جوگیریات

جوگیریات

بابک اسحاقی
جوگیریات

جوگیریات

بابک اسحاقی

کدوم بیشتر؟

سوال احمقانه ای بود .

بزرگترها هر وقت بچه ای را می دیدند می پرسیدند : باباتو بیشتر دوست داری یا مامانتو ؟

کمتر بچه ای یکی از این دو را انتخاب می کرد .

مثل یک عهد نانوشته ولی مرسوم و همگانی تنظیمات پیش فرض و کارخانه ای بچه ها طوری بود که در جواب بگویند : هر دو

و خود شخص سوال کننده هم انتظار نداشت بچه یکی از این دو را انتخاب کند . یکجور سوال معما طور بود در حد " یک کیلو آهن سنگین تره یا یک کیلو پنبه ؟ " همه می دانیم که هر بچه ای جوابش را می داند اما باز هم می پرسیم تا مطمئن بشویم که او هم می داند . جواب سوال باباتو بیشتر دوست داری یا مامانتو ؟ هم معلوم بود . می دانستند می گوییم "هردو" یا "اندازه هم" ولی می پرسیدند تا مطمئن بشوند .

حالا اما بعد از هجده ماه و سیزده روز تجربه پدر بودن به اکتشافات جدیدی رسیده ام .

این سوال خیلی احمقانه است . اساسا و منطقا اشتباه است .

جنس دوست داشتن پدر و مادر با هم فرق دارد .

اما اگر دوست داشتن را به معنی عام آن تعبیر کنیم این سوال احمقانه پاسخ دارد و جواب "هر دو به اندازه هم" احمقانه به نظر می آید . مگر دوست داشتن متر و معیار سنجش دارد ؟ مگر می شود دو نفر را به اندازه هم دوست داشت ؟


من هم در جواب این سوال می گفتم هر دو را به یک اندازه دوست دارم اما بارها پیش خودم در همان عوالم کودکانه فکر کرده بودم که اگر روزی پدر و مادرم طلاق گرفتند پیش کدامشان خواهم ماند و حتی فکر کرده بودم و می دانستم که تحمل دوری کدامشان بیشتر آزارم می دهد . و البته در شرایط و سنین مختلف ممکن بود انتخاب هایم عوض بشوند .



مانی عادت دارد هر شب بعد از خوردن شیشه شیرش تلو تلو خوران بیاید توی بغلم و سرش را بگذارد روی سینه ام تا خوابش ببرد .هم مهربان و هم دوستان و آشنایانی که ما را می بینند اذعان دارند که وابستگی اش به من خیلی بیشتر از وابستگی به مهربان است . مثلا وقتی از در خانه بیرون می روم و او می بیند ساعتها پشت سرم گریه می کند و بهانه می گیرد اما وقتی مهربان بیرون می رود عکس العمل خاصی نشان نمی دهد . هرچه لازم دارد از من طلب می کند . وقتی تشنه اش می شود یا اسباب بازی و کارتون می خواهد یا هوس خوردن شیر می کند دست مرا می کشد و با خود به سمت سوژه مورد نظر می برد نه مهربان را . 

اینطور بگویم با هم رفیقیم ناجور . جوری که کمتر بابایی با پسرش اینطور ایاغ می شود .


امشب برعکس همیشه کنار مهربان خوابیده بود و پلکهایش کم کم سنگین می شد . همینطور زل زده بود توی چشمهای مهربان و تکان نمی خورد  . یک لحظه چشمش خورد به من . کنارش خوابیدم . پشتش را به مهربان کرد و آمد توی بغل من .

مهربان با دلخوری گفت : خیلی حسودی . خب میذاشتی امشب تو بغل من بخوابه .

پیروزمندانه گفتم : غصه نخور . تو رو هم خیلی دوست داره

و بعد موذیانه اضافه کردم : البته وقتی که من نباشم .


دوست داشتن هزار بعد و پارامتر دارد .

آدم به آدم و رابطه به رابطه جنس دوست داشتن ها فرق می کند .

خیلی می ترسم که جمله " بچه ها با هم فرق ندارن " هم دروغ و احمقانه باشد .

می ترسم بچه دوممان را نتوانم اندازه مانی دوست داشته باشم طوری که بفهمد . می ترسم با آمدنش طوری عاشقش بشوم که دلم برای دوست داشتن حالای مانی تنگ بشود .

می ترسم نتوانم بینشان فرق نگذارم  همانطور که مانی نمی تواند بین من و مهربان فرق نگذارد .



نظرات 26 + ارسال نظر
فرگل پنج‌شنبه 27 آذر 1393 ساعت 01:49

به نظر من پدر مادرا بچه اولشون رو یه جور دیگه دوست دارن ولی شما هردوشونو به یک اندازه دوست داشته باش! ولی به مانی بیشتر توجه کن

چشم

باغبان پنج‌شنبه 27 آذر 1393 ساعت 07:48 http://Www.laleabbasi.blogfa.con

این عکس چه حسه خوبی داد اول صبحی.
ممنون.
شما دلت دریاست این ترسها موجیش نمیکنه. خودتونم خوب میدونین.
دلتون همیشه شاد و لبتون خندون و سایه اتون بالاسر خانواده خوبتون.

ممنون باغبان

مریم گلی پنج‌شنبه 27 آذر 1393 ساعت 08:15

بابک جان مامان باباها میگن بچه هاشونو یه اندازه دوست دارن ولی اصلا اینطور نیست یعنی میخوان که اینطوری باشه ولی احساسشون به هرکدوم فرق می کنه و این هم بسته به زمان متغیره ولی نگران نباش روی هم رفته میتونی توازن رو برقرار کنی

مرسی
سعی میکنم

سهیلا پنج‌شنبه 27 آذر 1393 ساعت 08:19 http://nanehadi.blogsky.com/

جنس دوست داشتن بچه اول و دوم فرق میکنه. هیچ دوست داشتنی مثل هم نیست

درسته

هورام بانو پنج‌شنبه 27 آذر 1393 ساعت 08:57

سلااام
مطمئنا فرق دارن بنظر من هرکسی با اخلاق و رفتارش که عزیز میشه نه نسبت
تو خونه ما بچه ته تغاری که پسرم هست عزیز تر
ولی هر کسی روز خودشو داره ...جای خودشو داره
من بچه اولم

امررررررروززززم تولد منه

تولدت مبارک هورام بانو
ببخشید که کادو برات نخریدم

پرگل پنج‌شنبه 27 آذر 1393 ساعت 09:02

خوش به حالت که همچین پسر گلی داری من که حسودیم شد چه برسه به مهربان
خیلی عکس قشنگیه

ممنون

شادی پنج‌شنبه 27 آذر 1393 ساعت 09:17

خیلی پستت صادقانه بود..

پونی پنج‌شنبه 27 آذر 1393 ساعت 09:19 http://pppooonnnyyy.blogfa.com

یاد اون جوک افتادم که پرسنده این سوال رو از بیخ پشیمون می کرد. چه مانی نازی ! از طرف ما ببوسش

رضوان سادات پنج‌شنبه 27 آذر 1393 ساعت 10:12

من با نظرفرگل موافقم پدرمادرا بچه اولشونو بیشتر از همه دوس دارن اما همه بچه ها شونو دوس دارن و حتی اگه فرقی هم بذارن یه جوری میذارن که بچه ها متوجه نشن،البته من خودم بچه اولم و هیچ وقت هم حس نکردم بیشتر از بقیه دوست داشته میشم و هیچ وقت هم مامان بابا بینمون فرق نذاشتن!!!

جالبه ها این حس انگاری تو خیلی از پدرمادرا هست،دخترخاله م دو سه سال پیش که بچه ش یکم کوچیکتر بود میگفت:نمبخوام یه بچه دیگه بیارم چون اون موقع نمیتونم عادلانه وبه یه اندازه دوستشون داشته باشم،الان میگه:دخترم بره کلاس اول یه بچه دیگه میارم!!!

آقا ما که خودمون بچه نداریم و اصن نمیدونیم این چیزا یعنی چی ولی یه وقتایی میمونیم تو این احساسات پدر مادرا که هر چن وقت یه بار یه مدله!!!

ایشالا شما هم بچه میارید و از احساستون تعریف می کنید

رضوان سادات پنج‌شنبه 27 آذر 1393 ساعت 10:16 http://zs5664.blogsky.com/

باز خوبه مانی جان به مامانش زیاد وابسته نیست و همون بهتر که به شما وابسته س،این باعث میشه شما یه قدمی در کمک کردن به مهربان جان برداری،اما بعضی از پدرا هستن که فقط بلدن بچه رو بغل کنن و ببوسن و دیگه هیییییییییییییییییییییچ کاری براش انجام نمیدن!!!!

ایشالا که بچه دوم هم مث مانی جان به شما وابسته تر باشه(کمپین حمایت از مهربان در امر بچه داری)

آقا این نی نی دوم شما پسره،دختره،چی شد پس قرار بود آبان معلوم شه الان که دی ماه هم اومد

قطعی معلوم نیست
دوشنبه معلوم میشه
احتمال زیاد پسره

رضوان سادات پنج‌شنبه 27 آذر 1393 ساعت 10:18 http://zs5664.blogsky.com/

خوابیدن مانی هم جالبه ها
الهی،شیرشو میخوره،خمار میشه بعد میاد تو بغل شما و خوابش میبره،گل پسر رو ببوسید از طرف من

چشم

نبات پنج‌شنبه 27 آذر 1393 ساعت 10:35 http://be-live.blogsky.com

مامان ها این همه زحمت می کشن واسه بچه ها آخرشو ببین ... پشتشون و می کنن به مامان!!!
چه عکس نازی ... یه بابا دیگه از دنیا چی می خواد؟!!!
حتما احساس به بچه ها بخاطر تفاوتهاشون فرق داره اما باید سعی کنید که بچه ها بویی نبرن ...

تلاشم رو میکنم
چون ندیدمش هنوز حس خاصی ندارم ولی مطمئنم وقتی ببینمش مثل مانی با اولین نگاه عاشقش میشم

فروغ پنج‌شنبه 27 آذر 1393 ساعت 10:56

همه نگاهم به اون دستای کوچولو و نازشه که محکم انداخته دور شما، که همونطور خودتون گفتید اینجور خیالش راحته که پیشش هستید و زودتر خوابش میبره....

دقیقا

رها پنج‌شنبه 27 آذر 1393 ساعت 11:13

آقای اسحاقی...
این متنای سرشار از عشق و صداقتتون به مانی...نمیدونید چقدر ترغیبم میکنه به فرزند دار شدن.
هیچ برنامه و تبلیغاتی نمیتونه اندازه ی کلام شما مشوق باشه...
ممنون که این لذتو با ما شریک میشین.

زهرا پنج‌شنبه 27 آذر 1393 ساعت 13:02 http://surgicaltechnologist.persianblog.ir

چقدر دلنشین بود آقای اسحاقی!
چقدر عالی احساستون رو بیان کردین!
اما می خوام ازتون بخوام به ابعاد دیگه این وابستگی هم نگاه کنین!اگر یک روزی وقتی مانی بزرگ شد و به این فکر کرد که تو زندگیش با چه موانعی روبرو بوده و چه موانعی رو شت سر گذاشته،و هیچ جوابی نداشت چی؟چون شما با تمام محبت خالصانه و فداکاری های خاص خودتون راه یش روی مانی رو صاف و هموار کرده بودین!اگر خوشحال شدن مانی اونقدر براتون مهم و حیاتی باشه که نتونین بهش نه بگین چی؟اگر مانی بزرگ بشه بدون اینکه بدونه انتظار کشیدن برای بدست آوردن یعنی چی،اونوقت چی می شه؟پدر مادر ها بدون چشم داشت محبت می کنن،بی دریغ فداکاری می کنن؛و پدر مادر های الان،اونهایی که خودشون تو بچگی طعم جنگ و تحریم و قحطی رو کشیدن خیلی خیلی بیشتر از والدین خودشون تلاش می کنن تا هیچ کم و کسری برای بچه هاشون نذارن!
و این متعادل نیست...این نرمال نیست!
اینجاست که بچه دوم وارد می شود....و همچنین بچه های بعدی!هرکدوم به شیرینی و زیبایی با یک رنگ و بوی جدید....
بچه اول مسئولیت پذیر می شه،یاد می گیره که تقسیم کنه،همه چیز رو،از مامان و بابا گرفته تا خوراکی و اسباب بازی هاش...بچه ها توی رشد و تربیت همدیگه تاثیر می ذارن!به بهتر شدن هم کمک می کنن!
شک نکنین که همینطوره!

کاملا با حرفت موافقم زهرای عزیز
پدر و مادرهای امروزی شاید نسبت به قدیم بیشتر وقت میذارن و شاید بچه های ما خیلی رو پای خودشون بزرگ نشن
سعی میکنم طوری مانی رو تربیت کنم که قدر و ارزش داشته هاش رو بدونه و بفهمه
ممنون

نیره پنج‌شنبه 27 آذر 1393 ساعت 14:06

این طوریه که میگن تجربه تا تجربه نشه تجربه نیشت
و اصولا هر اتفاقی در زندگی یه نفر با دیگران متفاوته.

حمید پنج‌شنبه 27 آذر 1393 ساعت 14:37

سلام جناب اسحاقی سراغ دارید که بچه هایی پدرو مادرشان را نخواسته باشن

نه

سحر پنج‌شنبه 27 آذر 1393 ساعت 16:39

معلومه که هیچ دو نفریو نمیشه مثل هم دوست داشت .از قدیم گفتن هر گل یه بویی داره

درسته

اردی بهشتی پنج‌شنبه 27 آذر 1393 ساعت 22:11 http://tanhaeeeii.blogfa.com

من عاااااشق این عکسم
چه لذتی داری یه دونه عین مانی داشتن!

البته یادتون نره نفر اول زندگی شما مهربانه و لاغیر!
به جای مانی میرفتین مهربان رو بغل میکردین!
:دی

رها آفرینش پنج‌شنبه 27 آذر 1393 ساعت 23:54

من وقتی فهمیدم بچه ی دومم هم پسره نگران شدم...فکر نمیکردم هیچ پسر دیگه ای رو به اندازه ی اولی دوست داشته باشم...ولی حالا...
میدونین؟ اونی که کوچیکتره غیر از دوست داشته شدن یه خورده بیشتر حمایت میشه و این حس ته تغاری بودن توی کوچیکترها تا بزرگسالی باهاشون میمونه...
ولی من سعی میکنم در ضمن حمایت از کوچیکه، اونو وادار کنم که برای داداش بزرگترش احترام قایل باشه...وقتی این کار زیرپوستی و از بچگی انجام بشه در سنین بالاتر هم با همین حس با هم تعامل خواهند داشت...

آفرین به شما

چه معصوم خوابیده . خدا برای هر دوتون نگهش داره . دلم برای همسرتون کباب شد . دو عدد آدم مذکر احساسات ایشونُ نادیده گرفتین . واقعا که

و بزودی میشیم سه نفر مذکر

رضوان سادات جمعه 28 آذر 1393 ساعت 09:32

یه چی رو یادم رفت بگم
مادر شوهرم به طرز بسسسسسسسسسسیار تابلویی محبتش رو به یکی از بچه هاش که از بقیه بیشتر دوس داره بروز میده،مثلن سرسفره شام که 20-30 نفر نشستن فقط به همون یه نفر و پسر اون یه نفر غذا تعارف میکنه،براش گوشت میذاره،میوه های بزرگتر رو براش میذاره،و همیشه هم از خانوم اون یه نفر جلو ماها تعریف میکنه و به به چه چه راه میندازه،حالا فک کن من به عنوان یه جاری و یه عروس که تقریبن هرروز این حرفا رو میشنوم چه حالی میشم با شنیدن این حرفا و این فرقها!!!

هر دو تا مادربزرگ من هم همینطور بودند
اولین پسرشون که یکی دایی و یکی پدرم بود بیشتر تحویل می گرفتند و باقی بچه ها هم معترض بودند به این تبعیض

هورام بانو شنبه 29 آذر 1393 ساعت 08:24

سلاممم بابک جان
ممنون لطف داری
شما خودت کادویی
حالا هم دیر نشده
من کادو معنوی بیشتر دوس دارم
اگه یه تولد نوشت برام بنویسی خوشحال میشم البته اگه امکانش باشه مثل قبل که برا دوستات مینوشتی
خیلی دلم میخواد ببینم اگه یه نفر بخواد درباره من بنویسه چی مینویسه اگه اون یه نفر شما باشین که چی بهتر از این با این قلم محشرتون

سمیرا شنبه 29 آذر 1393 ساعت 08:31

قطعا فرق میذاری حتی توی دلت...این یه چیز طبیعیه...برای هر پدر و مادری یکی از بچه ها یه چیز دیگه س حتی اگه نشون ندن...ولی من اگه جای مهربان بودم حتما نمیذاشتم و حتما ناراحت میشدم ...نمیدونم شایدم من حسودم خیلی

عاطی یکشنبه 30 آذر 1393 ساعت 03:23 http://www-blogfa.blogsky.com

بچه ها چقدر عجیبنا... خواهر زاده منم باباشو بیشتر دوس داره:( خوباید مامانشو دوس داشته باشه.بنظرم بخاطر اینه ک باباها فقط فرصت عشق ورزیدن و بازی کردن رو دارن با بچه ها.ولی مامانا باید بینی بچه ها رو تمیز کنن!لباساشونو عوض کنن..گاها حرص بخورن ک غذا نمیخوره یا هرچیزی...البته هرچقدر هم ک همکاری باشه باز کار مادرا بیشتره.و از این رو:دی.فرزند به پدر خود علاقه مند تر می شود:دی

و من به عنوان فرزند چارم باید بگم بین فرزند اول تا چهارم تفاوت از زمین تا اسمان است:دی ی ی ی ی ی

فاطمه دوشنبه 1 دی 1393 ساعت 11:39 http://hamanketoramisorud.blogfa.com

اولی ها همیشه خاصن ... خاصی که هیچوقت تکرار نمیشه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد