاد امروز زنگ زد داداش بریم مرتضی تنهاست .



مرتضی میدونم با دست و هورایی که تو این 2 شب واست کشیدن و زدن ناراحتی اما چه میشه کرد مردم ما دنبال سوژه میگردن سوژه

بخدا مسیحی و یهودیشم حتی بودایشم واسه مردشون احترام قایلن دست نمیزنند شعر نمیخونند و فقط با احساس همدردی ناراحت میشندو گاهی اشک میریزند.

مهیار عزیز سلام
به خاطر فوت دوستت تسلیت میگم . متاسفانه زیادند آدم هایی که منتظرن از آب گل آلود ماهی بگیرن و درک میکنم خیلی ها بودند که در شمان زنده بودن مرتضی پاشایی شاید هیچ اهمیتی بهش ندادن و حالا دارن موج سواری میکنن . اما در مورد اینکه جاهای دیگه دنیا برای مرده هاشون چه میکنن راستش زیاد موافق نیستم باهات و فکر نمی کنم دست زدن ایرادی داشته باشه . مثلا تو مراسم اسکار وقتی از هنرمندی که فوت کرده یاد میشه همه به احترامش می ایستند و کف میزنن و تشویقش میکنن . خب برای ما قضیه کمی فرق داره . چون معمولا توی شادی کف می زنیم شاید اگر در مراسم تدفین عزیزی مردم دست بزنن صورت خوشی نداشته باشه .

سحر یکشنبه 25 آبان 1393 ساعت 18:04

عجب دل پری داشتین ولی خوب واکاوی کردین قضیه رو

ارادتمندم

افروز یکشنبه 25 آبان 1393 ساعت 18:13

با قسمت بیشتری از نوشته هات موافقم ولی بابک من در مورد خودم به شخصه میگم یکسری ادمها هستن که برای ادم خیلی عزیزن مهم نیست اونها رو دیده باشی باهاشون نشست و برخواست داشته باشی یا حتی فقط یه اسم ازشون شنیده باشی ناخواسته تو دلت عزیز میشن من بخاطر علاقه زیادی که به موسیقی دارم خیلی دنبال میکنم مرتضی پاشایی رو از خیلی قبل‌ترها می‌شناختم قبل از اینکه بخاطر مریضیش اسمش سرزبانها بیفته و کنسرتهاش از چندروز قبل پر بشه همیشه وقتی از یه اهنگ خوشم میاد میرم دنبال خواننده اش فکر کنم سه سال پیش بود که اهنگشو شنیدم و صداش خیلی جذبم کرد بعد هم همه کارهاشو گوش میکردم اون خودشم تا مدتها نمیدونست بیماریش سرطانه مرتضی پاشایی شاید حتی ظاهر خوبی هم نداشت به نظر من چیزی که الان برای خیلی از خواننده ها یه امتیاز بزرگه حالا به هر روشی که شده ولی این ادم تمام حس خوبی که به وجود میاورد را از صداش داشت این اواخر توی فیلمها و مصاحبه های دوستاش می‌شنیدم که شخصیت منحصربفردی هم داشته چیزی که من بهش فکر نکرده بودم و شاید برام هم مهم نبوده چون من فقط یه مخاطب کارهاش بودم و تمام تاثرم هم به همین دلیل بود به نظرم صداش تکرار نشدنیه و شاید تاثیری که اهنگاش توی شرایط خاصی رو من گذاشت من ادمیم که از موسیقی خیلی تاثیر میگیرم ولی با تمام این حرفا اتفاقات این چند روز خیلی متاثرم کرد از خاک سپاری ناتمام امروز بخاطر جمعیت گرفته تا مسیج هایی که میاد که امروز بیادش روی فلان پل گل ببریزبم .... خیلی به ادمهایی فکر کردم که توی اون بیمارستان بودن و جمعیت چقدر براشون مشکل ساز شده به عکسها و فیلم‌های لحظات اخرش فکر کردم و بی‌رحمی بعضی از ما ادمها به دختر قایقرانی فکر کردم که انقدر بی‌صدا تو جوان‌ترین روزه‌اش غرق شد... کاش ما ادمها فقط کمی بیشتر خودمان باشیم کاش دست برداریم از ازار ادمی که پشت این نقابها پنهان شده بگذاریم یکمم خود واقعیمون نفس بکشه

مرسی افروز
در محبوبیت مرتضی پاشایی شکی نیست
من اگر گفتم که آهنگش رو گوش نمی کردم تاکید کردم که سلیقه شخصی منه . نمیگم دروغ میگی و هیچکس دوستش نداشته . مگه میشه این همه آدم دروغ بگن ؟
من توی پستم نوشتم که این جوگیر شدن همگانی باعث میشه یه عده فقط برای موج سواری شلوغ بکنن و یه طرفدار واقعی هم در اقلیت قرار بگیره . نه اینکه مرتضی پاشایی لیاقت این اتفاق رو نداشته . اتفاقا برای تجلیل از یه هنرمند واقعی باید سنگ تموم گذاشت . اما انصافا اگر جوگیر شدن وجود نداشت و همون مسائل مربوط به بیماری و مشهور شدنش در یکسال گذشته نبود انصافا چنین جمعیت عظیمی برای بدرقه کردنش نمیومدند . کما اینکه مجید بهرامی که به عقیده من به مراتب هنرمند تر از پاشایی بود در سکوت مرد و چنین جنجالی راه نیفتاد . اگر مردم ما برای همه هنرمندهای از دست رفته اینطور سوگوار باشن که خیلی هم خوبه . ولی نیستن و تا به حا همچین اتفاقی نیفتاده بوده و شاید دیگه هم نیفته . همین تفاوت باعث میشه که آدم به فکر بره که این وسط کاسه ای زیر نیم کاسه هست

پیروز یکشنبه 25 آبان 1393 ساعت 18:26

خیلى عالى نوشتى بابک جان عکس خوبى هم انتخاب کردى. دیدن ادمهایى که دارن همزمان فیلم میگیرن و اشک میریزن خیلى عجیب و جالبه.
نمیدونم چى شد که به اینجا رسیدیم ولى بى هویتى از سراپاى ما میباره. سردرگمیم. نمیدونیم کى هستیم و چکار داریم میکنیم.
اجازه بده من هم یه مثال بزنم. خیلى مربوط نیست اما بى ربط هم نیست. گاهى ویدیوهایى توى فیس بوک یا وایبر میبینم که مراسم عروسى توى یه روستا یا شهر کوچیک هست و از لباس اون مردم میشه فهمید که از اقوام ایرانى هستن، لر یا ترک یا کرد، و یه عده جدى نشستن و دارن به رقصیدن اونها نگاه میکنن و یه خواننده موسیقى پاپ میخونه و اونها هم حرکات عجیب و خنده دار انجام میدن. البته از قیافه جدى حاضرین میشه فهمید که این شوخى نیست و یه مراسم جدیه و رقاصهاى مجلس هم احساس میکن مایکل جکسون هستن اما از نظر بینندگان دیگه خیلى خنده داره و توى شبکه هاى اجتماعى دست به دست میشه.

من وقتى این ویدیوها رو میبینم به این فکر میکنم که فرهنگ و سنتهاى ما چى شد؟ رقص کردها و لرها و ترکها و موسیقى جذابشون کجاست؟
رقص گناه نیست یه بخشى از فرهنگ هر قوم و ملته. کى ما رو به اینجا رسونده ؟ دخالت کى توى امور خصوصى اقوام و خانواده ها ما رو به اینجا رسوند؟
ما واقعا از داخل خالى شدیم

من هم این ویدیو ها رو دیدم پیروز ولی فکر نمی کنم واقعا جدی باشن . اتفاقا شاهدان هم میخندن و این نشون میده که برای شوخی و مسخره بازی اینطوری میرقصنشاید هم بدشون نمیاد که فیلم رقصیدنشون دست به دست بچرخه .

سلام آقای اسحاقی
با تک تک حرفهایی که تو این پست گذاشتید موافقم ، میدونید چرا ؟ این موافق بودن به معنای همون جوگیری که فرمودید نیستااا ولی واقعیت اینه که نظرتون کاملا صحیحه .
ملت جوگیری هستیم ! تک تکمون !
سن زیادی ندارم ولی بخاطر شغلم آدم جوگیر زیاد دیدم ...
من ی دختره 24 ساله و کارمند بانک ... هستم . کار در بانک با تموم سختی ها و خطراتش یه مزیت خوب داره ... آدم یاد میگیره که اعتدال داشته باشه ، آروم و بافکر حرف بزنه و مهمتر اینکه قبل هر واکنشی ، کاملا هوشیارانه فکر کنه و تصمیم بگیره ...
اینا رو نگفتم که بگم من اینطورم ، فقط سعی می کنم که باشم ...

آقای اسحاقی ، مردم ما جوگیر هستند ، چون دوست ندارند فکر کنند ... جوگیر هستند چون لحظه ای و احساسی عمل می کنند ، جوگیر هستند چون ...
البته بماند که یک عده خالصانه احساساتشون رو بروز میدن اما اکثر ماها فقط دنبال یک موج هستیم که پشتش راهی بشیم ، که تو همین موج هم خیلی ها وسط راه خسته میشن و میشینن و بخاطر همینه که اعتدال نداریم ... !

ببخشید ، خیلی طولانی شد ، اما پست شما باعث شد حتی فراتز از اتفاق جمعه رو هم در نظر بگیرم و بازم به این نتیجه برسم که ...

ممنون دوست من
مطمئنا آدم های حسابی هم بینشون هست . آدم هایی که واقعا متاثر هستن . آدمهایی که واقعا برای ابراز همدردی اومدن . حتی خیلی از آدم های به زعم بنده جوگیر توی جمع هم نیت بدی ندارن و منفعتی هم نمیبرن . اما این جوگیر شدن خطرناکه . هم برای خودشون و هم برای دیگران

مهری یکشنبه 25 آبان 1393 ساعت 18:54

جانا سخن از زبان ما میگوئی امان از چشم وهم چشمی و جو گرفتگی و بیکاری

mili یکشنبه 25 آبان 1393 ساعت 19:03

سلام.
مرسی، مرسی که این رو نوشتید. فوت آدما خیلی غمگین کننده است واقعا ولی دقیقا این حس ناراحتی که شما می فرمایین داشتید رو درک می کنم، این چیزا عمگین ترش می کنن. باز هم ممنون. شاد و سلامت باشید

ممنون از شما ملیحه عزیز

داود (خورشید نامه) یکشنبه 25 آبان 1393 ساعت 19:21

ما مردم بیماری یکی دو تا نداریم برادر...

برای همین رئیس جمهور باید دکتر باشه دیگه

پروین یکشنبه 25 آبان 1393 ساعت 19:42

موافقم با نوشته ات. کاملاً. و با اینکه خودم مثلا اصلاً او را نمی شناختم ولی از مرگش در جوانسالی و به دنبال چنین بیماری سختی (سرطان امعاء واحشاء از دردناکترین ظرصانها هستند) خیلی غصه خوردم، اما این حجم عظیم جوزدگی برایم قابل درک نیست.
البته خودت اشاره کرده بودی و بنظر من هم قسمت بزرگی از این ماجرا بخاطر بی ماجرایی زندگی قشر غالب جوانان ماست. که از هر مهملی برای ایجاد تغییر و تنوع در زندگی شان استفاده می کنند. و قسمتی اش هم برای روحیهء غصه خور بعضی هامان. از از موقعیت هایی که برای سوگواری دست میدهد استفاده بهینه میکنیم(خودم جزو این گروه هستم)

متاسفانه همینطوره پروین خانم

پیرامید یکشنبه 25 آبان 1393 ساعت 19:48 http://lifeformyself.blogsky.com

چقدر خوبه که این جا تو کامنت ها کسی دیگری رو فحش نمی ده! واویلا اصلا کامنت هایی که زیر عکس های تشییع گذاشتن افتضاحه! آدم به جای اونا خجالت می کشه... چقدر شبیه مردم کوفه شدیم!
آقا پیروز آی گفتی! آی گفتی! اینقدر دلم می سوزه وقتی کلیپ این جور رقص ها رو برام می فرستن! اصلا خوشم نمیاد دارن مسخره شون می کنن... خب چیه مگه؟ اونا هم این جوری دلشون خوشه دیگه! به ما چه؟ مثلا ما خیلی خفنیم و هیچ نکته مسخره ای نداریم؟

خیلی خوبه که نظرمون رو بدون تمسخر و بدون عصبیت ابراز کنیم . اینکه دو دستگی توی نظرات مردم باشه ایراد نداره ولی اینکه به خاطر هر موضوع کوچیک و بزرگی بیایم و به هم دیگه فحش بدیم شرم اوره .

پیرامید یکشنبه 25 آبان 1393 ساعت 19:49 http://lifeformyself.blogsky.com

من بیش تر وقتی بنیامین رو تو عکس ها دیدم غصه خوردم! یاد فوت همسرش افتادم... بیچاره بنیامین!

خاموش یکشنبه 25 آبان 1393 ساعت 19:50

باشه ... بعد از 120 سال نوبت شما که شد، سعی میکنیم خیلی خصوصی تر در موردش صحبت کنیم..... اصن یطوری که کسی نفهمه،انگار اصن هیج اتفاقی نیفتاده . خوبه؟

خدایی حلالتون نمیکنم اگه نیاین جلوی بیمارستان آواز نخونید .

افروز یکشنبه 25 آبان 1393 ساعت 20:04

اینم یادم رفت بگم که واقعا روز جمعه حال خیلی بدی داشتم وقتی به این فکر میکردم این صدا قرار نیست دیگه پشت ترانه ای جون بگیره و چه حیف ... وقتی به تمام امیدی که این ادم برای موندن داشت فکر میکردم باوجود اینکه مدتها پیش جواب شده بود خیلی از ادمها تواین شرایط قبل از اینکه مریضی از پا درشون بیاره میمیرن ولی پاشایی تا دو هفته قبلش داشت کنسرت برگزار میکرد میدونی شاید چون از نزدیک تو این شرایط بودم میفهمم چقدر سخته گاهی شنیدن بعضی حرفا از زبان یه دکتر هرچقدر هم قوی باشی و جلویدیگران لبخند بزنی بازهم تو خودت میشکنی کمن ادمهایی که میتونن حقایق تلخ زندگیشون رو بپذیرن

متن زیبایی خوندم از زبان پاشایی در مورد همین موضوع . نمیدونم چقدر صحت داره ولی دیدگاهش نسبت به زندگی تحسین برانگیز بود . متاسفانه من زیاد پیگیر اخبار دوران بیماریش نبودم ولی اینکه با وجود مریضی روحیه اش رو حفظ کرده و به کارش ادامه داده قابل تقدیره

فلیکا یکشنبه 25 آبان 1393 ساعت 20:29 http://felika.blogsky.com

واقعا منم نمیفهمم اگه ناراحت و عزاداری چه جوریه ک فیلم و عکس گرفتن یادته!!!بیچاره خونوادش ک جوونش رفت و حتی نمیتونه اون جور ک دلش میخواد برا بچه اش با ارامش عزا داری کنه ولی باید این سیل جمعیت جوگیری ک فقط دو سه ماهه با مرتضی اشنا شدنو تحمل کنه و با درد 30ساله خودش بسوزه...

مطمئنا خانواده پاشایی وقتی چنین استقبال پر شوری از مردم میبینن به پسرشون افتخار خواهند کرد . اما وقتی با برخوردهای بد مردم روبرو میشن . مثل مسئولینی که برای عقب نموندن از موج امروز خودشون رو بهشون میچسبونن . وقتی میبینن خیلی ها نه برای عزاداری بلکه برای تفریح اومدن . وقتی میبینن مرگ پسرشون سوزه ساختن جوک شده حتما خیلی غصه خواهند خورد

نورا یکشنبه 25 آبان 1393 ساعت 20:32

سلام بابک خان عزیز پستتون یکی از بهترین چیز هایی بود که تو این چند وقت خوندم و نتونستم مثل هر روز ساکت بیام و برم راستش کاملا حرفاتونو قبول دارم و این سوال سوال منم بود تو این مدت و این پست بهترین جواب برای این سوالم بود سوالی که همین نیم ساعت پیش داشتیم با چند تا از دوستا راجع بهش بحث میکردیم و ته بحثمونم به هیچ جایی هم که نرسید هیچ باعث دلخوری بعضی از دوستان هم شد البته من مثل همیشه تو اینجور بحث ها که میدونم تهی نداره سکوت کردم و همین حرف های شما رو به زبون خودم با خودم مرور کردم :-) مرسی که این نوشته هارو با بیان شیواتون اینجا نوشتین:-) میخوام با اجازتون لینکتونو واسه اون دوستم که عجیب طرفدار و دلخور شده بودبفرستم:-):-D خدا پاشایی عزیز رو هم رحمت کنه انشاالله...

سلام نورای عزیز
اختیار داری . اصلا این پست قابل شما رو نداره

صدیقه (ایران دخت) یکشنبه 25 آبان 1393 ساعت 21:22 http://dokhteiran.blogsky.com

امان از بیکاری مردم لاابالی ... امان از روزی که عده ای موجود الکی خوش سرگرمی نداشته باشن ... اون روزه که میشه همه اینایی که فرمودین ...

صدیقه جان . عمومیت دادن همه و تسری دادن ماجرا به همه مردم کار درستی نیست و من موقع نوشتن پست تمام تلاشم رو کردم که همچین برداشتی از مطلبم بوجود نیاد . مطمئنا ادمهای زیادی هم در جمع بودند که از این اتفاق دل آزرده و غمگین بودند و با خلوص نیت اومدن برای بدرقه پاشایی . اما در مورد اون خیل عظیمی که صرفا برای دورهم بودن اومدن باهات صد در صد موافقم

afo یکشنبه 25 آبان 1393 ساعت 21:45 http://asimesar.blogfa.com

man vaghean dosesh dashtam . khodesho ... shakhsiyatesho . taranehasho , sedasho .... va midonam on bein kheiliha ham bodan ke be khatere khode morteza omade bodand . be khatere alaghashon . na chon mariz bode ... na chon khodeshono neshon bedan va na kheili chizaei ke shoma neveshti ... aghaye eshaghi nimeye pore livan ro bebin ... inke in mardom vaght gozashtan ... jam shodand dore ham , engar azize khodeshon rafte ... ye dar sad fekr kon in mardom ba kholose niyat raftand .. in ke ba hamnd ... inke ham sedan khodesh ye donyast .
alaraghme inke migan rohe morteza dar azabe be nazaram in nist ... taranei ke monde va mardom be etefagh mikhonanesh ... hamseda ... yani chi ? yani tasiri ke vojod dashte
moafegham ba inke in vasat kheili ha ham soe estefade kardand vali negashon nakon . beheshon fekr nakon . be in fekr kon in mardom mitonan kheili chizha ro taaghir bedaan age bekhan

آفوی عزیز
وقتی یه جوان فوت میکنه معمولا مراسم ترحیمش خیلی خیلی شلوغ تر از آدمهایی میشه که سن و سالی ازشون گذشته . مگه میشه مردم برای فوت یه جوان که سرشناس هم نیست انقدر متاثر بشن و برای درگذشت یه خواننده ناراحت و غصه دار نباشن ؟ حتما همینطوره که میگی . من تلاشم این بود که از متن من همچین برداشتی نشه و همه رو به یه چوب نرونم . اگر شما اینطور برداشت کردی که منظورم همه مردم بوده دو تا دلیل میتونه داشته باشه . یک اینکه پست رو خوب نخونده باشی و دوم اینکه باید بگذاریم به حساب ناتوانی من در رساندن مطلب .

masih یکشنبه 25 آبان 1393 ساعت 21:46

تا دیروز حس و خاشاک بودیم امروز....

«مردمِ مرده پرست»، «مردمِ جو گیر»، «نسلِ سطحی و بی مایه»، «مردمِ عاشق نمایش و موبایل به دست».....این انگ ها به تجمع هواداران مرتضی پاشایی را دقیقا دقیقا در صفحه کسانی خوانده ام که خودشان در سال ۸۸ از طرفِ حکومت به خاطر تجمع اعتراضی شان «خس و خاشاک» و «میکروب» لقب گرفته بودند. چقدر شبیه به حکومت شدن آسان است. برچسب به پیشانیِ کسانی نزنید که سلیقه شان شبیه سلیقه شما نیست. نقد کنید ولی از موضع بالا تحقیر نکنید و انگ نزنید.

در تمام دنیا مردم برای خواننده هایی که خودشان دوست دارند به سبک خودشان هواداری می کنند.
در ضمن اینکه مردم توی مراسم و تجمع ها و عزاداری ها دوربین دست شان بگیرند همه جای دنیا رخ داده حتی اوباما رییس جمهور آمریکا هم در عزاداری نلسون ماندلا با دوربین از خودش سلفی گرفت. انقدر توی سر مردم خودمان نزنیم و تحقیرشان نکنیم، تحلیل شان کنیم.

فاطمه دختر برادرم دو سال است که داغدار یار سفر کرده اش است، بعد از مرگ مرتضی پاشایی برایم نوشت تمام این دو سال تلخ با آهنگ های او زندگی کرده و تنها پناهش صدای او بوده...در دل همین مردمی که خیلی راحت آنها را به مرده پرستی و سطحی نگری متهم می کنید فاطمه های زیای هستند که ما از آنها دور بوده ایم و پناه شان صدایی نزدیک بوده....فاطمه هایی که هیچ گاه شما را به خاطر سلایق و علایق تان تحقیر نکردند. اصلا کاری به کارتان نداشتند. داشتند زندگی شان را می کردند...دلشان می خواهد جوانی کنند، عاشقی کنند و وقتی که غمگین شدند، گریه کنند. حالا شما برای گریه های شان تحلیل بنویس، اما تحقیرشان نکن. آنها یک مشت توده ی سخیف و اهل نمایش و مرده پرست نیستند جناب عقل کل. ماموران با چکمه شمع های عزادازی و آوز خوانی این مردم را خاموش کردند شمایی که به جای نقد از موضع بالا فقط تحقیر می کنی، توی شبکه های مجازی فقط چکمه کم داری دوست من...

masih alinejad

سلام خانم علی نژاد عزیز هرچند که نمیدونم شما واقعا خانوم علی نژاد هستی یا اینکه نوشته های ایشون رو از فیسبوک کپی کردید توی کامنتدونی محقر ما . به هر حال فرقی نمیکنه .

من به نظر فاطمه و تمام فاطمه ها که تعدادشان هم اصلا کم نیست احترام میگذارم و توی متن هم اشاره کردم و گفتم نظر شخصیم اینست : که پیش از فوت ایشان علاقه ای به نوع کار آقای پاشایی نداشته ام و دلیلش هم شاید احمقانه باشد ولی به هر حال علائق و سلایق بنده است و کاریش نمیشه کرد . و در ضمن عرض کردم که توی این چند روز از شنیدن ترانه ها ی مرتضی پاشایی لذت هم برده ام .

خواهش میکنم بعدها که این غائله تمام شد یکروز که عصبانی نیستید سر فرصت تشریف بیاورید و بدون پیش زمینه ذهنی دوباره پست بنده را مطالعه بفرمایید . منظورم از پیش زمینه ذهنی اینست که فرض کنید بنده ربطی به حکومت ندارم و چکمه هم پایم نکرده ام برای خراب کردن شمع ها . بعد با حوصله تعریف کنید که کدام قسمت از صحبت بنده تحقیر کردن و نگاه از بالا به علاقه مندان و طرفداران پاشایی بوده است ؟ بعد با هم بحث کنیم که منظورتان از نقد چیست ؟ چون منظور بنده از نوشتن این پست همین بوده که یک مشکل اجتماعی را نقد کنم . اینکه بگوبم ناراحتم از دست مردمی که از هر بهانه ای برای تفریح استفاده می کنند . مردمی که حتی آزادی یواشکی ندارند و اینطوری در پوشش عزاداری و سوگواری دور هم جمع می شوند و احساس آزادی می کنند . مردمی که حتی دور هم جمع شدن را خوب بلد نیستند و برای دیگرانی که به هر دلیلی دوست ندارند توی آن جمع باشند مزاحمت ایجاد می کنند . خب ؟ کجای این حرف تحقیر بود و نگاه از بالا ؟ یعنی چون یک عده خواننده محبوبشان را از دست داده اند و صدها نفر به همین بهانه دارند سر خودشان را گرم می کنند باید چشمم را ببندم و حرف نزنم ؟ و اگر حرف بزنم به آن عده علاقه مند اهانت کرده ام ؟ من کجای پست به طرفداران واقعی مرتضی پاشایی و خود او بی احترامی کرده ام ؟
به نظر من فیلم برداری همگانی از چنین مراسمی درست نیست . اینکه مردم جاهای دیگر دنیا و اوباما هم توی مراسم تدفین اینکارها را می کنند دلیل بر درست بودن ماجراست ؟ دارم از یک مساله اخلاقی حرف میزنم . عمر عزیزان شما طولانی انشا الله ولی فرض کنید در مراسم ختم عزیزتان همه شرکت کنندگان یک گوشی موبایل دستشان باشد و از شما فیلم بگیرند . مطمئنم که حس خوبی نخواهید داشت و شک می کنید که اینها آمده اند برای تسلیت گفتن یا آمده اند سوژه برای حرف زدن و اشتراک گذاری پیدا کنند ؟

خانم علی نژاد من با اعتراض به حق و درست مردم مخالفتی ندارم کما اینکه بعد از ماجرای اسید پاشی از حرکت همسو و اتحاد مردم خوشحال هم شدم اما دلیل نمی شود چون دلم می خواهد مردم دور هم جمع شوند برای این جمع شدن هر دلیل غیر منطقی و اشتباهی را هم بپذیرم . بعد از بازی استقلال و پرسپولیس هم خیلی ها جمع می شوند و خیابان ها را بند می آورند و شیشه اتوبوس ها را می شکنند . اگر من این موضوع را اشتباه بدانم آیا به طرفداران استقلال و پرسپولیس بی احترامی کرده ام ؟ یا منظورم تقبیح آن عده ایست که به بهانه فوتبال باعث آزار و اذیت مردم و خسارت زدن به اموال عمومی می شوند ؟
تمام حرف من این بود که پیش از پاشایی هنرمندان و آدم هایی به مراتب مشهورتر و محبوب تر از او فوت کرده اند اما چنین خیل عظیمی دور هم جمع نشده اند . و این اتفاق نه به خاطر محبوبیت او بلکه به خاطر جو روانی پیش آمده است . اگر شما منکر این هستید که خیل عظیمی از این مردم از روی جو زدگی توی خیابان جمع شده اند که بحثی نیست . بیایید بگویید نظر من اشتباه است و موافق نیستید . بیایید بگویید همه این چند ده هزار نفر گوشی بدست فقط برای همدردی و از سر تاثر آمده اند توی خیابان . اما نمی توانید بگویید چون نظر من به عقیده شما اشتباه است فاطمه و فاطمه ها را تحقیر کرده ام . روی صحبت من با مردمی بود که نه طرفدار پاشایی بوده اند و نه او را می شناخته اند اما به بهانه مرگ او و با نقاب غم و غصه خودشان را توی جمعیت جا می زنند و تعدادشان هم خیلی خیلی زیاد است وگرنه مراسم ختم پاشایی هم مانند خیلی هنرمندان دیگر مثل حسین پناهی مثل قیصر امین پور و مثل خسرو شکیبایی مثل ناصر عبدالهی مثل سیمین بهبهانی و .... با عزت و احترام برگزار می شد و اینهمه جنجال پیش نمی آمد .

راستش بعید می دانم اگر کسی طرفدار واقعی مرتضی پاشایی باشد از خواندن مطلب من دلخور و ناراحت بشود . کسی که نه از روی جوگیر شدن و نه به خاطر تفریح و نه به خاطر فیلم گرفتن آمده باشد. کسی که فقط برای ابراز همدردی به مراسم رفته دلیلی ندارد از حرفهای من دلخور بشود چون در تمام مدت نوشتن این مطلب روی صحبت من به کسانی بوده که نیتشان از این جار و جنجال چیز های دیگری بوده است و درست به همین دلیل علت عصبانیت شما را درک نمی کنم .
حرفم خیلی طولانی شد ولی اینم بگم که لال از دنیا نرم .
مطمئنم اگر مسیح علی نژاد واقعا این پست رو خونده بود همچین کامنتی نمیذاشت .

مموی عطر برنج یکشنبه 25 آبان 1393 ساعت 21:52 http://atri.blogsky.com/

خوب من همین چند وقت پیش یک پست نوشتم در مورد اینکه ما مردمان غم پرستی هستیم! اینکه همیشه به دنبال غمیم و منتظریم کسی بمیرد و در بوق و کرنا بکنیمش و دوره بچرخیم و نوحه بخوانیم الکی! آنوقت می دانی برای من چه نوشتند؟؟نوشتند موضع گیری موقوف ممو جان! آدمی به همدردی نیاز دارد! آدمی...فلان...آدمی بهمان!بعضیها که ناراحت شدند و گفتند تو با ما بودی!!!چرا به ما توهین کردی؟ما مجبوریم که غمگین باشیم...
خوب آن پست من دقیقا" همین امروز مصداق پیدا کرد!!!

اتفاقا من هم یه پست قدیمی در همین مورد نوشته ام و خیلی ها مخالفت کردند .نوشتم که اگر فروغ در جوانی و در اثر تصادف نمی مرد شاید به این اندازه مشهور و محبوب نبود و جهان پهلوان تختی اگر مرگ مشکوک و عجیبی نداشت شاید داشت مثل خیلی از قهرمان های زنده کشتی در سکوت و گمنامی زندگی می کرد .
و دقیقا خیلی ها با حرفم مخالف بودند

مموی عطر برنج یکشنبه 25 آبان 1393 ساعت 22:01 http://atri.blogsky.com/

اما انصافا آقای اسحاقی خود من از رفتنش دلگیر شدم...یک جوری بود! جور خاصی...دلم برایش سوخت...گرفت! اینکه با آن بدن لاغر و بیمارش آمد و خواند روی صحنه جگرم را آتش زد...صدایش سوز داشت...گداز داشت...مثل صدای فریدون! وقتی با محسن یگانه رفت روی صحنه و محسن یگانه میکروفون را دستش داد و او نفسش گرفت و نتوانست بخواند دیگر،های های برایش گریه کردم! دست خودم نبود! نمی دانم! شاید به قول قیصر امین پور بعضی آدمها چگالی وجودشان بالاست...حجم بودنشان زیاد است...خیلی زیاد...

خدا به خانواده اش صبر بده
و روحش رو بیامرزه
سرطان درد بدیه و ایشالا که آرام و رها شد از درد

محمد مهدی بازاری یکشنبه 25 آبان 1393 ساعت 22:13 http://mmbazari.blogfa.com

سلام آقای اسحاقی عزیز و فهیم

لذت بردم از این کالبد شکافی دقیق احساسات بی اساس و هرهری جامعه نسبتا بیمار....
این چند روز بیشترین درد برای خانواده آن مرحوم بود و متاسفانه شاید تا مدتها باشد ...منظور درد برای خانواده مرحوم درد فقدان عزیز نیست که بی شک این درد تا آخرین لحظه عمر باقی خواهد بود بلکه منظور نظرم این جو زدگی و آزار های جاهلانه ای بود که عده کثیری متاسفانه دچارش بودند غافل از احوال غم زده ی خانواده مرحوم پاشایی ...اینها باید برایمان درس باشد ....

خلاصه کلام حرف مردم این روزها کلام الحق فی سبیل باطل بود ...
سپاسگزارم از تحلیل جامع و واقعگرایانه تان که حقیقتا در حد خود جسارت و جرات هم میخواست نوشتن و انتشارش ...
پاینده باشید

ممنون مهدی جان
خوشحالم که با نظرم موافق بودی

مهربان یکشنبه 25 آبان 1393 ساعت 22:15 http://mehrabanam.blogsky.com/

من این چند روز تمام خبر ها و حواشی مربوط به پاشایی مرحوم رو دنبال کردم... مثله هر قضیه ی دیگه ای مسلما یک سری ادم هم این وسط پیدا شدن که شاخ و برگ الکی و شایعات رومخی درست کردند ولی به نظرم اصل داستان که همون یکصدایی مردم برای رفتن یک هنرمند بود رو واقعا دوست داشتم....
اینکه چه با محبت واقعی چه با تظاهر تونستن صداسیما و روزنامه ها رو شگفت زده کنن و مجبورشون کنن این اتفاق رو ببینه.... تک تک شبکه ها واسه ی اینکه از مردم عقب نمونن از این هنرمند حرف زدن.... این خیلیه.... این یه موفقیت بزرگه به نظرم.... برای کدوم هنرمند... برای کدوم خواننده به خودشون زحمت یه زیرنویس دادن چه برسه که بهش برنامه تقدیم کنن و این حرفا.... این نشونه ی یه اتحاده...
مرده پرستی رو هم راستش خیلی قبول ندارم.... بیشتر کنسرت هاش پر بود و مردمه توی سالن تک تک بیت های ترانه هاشو حفظ بودن.... این یعنی وقتی بوده هم دوستش داشتن.... کنارش بودن....
تنها قسمت بده این داستان همون جاست که ما مردم هنوز این یک موردو بلد نیستیم که به نظر هم احترام بزاریم... اینکه من برای پاشایی ناراحتم نباید توقع ازهمه این باشه که مثله من فکر کنند و به سبک و سیاق من عزاداری کنن....

ممنون مهربان
کامنتت خیلی خوب بود

محمد مهدی بازاری یکشنبه 25 آبان 1393 ساعت 22:22

من خارج از مسائل سیاسی به این موضوع نگاه کردم و قطعا اگر بخواهیم به این مقوله نگاه سیاسی داشته باشیم جفا کرده آیم به خودمان ...چه در رد این مطلب و چه در تایید...اساسا نوع اتفاق و جنس موضوع متفاوت با موضوعات سیاسی است ...شاید از بعد جامعه شناسی سیاسی بتوان برایش تحلیلی نوشت اما باید یاد بگیریم همیشه تایید کردن و چشم بستن از انتقاد و بیخیال گوشزد کردن نقاط ضعف شدن قطعا آینده خوبی ندارد ...به اینگونه مسائل باید فرآیندی نگاه شود و نه نقطه ای و لحظه ای ...

من هم سعی کردم که دید سیاسی به ماجرا نداشته باشم
هرچند که مسائل سیاسی و اجتماعی رو نمیشه خیلی از هم منفک کرد مخصوصا توی جامعه ما

چوب کبریت یکشنبه 25 آبان 1393 ساعت 22:30

کاملا با این پستتون موافقم،حرف دلمو زدید.
کاش واقعا یه روزی برسه ک ما هم مثل خیلی از مردم دیگه توو هر موقعیتی رفتار درستی داشته باشیم.

ایشالا که برسه اونروز

باغبان یکشنبه 25 آبان 1393 ساعت 22:55 http://Www.laleabbasi.blogfa.con

روحشون شاد و آروم.

ایشالا

هاله بانو یکشنبه 25 آبان 1393 ساعت 23:09 http://halehsaadeghi.blogsky.com

شناخت من از پاشایی منحصر به آلبوم اول و چند تا از تک آهنگ هاش بود ... (متاسفانه زیاد طالب آهنگ های به قولی وطنی نیستم مگر این که خیلی خاص باشن مثل شجریان ...) با این حال گرمی صداش رو دوست داشتم. تو این چند وقت هم پیگیر بودم و امیدوار که از بیمارستان مرخص بشه ...
وقتی خبر رفتنش رو شنیدم دلم گرفت ... نه صرفا به دلیل آهنگ هاش و ... چون معنای رفتن رو حس کردم ... نمی دونم ولی وقتی تفاوت سنم رو باهاش در نظر گرفتم از خودم خجالت کشیدم ... ادم محکم و امیدواری بود و البته خیلی جوون
منم مثل بقیه رو صفحه اینستای خودم یه صفحه مشکی گذاشتم ... همین ... اما تو این چند روز دیدم مردم چه وحشتناک دارن عکس و فیلم رد و بدل می کنن ... حتی رحم به فیلم درد کشیدنش هم نکردن ...
منم تو این چند روز به شدت از رفتار مردم عصبی بودم ، انگار یه جور لجبازی رو هم چاشنی رفتارشون می کردن ...
متاسفانه وارد مسایل شخصی زندگیش شدن ... شایعه ساختن ...
ما همیشه اهل افراط و تفریط بوده و هستیم ... کاش امروز مردم اجازه می دادن خوانواده اش در خلوت باهاش خداحافظی کنن، کاش وارد حریم خصوصی اش نمی شدن و هزار کاش دیگه ...


روحش شاد و صبوری رو برای نزدیکانش آرزو می کنم

هاله عزیز
افراط و تفریط تو هر کاری اشتباهه و به نظر من هم رفتار مردم بعد از فوت پاشایی خیلی افراطی بود
روحش شاد

پیمان یکشنبه 25 آبان 1393 ساعت 23:38 http://ruzayeman.blogsky.com

عکس دومی اون یارو خودتیا :-D:-D:-D

دل آرام یکشنبه 25 آبان 1393 ساعت 23:47 http://delaramam.blogsky.com

روح آقای پاشایی شاد

این مساله از چند جهت میتونه مورد بررسی قرار بگیره.
اول اینکه مرتضی پاشایی هوادار زیاد داشته. این رو میشه از کنسرتهایی که داشته و جمعیت حاضر در سالن متوجه شد.
دوم اینکه سنشون کم بوده...
سوم اینکه مردم به نوعی سر لج افتادن با رسانه هایی که اونطور که باید و شاید فوت ایشون رو بازتاب ندادن.(مقایسه بشه با فوت مادر شهید بابایی که دیروز اتفاق افتاد. تا الان بیش از چند ده بار زیرنویس تسلیت و مراسم خاکسپاری اعلام شده)
چهارم اینکه متاسفانه ما یاد نگرفتیم چطور شاد باشیم و چطور غمگین. ما کی تونستیم دور هم جمع بشیم؟ ما کی و کجا تمرین کردیم که چطور باید با رعایت همه نکات گرد هم بیایم؟ غیر از اینه که شادی هامون سرکوب شده و غم هامون انقدر به فضاحت کشیده شده که کلا باید قیدش رو میزدیم؟ بابک ما بلد نیستیم دور هم جمع بشیم، ما بلد نیستیم چون جایی ندیدیم، جایی تمرین نکردیم. ما همه چیز رو با همه چیز قاطی میکنیم چون لمس نکردیم. شعور دور همی رو داریم اما آدابش رو نمیدونیم...
روح همه رفتگان شاد

کاملا با حرفت موافقم
اینکه من اهنگ هاش رو نشنیده بودم دلیلی بر این نیست که ایشون طرفدار کم داشتن . و ای کاش این تجمع ها و دور همی ها طوری بود که مزاحمتی برای دیگران ایجاد نمی کرد .

گلروز یکشنبه 25 آبان 1393 ساعت 23:58

من این متن رو از طریق فیس بوک و به اشتراک گذاشتن دیگران دیدم و اولین باره که اینجا کامنت میذارم.
خواستم بگم که تقریبا با متنتون موافقم. اما لازم دونستم که دو نکته رو متذکر بشم.
اول اینکه اگه اون خدابیامرز اسمشو تو آهنگاش میگف مربوط به اوایل کارش بوده و شاید میخواسته خودشو یه جور معرفی کنه. به هر حال سلیقه ی شخصی خودش بوده.
دوم اینکه عمرش کفاف نداد تا مثل به قول شما محسن یگانه و ... معروف بشه. پس نگید که فقط 50 تا عکس میشه ازش سرچ کرد.
هممون بی انصافیم...هممون تیریپ روشنفکری برداشتیم... هممون بی انصافیم... :(

سلام گلروز عزیز
مثال من از تعداد عکس های پاشایی برای تحقیر ایشون نبود . صرفا قصدم مقایسه با خواننده های درجه یک پاپ کشور بود .
و سعی هم کردم که منصفانه بنویسم و ادعای روشنفکری هم ندارم که گویا موفق نبودم .
ممنون

رضوان سادات دوشنبه 26 آبان 1393 ساعت 00:17

من دوستش داشتم بخاطر صداش و چن تا ترانه قشنگی که خونده بود بخصوص آهنگ"نگران منی" البته با آهنگ عصر پاییزی باهاش آشنا شدم تا قبل شنیدن این ترانه اصن نمیشناختمش اما وقتی ترانه شو شنیدم گذاشتمش تو گوشیم و همیشه گوش میکردم تا اینکه بعد چن وقت شنیدم مریضه،این آخرا هم برا سلامتیش دعا کردم اما خب خواست خدا یه چیز دیگه ای بود،
ناراحتیم هم ازین بود که با وجود مقاومت بازم رفت!!!

خدا رحمتش کنه

رضوان سادات دوشنبه 26 آبان 1393 ساعت 00:21 http://zs5664.blogsky.com/

منظورم از یادبود مراسمات و اینا به مراسمیه که امروز تو شهر خودمون برگزار شد
رفته بودم آرایشگاه خانومه آرایشگر داشت خودشو آرایش میکرد میگفت دارم آماده میشم برم مراسم یادبود مرتضی پاشایی،بعد میگفت:فک کنم یک سوم خانومایی که امشب میان اونجا رو من درست کرده باشم،فکرشو بکن اومدن آرایشگاه خودشونو درست کردن که برن یابود اون مرحوم،دیگه نمیدونن شب اول قبر دو رکعت نماز وحشت از هرچیزی برا میت واجبتره!!!

خدا رحمتش کنه،یادش گرامی

بله پستت رو خوندم
واقعا باعث تاسفه

پونی دوشنبه 26 آبان 1393 ساعت 00:23 http://pppooonnnyyy.blogfa.com

اون گوشی ها رو هوا و اون سلفی ها چندش آوره
تاثر و عزا هم آدابی داره نامسلمونا

پونی عزیز خیلی ها با نظر شما موافق نیستند و از اینکار لذت هم می برند .

توپولو دوشنبه 26 آبان 1393 ساعت 00:41 http://dokhtarakedarya.blogfa.com

آخیشششششششششششش
بالاخره یکی یه پست درست در این مورد گذاشت!
خسته شدم اینقدر هی غم و اندوه از مرگ پاشایی!خدا رحمتش کنه :(
خوب قضیه رو بررسی کردین
خدا قوت :)

ممنون

پرنیان دوشنبه 26 آبان 1393 ساعت 00:50 http://qooqnoosvar.blogfa.com/

یکی از عکسای مردم موبایل به دست امروز رو ذخیره کردم تا راجع به این قضیه بنویسم
دلم هوای وبلاگتون رو کرد
اومدم و دیدم خیلی جامع و کامل نوشتین
واقعا دست مریزاد
خدا رحمت کنه مرتضی پاشایی رو
و یه کم دانایی و معرفت به ما به ظاهر زنده ها عطا کنه
ایدون باد!

ایشالا که خدا به همه ما دانایی و معرفت عطا کنه

سبحان دوشنبه 26 آبان 1393 ساعت 01:26 http://caactus.blogfa.com

فکر نمیکنم کسی توی حداقل این جمع آقای پاشایی رو زودتر از من بشناسه.دقیقن نمیدونم اما 5 6 سال پیش اولین آهنگش رو از سایت موزیک باران شنیدم.فعالترین سایت موزیک باکلام ایرانی اون زمان.چند سایت مطرح دیگه ام اون آهنگ رو منتشر کردن.با لفظ "فوق العاده زیبا و شنیدنی" .منم این لفظ ها رو دانلود میکردم هرچند خوانندش ناشناس بود.خوب بود.ترانه در حد خوش، ریتم و ملودی در حد خودش، لحن در خودش خوب بود.یه چیزی درش داشت.در کل چیزی بود که ارزش شنیدن داشته باشه و آهنگ بعدیش رو مایل به گوش دادن باشی.تا سال آیندش سه چهار کار دیگه منتشر شد و اونجا دیگه طیف بیشتری باهاش اشنا شدن
نمیدونم چرا ! شاید همون "میوزیک اند ارنجمنت بای " که خیلی عالی بهش اشاره کردی، و البته حسی که ازش ملودی داشتم و فکر می کردم کاور شده ست و حداقل مثل این شعرهای آماتوری که از نشخوار شعرهای خونده شده از بزرگان شعر گفته میشه و عبارات درشون رو داره بود برام.راستش هنوزم نمیدونم چقد حسم درست بوده.ولی انقدر از این حرکت کاور و تقلید بیزارم که از آهنگاش جدا شدم "صرفن به دلیل حسم نه واقعیت"
بذارین یه جریانی رو بگم.سایت موزیک باران و خیلی سایت های اینچنینی برای انتشار آهنگ ها از خواننده پول میگیرن.یادمه یه روز با کمال تعجب توی صفحه ی اصلی سایت برای اولین بار پستی غیر از معرفی موسیقی دیدم و اون چیزی نبود جز سرکوب خواننده ای که مورد بحث ماست ! اون هم به بدترین ادبیات و سرشار از تحقیر و توهین.دلیل هم تا اونجا که ذهنم یاری میکنه بدهکار بودن این شخص به سایت بود و شاید عدم پرداخت بدهی
دیدی توی خیابون دونفر میزنن سر و کله هم، حست نسبت به هردوشون که محیطترو متشنج کردن بده؟ البته شاید نه برای همه ! ولی این جریان برای من تعبیر اینچنینی داشت
دلیل دومی که کمتر کارای این شخص عزیز رو دنبال کردم این بود.و البته دلیل سوم لحن بسیار محزون ایشون و بیزاری بنده از جمعیت پاپ ایران که پرچمدار غم و اندوه هستن و منی که علاقه به تزریق اندوه به خودم ندارم چندان
اما این شخص فرای این صحبت ها، بنا به گفته ی موسیقیدانها کاراش خوب بود، استعداد بالایی داشت و وزنه محسوب میشد.و البته که نقطه ی عطفش هم احساس محوری و عشق بازی ترانه هاش بود که تنها مفهوم هایی هستن که توی تمام تفکرات جایگاه بالایی دارن و به تبع موندگار.مردم ما خوب با کار ایشون عجین شدن و احساساتشون برانگیخته شد
و چه قدرتی داره این احساس که اینطور یه جمعیت رو تحت تاثیر میذاره، فرای همه ی انگیزه های دیگه
دوستمون مسیح خط فکری منو کمی عوض کردن و البته درگیر.همه ی صفتایی که میشه به این جمعیت داد باعث نمیشه ما اونا رو متهم به کاری غیر اخلاقی کنیم.هرچند برخلاف نظر ایشون بنده معتقدم نه تنها ملت ما، که حتی امثال اوباما و هر شخصی که توی اینچنین مجالسی همچین شوری میگیره تحت تاثیر جو بوده.در کل خیلی واضحه که عملکرد ما تابع محیطه.جو معرب هواست.ها؟ هرکدوم طیف های انرژی ای داریم که در طی تقابل، تحت تاثیر هم قرار میگیرن،مثل همگن بودن هوای یک محیط
با همه ی اینا حتی محدودیت هم مطرح نیست.حب و بغض ها هم به کنار.نبود مکان هایی برای تخلیه و اینها هم به نظر گزاره های درستی برای تحلیل نیست.متاسفانه ما فقط توی جامعه ی خودمون زندگی کردیم.جوامع دیگه که این محدودیت ها رو هم ندارن همین بساط رو دارن.انسان به خودی خود به شور نیازمنده.اینکه چه عواملی شور و اشتیاق رو به وجد میارن مورد بحث نیست.ما ندیدیم این جمعیت ها رو.این بزرگداشت ها رو.اینه که حرکات اینچنینی رو علامت سوال میشیم
خود من امروز از دروازه دولت به سمت میدون فردوسی شاهد این جمعیت بودم.این تحلیل ها و چراهای ذهنیم نمیذاشت به این هم فکر کنم که لزومی نداره برای هر جریانی دنبال چرایی باشیم.فقط کافیه اونها رو هم بپذیریم و باهاشون کنار بیایم
اما به جای اون، ساعتی توی پارک هنرمندان و ساعتی توی کلاس و در جوار استادمون در مورد این موضوع، به تحلیل رفتار جامعه پرداختیم و شروع کردیم به مقایسه که چرا ما فلان اونا بیسار.چرا سر فلانی فلان سر بیساری بیسار
اما حالا به نظرم چرا نداره.پذیرفتن مطرحه و بس
امشب فقر ندیدن رو در خودم حس کردم
شاهین نجفی یه جایی میگفت اوایل که از کشور خارج شدم اولین چیزی که با توجه به گذشتم و دیده هام ذهنم رو مشغول کرد جایگاه زن توی اون کشور و طرز برخوردها و نگاه ها بود.حتی انقدر به تناقض رسید که از خودش بدش اومد برای طرز فکرهایی که قبلن توی ذهنش شکل گرفته بود و کاملن قبول شده بود براش.
سهرابی که دغدغه ش سفر بود و دیدن و دریافت، چه زیبا گفت
چشم ها را باید شست.جور دیگر باید دید

ممنون سبحان عزیز
کامل و جامع گفتی
با اون بخش پذیرش ماجرا هم موافقم چون چاره ای جز پذیرش نیست
باید بپذیریم و به نظر مردم احترام بگذاریم

سبحان دوشنبه 26 آبان 1393 ساعت 01:40 http://caactus.blogfa.com

یه چیزی.عکس سومی اون مردی که وسطه و کت قهوه ای تنشه شبیه مهدی رحمتی نیس؟ :دی

اضافه نوشت : اینکه چرا ما بلد نیستیم شیک و پیک رفتار کنیم برای همون ندیدن و بلد نبودنه..اینکه برای تشییع جنازه میریم جلوی درب بیمارستان و مشکل ایجاد میکنیم.اینکه توی مترو باعث میشیم "شخص من" برای هجوم جمعیت یه ایستگاه اونورتر پیاده بشه.اینکه بی برنامه جلو میریم و پخش و پلائیم و یه بازیگر رو وسط پل دوره میکنیم و فلان و بیسار، چون تجربه های اینچنینی کمی داشتیم.ندیدیم..چقد شد دیدن.این پسره هیزه بخدا :|

هم وطن دوشنبه 26 آبان 1393 ساعت 01:54

بهتره دیدتو عوض کنی. این دید از بالا به پایینت نسبت به مردم اصلا قشنگ نیست. همه جای دنیا میلیاردها هزینه میشه تا مزدم به اتحاد برسن ولو اینکه موقت باشه. اگه تو صورت هم وطنمون اسید پاشیده میشه و مردم نگران میشن نشانه ی نوع دوستی مردمه نه جوگیری. به قول سعدی بنی ادم اعضای یکدیگرند. اگه همون اسید خدای نکرده تو صورت خودت ریخته می شد و مردم بی خیال بودن نمی گفتی عجب مردم بی رحمی داریم؟ اینکه عده ای منفعت طلب از همه ی جریانها سوئ استفاده می کنند رو نباید به این مردم مهربان و دلسوز تعمیم بدی. اگه تو کشورهای دیگه یه شاخه گل می برن و اینجا احساساتشون فرق می کنه به خاطر احساس پاک و زلال این مردمه که لیاقتشون بیشتر از ایناست.
شما که فقط خارجی ها رو قبول داری چند سال پیش تو فرانسه می خواستن 2 سال سن بازنشستگی رو بالا ببرن. همه ی اقشار جامغه رفتن تو خیابون تا حقشونو بگیرن. حتما به اونا هم باید بگیم جوگیر دیگه!
اگه مردم به اتفاقات روز واکنش نشون میدن و این واکنشها روز به روز داره گسترده تر میشه به خاطر اینه که شعور داره چاشنی شور این مردم میشه و این نتیجه ی افزایش اگاهی مردمه.
امیدوارم این مردم تو شادی ها دور هم جمع بشن ولو اینکه اون موقع هم خیلی ها انگ جوگیری و ... رو بهشون نسبت میدن!

سلام هموطن
اولا متاسفم که از خوندن این مطلب اینطور برداشت کردی که من دید از بالا دارم و اشتباه عده ای رو به همه مردم تعمیم دادم چون همچین منظوری نداشتم . ثانیا اتحاد مردم خیلی هم خوبه اما در موراد خوب . مردم ما برای گرفتن یارانه هم اتحاد دارند ولی بعید میدونم کسی از این اتحاد خوشحال باشه و ازش تمجید کنه .
ثالثا داستان من چه ارتباطی به ماجرای اسید پاشی داشت ؟ من شدیدا با تجمعات مردمی بعد از اسید پاشی موافق بودم . شما منظور منو خوب متوجه نشدی دوستم . من مخالف برداشت سطحی و بحث های بیخود و شوخی کردن با این مسائل هستم . اینکه هر چند وقت موضوع داغی سوزه بشه بدون اینکه هیچ فایده ای داشته باشه . کما اینکه اینهمه جار و جنجال برای اسید پاشی ها به هیچ نتیجه ای نرسید و عاملانش آزاد دارند می چرخند و دیگه کسی حتی صحبتی ازش نمیکنه .
و در اخر اگر رفتاری غلط باشه همه جای دنیا غلطه اینجا و خارج نداره . اما به چشم می بینم که مردم خارج از ایران در خیلی از موارد بهتر و مناسب تر از ما رفتار میکنن . بله من اعتقاد دارم که در باب فرهنگاجتماعی ما خیلی از اونها عقب هستیم .
من با تجمع مردم مخالف نیستم به شرطی که از سر جوگیری نباشه و منطق پشتش باشه . نه به خاطر تفریح و سرگرمی

؟؟؟؟؟ دوشنبه 26 آبان 1393 ساعت 01:55

ملاک شما تعداد عکسه!!!!!

از بین 2333 کلمه این پست فقط شما به تعداد عکس ها توجه کردید ؟
نه ملاکم تعداد عکس ها نیست . منظورم مقایسه پاشایی بود با خوانندگان درجه یک پاپ کشور

از فیس بوک سمیه توحیدلو دوشنبه 26 آبان 1393 ساعت 02:36

پرچم سبک زندگی همچنان بالاست
وقتی همه چیز سرجایش هست، وقتی روال ها همه همیشگی هستند، یعنی همه چیز هنجارمند است، بساط جمع و جامعه شناسی به راحتی پهن نمی شود. اما وقتی از روال عادی خودش خارج شد، وقتی تغییر مسیرها نمایان شد، طبیعی است که علم اجتماعی به کمک تحلیل هنجارشکنی ها بیاید. هنجار همیشه ارزش مثبت و هنجارشکنی امری منفی نیست. مفهومی است که به فراگیری امری در اجتماع باز می گردد.
تجمع های خیابانی ای که از روز جمعه تا به امروز به بهانه فوت خواننده جوان، مرحوم مرتضی پاشایی شکل گرفت یکی از همین مسائل است. از جمله امور اجتماعی که باید وجوه مختلف آن را دید و تبیین نمود. برخلاف بسیاری از نظرهای شنیده شده اتفاق فراتر از ستاره شدن یک خواننده پاپ و یا جمع شدن تعدادی از هوادارانش در سوگ مرگ ایشان بوده است. ماجرا پدیده ای اجتماعی است زیرا مانند یک امر بیرونی و اجتماعی اغلب افراد را وادار به موضع گیری کرده است. آدم هایی که ایشان را می شناختند و با وی مانوس. دیگرانی که نمی شناختند و همین نشناختن برایشان عجیب بوده. عده ای که نمی شناختند ولی به سرعت خود را به وادی هواداران رسانده اند. ماهیت ستاره شدن جوانی که به شکل رسمی دو سه سالی بیشتر نیست مطرح شده و اینگونه با جمعیتی هوادار بدرقه می شود نشان از فکت یا پدیده اجتماعی بودن این موضوع دارد و لذا به جهت شناخت این مسئله نیازمند توصیف و تبیین دقیق تر هستیم.
به نظرم به جهت فهم بهتر امر اجتماعی و شناخت وجوه مختلف آن بتوان از روش مورد نظر دورکیم کمک گرفت. انتخاب این چارچوب نظری دلایل مختلفی می تواند داشته باشند اما مهم ترینشان همین که با یک امر اجتماعی بیرونی روبه رو هستیم که ماهیت اجباری بودن و تاثیرگذاری بر فرد در آن غالب است. مفروضات لازم برای به کار گیری روش برای ما مهیاست و می توان به همان سیاق به تحلیل اجتماعی دست زد. از این رو باید سه نوع تبیین از این اتفاق را که تبیین تاریخی، علی و کارکردی است را به دست داد.
تبیین تاریخی
ماجرای تشییع جنازه مرحوم پاشایی را می توان به دو شکل تاریخی دید. در واقع باید برای رسیدن به امروز هم پاشایی دیروز را شناخت و هم باید سلسله شرایط مشابهی را که جامعه ایرانی چنین حرکت هایی را بروز می دهد، بررسی کرد. ماجرای خواننده ای که ابتدا غیر رسمی شروع به کار کرده است و به واسطه اولین فعالیتش تا حدودی معروف می شود. جوانی که درگیر با بیماری همه گیر و مهلک می گردد. بعد از درگیر شدن با بیماری هم بارها در رسانه ملی دیده می شود و به همین جهت همدلی و همراهی بسیاری را با خود همراه می کند. مردمانی که همچنان بیشترین اوقات فراغتشان را تلویزیون رسمی پر می کند و جوانی خوش صدا با طنینی عاشقانه – غمگینانه را درگیر بیماری می بینند. پرکاری و تعداد بالای کنسرت های برگزار شده در زمان بیماری با چهره خاص درگیر بیماری و همینطور کنسرت هایی که در شهرستان ها علیرغم مشتاقان فراوان لغو شده می تواند تصویری از روند ستاره شدن این هنرمند را به دست دهد.
اما به جهت تاریخی مشابهت هایی را می توان در جامعه دید. فوت مرحوم ناصر حجازی و یا برخی دیگر از هنرمندانی که در زمانه ی مطرح بودن در رسانه و یا ممنوع شدن از رسانه فوت کرده اند – هردو فاکتوری مهم و گیرا هستند- مانند مرحوم فردین یا مرحوم پوپک گلدره و ... با بدرقه هایی خاص روبه رو بوده است.
شناخت ویژگی های مردمان و روحیه آنها به لحاظ تاریخی نشان دهنده روال مند بودن خوش بدرقه بودن ایرانیان بعد از مرگ و در سوگ نمادهای ملی شان، خصوصا نمادهای فرهنگی – اجتماعی است. به لحاظ تاریخی همین خصائص وجود این اتفاقات را تبیین می کند. برای چند و چون ماجرا نیز نیاز به تببین های دیگر داریم.
تبیین علی
نمی شود اتفاق این روزها را بدون توجه به رسانه های موبایلی و رسانه های رسمی در دسترس تحلیل کرد. در واقع می توان گفت تجمع بزرگ امروز ماحصل دسترسی مردم به موبایل و شبکه های اجتماعی مرتبط با آن است. قدرت این شبکه ها با وجود دردسترس بودن و فراگیر شدن عاملی است که هواداران را تجمیع نموده و فعالیت هواداران شب اول را به اطلاع دیگران رسانده و از دل آنها جماعت امروز را آفریده است. جماعتی که بیش از مرحوم پاشایی به جهت شرکت در یک جماعت یکدل جمع شده اند.
پیشتر قدرت به خیابان کشاندن شبکه های اینترنتی را دیده بودیم. اما به واقع سرعت فراگیری تلفن همراه از رسانه های دیگر می تواند بیشتر باشد.
نمی توان خاطره های جمعی و رسانه های خاطره ساز را ندید. برنامه های تلویزیونی و تیتراژهای آن ها خصوصا اگر از نوع برنامه ای مثل ماه عسل، درگیر با احساسات مردم شود و حتی مایه غم داشته باشد، می تواند تاثیرگذار باشد. ادعای فاصله گرفتن مردم از رسانه ملی هرچقدر که با تاییداتی همراه باشد، اما همچنان نتوانسته مردم را در زمان های خاص که همدلی و همرنگی می طلبد از مقابل رسانه ملی دور کند. برنامه های مرتبط با عید نوروز یا افطارهای ماه مبارک رمضان.
تبیین کارکردی
احترام به شخص یادشده، نیاز به ادغام شدن در جامعه، وابستگی به زندگی در کنار سوگواره ها همگی آنقدر ارزش آفرین هستند که بخاطر آن ها افراد را دور هم بکشاند. پدیده های خیابانی خاصیت خودانباشتی دارند. وقتی احساس شود که می توان بدون درگیری زیاد حس همبستگی جمعی را بروز داد، و اگر گزارش هایی از چنین برنامه هایی هرچند اندک منتشر شود، به عنوان یک مدل، فراگیر می شود. علت فراگیری هم همان نیاز به در جمع بودن است. حس در کنار هم بودن و ادغام. حسی که این روزها اقداماتی را برانگیخته است. نمی توان این در کنار هم بودن های مدت های اخیر را نادیده گرفت. پدیده هایی مثل ماجرای اسیدپاشی و یا ماجرای زاینده رود و ... می تواند به عنوان اتفاق هایی مشابه اشاره شود.
هیجانات جمعی از نوع ملی و یا اخلاقی همواره کارکردهای زیادی داشته است. چه این هیجان برای پیروزی یا عدم پیروزی در مسابقات فوتبال باشد، چه در یک سوگواره که خصائص اخلاقی و انسانی را پاس می دارد، امری است اجتماعی و دارای کارکرد.
به نظر می رسد که اگر شرایط اجازه دهد و سوژه های اجتماعی و فرهنگی کمتر به سیاست تنه بزنند و احتمال هزینه دار بودن آنها کم باشد، چنین تجمعاتی به بهانه های مختلف می تواند تکرار شود. مهم این است که یک علت خوب، جرقه های اولیه دقیق و رسانه های آزاد همچنان باشد. در جامعه ما که فضای سیاست سالها عناصر و خواست خود را در فضای اجتماعی تحمیل کرده بود، می رود که با حضور نسل نو با ویژگی های متفاوت به غلبه امر اجتماعی بر امر سیاسی برسد. و اینچنین خواهد بود که در فضای موجود که سبک های زندگی و انواع مصارف فرهنگی که این سبک ها را می سازد مطرح می شود، هنر، موسیقی، محیط زیست و ... می تواند جرقه ای برای دورهم آمدن ها باشد. اگر شرایط اجازه دهد تجمعاتی از جنس گردهم آیی هایی که بیشتر جنبه تخلیه هیجانات را دارند و احساس جمعی می آفریند را شاهد خواهیم بود. تجمعاتی که می تواند کارکردهای مثبتی هم برای حاکمیت و هم برای سیاست هم داشته باشد، اما چه بهتر که خصلت اجتماعی خویش را حفظ کند و به دلیل مدیریت غلط و دخالت بی دلیل آغشته امور دیگر نشود.

ممنون

یکی دوشنبه 26 آبان 1393 ساعت 02:38

تا دیروز حس و خاشاک بودیم امروز....

«مردمِ مرده پرست»، «مردمِ جو گیر»، «نسلِ سطحی و بی مایه»، «مردمِ عاشق نمایش و موبایل به دست».....این انگ ها به تجمع هواداران مرتضی پاشایی را دقیقا دقیقا در صفحه کسانی خوانده ام که خودشان در سال ۸۸ از طرفِ حکومت به خاطر تجمع اعتراضی شان «خس و خاشاک» و «میکروب» لقب گرفته بودند. چقدر شبیه به حکومت شدن آسان است. برچسب به پیشانیِ کسانی نزنید که سلیقه شان شبیه سلیقه شما نیست. نقد کنید ولی از موضع بالا تحقیر نکنید و انگ نزنید.

در تمام دنیا مردم برای خواننده هایی که خودشان دوست دارند به سبک خودشان هواداری می کنند.
در ضمن اینکه مردم توی مراسم و تجمع ها و عزاداری ها دوربین دست شان بگیرند همه جای دنیا رخ داده حتی اوباما رییس جمهور آمریکا هم در عزاداری نلسون ماندلا با دوربین از خودش سلفی گرفت. انقدر توی سر مردم خودمان نزنیم و تحقیرشان نکنیم، تحلیل شان کنیم.

فاطمه دختر برادرم دو سال است که داغدار یار سفر کرده اش است، بعد از مرگ مرتضی پاشایی برایم نوشت تمام این دو سال تلخ با آهنگ های او زندگی کرده و تنها پناهش صدای او بوده...در دل همین مردمی که خیلی راحت آنها را به مرده پرستی و سطحی نگری متهم می کنید فاطمه های زیای هستند که ما از آنها دور بوده ایم و پناه شان صدایی نزدیک بوده....فاطمه هایی که هیچ گاه شما را به خاطر سلایق و علایق تان تحقیر نکردند. اصلا کاری به کارتان نداشتند. داشتند زندگی شان را می کردند...دلشان می خواهد جوانی کنند، عاشقی کنند و وقتی که غمگین شدند، گریه کنند. حالا شما برای گریه های شان تحلیل بنویس، اما تحقیرشان نکن. آنها یک مشت توده ی سخیف و اهل نمایش و مرده پرست نیستند جناب عقل کل. ماموران با چکمه شمع های عزادازی و آوز خوانی این مردم را خاموش کردند شمایی که به جای نقد از موضع بالا تحقیر می کنی، توی شبکه های مجازی فقط چکمه کم داری دوست من...

این کامنت رو قبلا گذاشته بودید و من هم جواب دادم

می نو دوشنبه 26 آبان 1393 ساعت 02:52 http://minoo6.persianblog.ir

خیلی خوب نوشتی بابک جان. یک چیزی می خواستم بنویسم جایش را پیدا نکردم. اینجا فرصت خوبی برایم هست. مادرم که نه با مرتضی پاشایی آشنایی داشت نه حتی صدایش را شنیده بود وقتی خبر فوتش را شنید گفت: حال مادر مرتضی رو من می فهمم! و من با خودم فکر کردم اما حال تورو مادر مرتضی هم نمی فهمه وقتی حتی جنازه ای برای به خاک سپردن نداشتی و قبری برای گریستن.

متاسفم می نو

هم وطن دوشنبه 26 آبان 1393 ساعت 03:03

در ضمن گفتی چرا این مردم برای فوت مجید بهرامی ناراحت نشدن. طرفداران مرتضی پاشایی اکثرا قشر جوان بودن که عاشق گوش کردن موسیقی هستن و ایشون رو میشناختن. من جوون تا حالا اسم مجید بهرامی رو نشنیدم ولی هر روز با صدای مرتضی پاشایی زندگی کردم. برخورد دوگانه ی مردم در قبال این دو هنرمند به دلیل مردمی بودن و جوان پسند بودن مرتضی هست.

با حرفت موافقم
جنس کار تئاتر و موسیقی فرق داره و جامعه هدفش هم متفاوت هستند
تئاتر معمولا مخاطبان خاص داره و موسیقی مخاطب عام
ولی با این وجود هنوز هم ین مراسم بی سابقه برای من قابل هضم نیست و دلایل دیگه ای رو درش سهیم می دونم

ساجده دوشنبه 26 آبان 1393 ساعت 08:03

آقای اسحاقی شما وقتی می تونید در مورد حرکت همه مردم قضاوت کنیدکه بدونید تو دل تک تکشون چی میگذره.شاید کسانی تو اون جمع بودن که واقعا از رفتن آقای پاشایی ناراحت بودن و این چیزایی که شما می فرمایید نبوده.این قضاوت کلی به نظرم درست نیست.
درضمن مطمئنید ساسی مانکن و تتلو ستاره تر از مرتضی پاشایی بودن؟؟؟!!!میدونید کنسررت های مرتضی پاشایی در عرض یکی دو ساعت بلیطش فروخته می شده بدون هیچ تبلیغاتی در سطح شهر اما بقیه خواننده ها اینطوری نبودن؟

هرچند من بطور کلی با حرفتون مخالف نیستم و قبول دارم بعضی از ما(تاکید می کنم بعضی نه همه) آدمهای جوگیری هستیم ومن هم به اندازه شما از دیدن اون همه دوربین بیشتر ناراحت شدم واعتقاد دارم الان فاتحه یا دعا برای شادی روحش بیشتر به دردش میخوره تاخوندن شعراش و شمع روشن کردن.

ساجده عزیز تو میگی شاید کسانی بوده اند و من میگم حتما کسانی بوده اند و اتفاقا میگم که تعداشون کم هم نبوده
تو رو خدا این انگ قضاوت کردن رو به من نچسبون و فقط بگو من کجای این پست نوشته ام همه مردم ؟
مردم پست من یک جمعیت زیاد هستند که نه شناختی از پاشایی داشتند و نه علاقه ای به کارهاش .
ببین توی پست چند بار کلمه مردم تکرار شده .
یعنی من باید برای هر بار این توضیح را می دادم که عده کثیری از هموطنان جوگیر من که شناختی از پاشایی ندارند ؟
ساجده جان من گفتم که از نظر اخبار و حواشی تتلو و ساسی مانکن ستاره تر از پاشایی بودند . ستاره بودن یعنی بهتر ؟ ستاره نبودن یعنی بدتر بودن ؟
ستاره یعنی کسی که شناخته شده تره و سر حرفم هستم
مطمئن باش اگر مملکت طوری بود که ساسی مانکن و تتلو هم مجوز کنسرت داشته باشن بلیط کنسرت هاشون نایاب میشه .

امید دوشنبه 26 آبان 1393 ساعت 08:34

ممنون آقای اسحاقی بسیار عالی این موضوع رو تحلیل کردید. یکی از دوستان من که تو مراسم شرکت کرده بود و برای موضوع طرحش نگاه تحلیلگرانه هم به انگیزه حضور بی سابقه مردم کرده بود خلاصه ای از انگیزه ها رو تیتر وار بمن گفت:
دلسوزی... دورهمی... مخالفت با نظ ام... دوست داشتن... تاثیر شبکه های اجتماعی...بیکاری... قدردانی... اصرار دوستان... اثبات علاقه به هنرمند... علاقه به دیدار برخی هنرمندان... رقابت... نشان دادن مطالبات...کنجکاوی... هیجانات و ...
مطمئنا طرفداران اون مرحوم کم نبودن و نیستن مثل هر هنرمند دیگه ای که به هر دلیل دیگه ای فوت میشه و طرفدارانی داره. ولی شما باور میکنید این خیلی عظیم جمعیت در این سطح وسیع همگی طرفدار باشن؟ شما هم با این منطق مواجه شدید که "خوب جوگیر بشن چه اشکالی داره مگه جوگیری بده؟" متاسفانه من مواجه شدم. جوگیری بده خیلی بده. جوگیری قدرت تفکر و تعقل رو از آدم میگیره و اون رو به ابزار دست تبدیل میکنه. چطور شده که یه عده هیزم به آتیش این قضیه میریزن و خودشون رو دلسوز دغدغه های نسل جوون نشون میدن؟ یا با این حرف که حتما مواجه شدید که" آخه جوون بود و سرطان داشت و هنرمند بود " خوب بله بود خدا رحمتش کنه اتفاق خوبی نبود. ولی موجی به این عظیمی راه بیفته با تحریک احساسات جوونها و دهه شصتی ها؟ روزانه اینهمه جوون فوت میشه همین الانش جوون هنرمند بااستعداد درحال زجر کشیدن رو تختای بیمارستان کم نیستن. مگه تو هواپیمایی که سقوط کرد کم جوون وجود داشت؟ اینهمه جوون نخبه تو این اتوبوسهای راهیان نور تصادف کردن و مردن. مگه دانشمند هسته ای ما رو ترور نکردن؟ اونهم جوون بود و بسیااار با استعداد و مفید برای جامعه. متاسفانه جایی که کوچکترین ردپایی از عرق ملی مذهبی وجود داشته باشه نه توسط کسی تهییج میشه و نه تبلیغ. با احترام کامل به طرفداران واقعی اون مرحوم باید به دیگران هشدار داد که مراقب باشن و هیزم آتیش اونایی که معلوم نیست کجا نشستن و ادای دلسوزی و همراهی نسل جوون رو درمیارن و احساساتشون رو تحریک و تهییج میکنن نشن.

خدا پدر و مادرت رو بیامرزه که حرف دل ما رو زدی
و البته حرف حق هرچقدر هم که مودبانه زده بشه باز هم مخالف خواهد داشت . مثل همین منفی هایی که به نظر شما داده شد .
و برای اینکه دوباره داستان نشه توضیح بدم که حرف شما از نطر من و شما حق هست و مخالفین شما هم فکر می کنند که خودشون حرف حق می زنند .

مریم گلی دوشنبه 26 آبان 1393 ساعت 08:53

بابک جان با تمام احترامی که برای آقای پاشایی قائلم و با اینکه از ته قلبم براش ناراحت شدم ولی حرف دل ما رو زدی ...

ارادت مریم جان

ارش پیرزاده دوشنبه 26 آبان 1393 ساعت 09:03

دقیقا دوست من قیقا همینه که گفتی ....دمت گرم منم حس تورو داشتم و دارم .

ما کلا خیلی تفاهم داریم همسایه

اردی بهشتی دوشنبه 26 آبان 1393 ساعت 09:06 http://tanhaeeeii.blogfa.com

لاااااااایک!
با تمام حرفات موافق بودم آقا بابک!

ممنون اردی جان

خام وش دوشنبه 26 آبان 1393 ساعت 09:06

جناب اسحاقی خیلی با پستتون موافق نبودم...
خیلیا از همون اول که کارشو تازه شروع کرده بود میشناختنش...
من خودم یکی از کسایی بودم که هیچ وقت برای کنسرتاش ظرفیت خالی پیدا نمی کردم...مشخصه که محبوب بوده بین مردم...
اینم قبول دارم که من وقتی برای مرتضی ناراحتم نباید انتظار داشته باشم همه مثل من فکر کنن...

ممنون دوست خوبم
من منکر محوبیت مرتضی پاشایی نیستم که اگر باشم یا هر کس دیگه ای منکر این قضیه بشه عقل درستی نداره
اما عقیده دارم که محبوبیت پاشایی به حدی نبود که چنین موج بزرگی ایجاد کنه . شما مخالفی ؟

sarasaye دوشنبه 26 آبان 1393 ساعت 09:32

با سلام
من همیشه وبلاگتون رو خوندم و همیشه مطالبتون و قلم زیباتون رو دوست داشتم ولی امروز متاسفم که شما میخواین ادای روشنفکرارو در بیارین و به نشناختن و دوست نداشتن مرتضی پاشایی افتخار کنین این که کاراشونو دوست ندارین و نمیشناسیشون یک سلیقه کاملا شخصیه ولی اینکه بخاطر محبوبیتش ناراحت بشین کمی عجیبه ! خیلیا مریض میشن و با مرضیشون چند سالی زندگی میکنن و از دنیا میرن محبوبیت فقط بخاطر مریضی نیست آقای اسحاقی , بلکه دلایل زیادی داره که شاید نشه بخوبی بیانش کرد . مطمئنا مردم بخاطر خواننده هایی که شما در متن عنوان کردین به خیابان نمی آمدند و اینقدر ناراحت نمی شدند چون درجه 1 بودن یا نبودن مطرح نیست هر کسی لیاقت این محبوبیت رو نداره. چه خوبه که یاد بگیریم در مورد مردم خودمون قضاوت نکنیم و اینقدر به عامه مردم توهین نکنیم همه روشنفکر مآب نیستن آقای اسخاقی . یه جا خوندم که مرتضی پاشایی و کارها و شخصیتش نماد بچه های دهه شصتیه من واقعا اینو قبول دارم جوونای ما جوونای غمگینی هستن و بی توجهی بهشون همیشه قلبشونو آزار داده . با قسمتهای آخر حرفتون موافقم ولی ما با همه دنیا از همه لحاظ تفاوت داریم فکر کنم اینو همه میدونن نباید انتظار بیخودی از مردم داشت . خوب بود که در این مورد خاص نظرات کارشناسانه نمی دادین .
با تشکر و آرزوی موفقیت

دوست عزیز منم متاسفم که شما اینطور برداشت کردی که من از محبوبیت مرتضی پاشایی ناراحتم .
من نه قصد قضاوت تمام مردم را داشتم و نه دوست دارم ادای روشنفکری در بیارم من هم میتونستم مثل خیلی ها سوار این موج بشم و پرچم سیاه بکشم روی در این خونه و بگم با ترانه های مرتضی پاشایی زندگی کردم و از مرگش دارم دق می کنم ولی وقتی اینطور نبوده چرا باید تظاهر کنم ؟ . قصد شنا کردن در خلاف جهت آب رو هم ندارم که مطرح بشم و اصولا یه پست توی وبلاگ با هزار تا بازدید کننده اگر هم بخوام چنین کارکردی نداره . اگر من توهینی به شما یا طرفدارهای واقعی مرتضی پاشایی کردم دقیق بگید از کدوم جمله همچین برداشتی کردید تا پوزش بخوام و اصلاحش کنم اما اگر اینطوری نیست لطفا انگ نزنید و بیخودی برچسب ادای روشنفکری و قضاوت اشتباه به کسی که مخالف میل شما صحبت میکنه نزنید .
نظر شما محترم ولی همونطور که نظر من رو درست نمیدونید احتمال بدین که نظر خودتون هم ممکنه اشتباه باشه .
به نظر من مرتضی پاشایی نماد دهه شصتی ها نیست و این بزرگ کردن بیش از اندازه و بت ساختن از کسی که مرده هم تداوم همون جوگیر شدن و مرده پرستی خیلی از مردم ماست . وگرنه لا اقل در زمان زنده بودنش هم یکبار این جمله رو از یکنفر می شنیدیم .

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد