جوگیریات

جوگیریات

بابک اسحاقی
جوگیریات

جوگیریات

بابک اسحاقی

شماره دو : برای سید عباس موسوی



دلم یک دوست می خواهد

که اوقاتی که دلتنگم

بگوید : خانه را ول کن

بگو من کی ؟ کجا باشم ؟


نمی دانم چرا ولی هر وقت این شعر زیبا را می شنوم بی اختیار یاد عباس می افتم . 

عباس وبلاگ " من چگوارا هستم " را می نوشت و این وبلاگ جزء اولین وبلاگ هایی بود که با هم ارتباط کامنتی داشتیم و بعد این ارتباط منجر شد به آشنایی من با محسن باقرلو و دوستی و دیدار و مقدمه ای بود بر واقعی شدن خیلی از دوستان مجازی . یادم هست همان سالها هم عباس برعکس محسن باقرلو خیلی کم می نوشت و بعد یکهو با یک پست در وبلاگش را بست . نوشته بود هر وقت برف بیاید دوباره می نویسم .


با اینکه با محسن رفت و آمد خانوادگی داشتیم اما تا مدتها عباس را ندیدم و آشنایی ما با او محدود بود به مطالبی که محسن از او می نوشت و از او با نام سید عباس گامبالو خطاب می کرد . اولین دیدار من و عباس در سفری بود که به شمال رفتیم . یازده نفر بودیم و عباس یکی از همسفران ما . کسی که


اگر قرار باشد عباس را با چند واژه معرفی کنم باید بگویم :

معرفت ، مرام  ، رفاقت ، تعصب ، یکدندگی ،اطلاعات عمومی ، قلیان و لبخند 

عباس خیلی به سید بودنش تعصب دارد و صد البته به مسلمان بودنش

عباس خیلی با معرفت است . از آن رفقایی که داشتن یکیشان برای پشتگرمی آدم کافیست

خیالت راحت است که با یک زنگ یا یک اسمس هر کاری ، بی اغراق می گویم هرکار و کمکی از دستش بر بیاید انجام می دهد . عباس نمونه یک مرد فداکار است . کسی که عمر و زندگی و سلامتیش را فدای خوشحالی و رفاه خانواده اش می کند .  عباس گاهی هم به شدت یکدنده می شود . یکدنده مثبت ، نه یکدنده لج درآر . حرفش دو تا نمی شود . پای حرفش هست و تا جان دارد از آن دفاع می کند . گاهی هم که اشتباه می کند این لجبازی هایش موقعیت های کمدی می سازد .

عباس منبع کامل اطلاعات عمومی است . اهل مطالعه و کتاب . نام تمام پایتخت های دنیا را از حفظ بلد است و در زمینه تاریخ و جغرافیا یک کتاب سخنگو به حساب می آید . یکجور ویکیپدیای ناطق غیر دیجیتال و تپل ...

عباس یکی از معدود دوستان صمیمی من است که تمام پست های جوگیریات را خوانده و این حس خوبی به من می دهد و هر از چندگاهی راهنمایی های مفیدی به من می دهد اگرچه خیلی اوقات هم با هم در مورد یک موضوع هم نظر نیستیم .

عباس علیرغم ظاهر تنومندش شدیدا بیش فعال و اکتیو است . انقدر بگویم که در فوتبال و دویدن و نفس کم نیاوردن پوز همه دوستان و آشنایانی را که می شناسم به خاک می مالد .

عباس یکی از عزیز ترین رفقای من است. کسی که به خاطر آشنایی با او خودم را مدیون وبلاگ و دنیای مجازی می دانم . کسی که هیچ وقت از همصحبتی و رفاقت با او سیر نمی شوم بس که مرد است و با مرام و معرفت . کسی که هر وقت دیده ام لبخند روی لبش بوده و سرشارم کرده از حس های خوب و انرژی مثبت .


دومین نامه بهمن ماه را برای سید عباس موسوی نوشتم .

رفیقی که خیلی خیلی به داشتنش می بالم

و همیشه با باریدن برف امیدوارم که دوباره نوشته هایش را بخوانم ..