جوگیریات

جوگیریات

بابک اسحاقی
جوگیریات

جوگیریات

بابک اسحاقی

شماره هشت : برای نیما بد مشدی



نیما ملقب به بد مشدی هم یکی از صمیمی ترین دوستان وبلاگی جوگیریات بود .

دوستان قدیمی حتما یادشان هست که نیما و ممد اراکی چه آتشی توی کامنتها راه می انداختند . جفتشان ،هم محمد و هم نیما مثل بچه های بیش فعال از دیوار صاف بلاگستان بالا می رفتند و آتش می سوزاندند .

حکایت رفاقت و دوستیشان هم غریب بود . چنان عاشقانه رفیق بودند که فکر نمی کردی روزی بشود از هم جدایشان کرد . نیما از مشهد بود و محمد از اراک اما صبح تا شب توی هر سوراخ سمبه این دنیای مجازی که دست می کردی دستشان توی دست هم بود و داشتند مرض می ریختند . داستان مال چهار سال پیش است . همان روزهای محشر سال 89

همان روزهایی که بلاگستان محله برو و بیا بود

شبیه  محله های قدیمی

سیاه و سفید

محشر

بی تکرار ...


خیلی حیف شد

نیما و محمد

که مثل دو قلوهای افسانه ای دقیقه ای دستشان از دست هم باز نمی شد

که یکجور عشق و رفاقت عجیب بینشان بود

که فکر نمی کردی روزی ممکن است حتی از هم دلخور بشوند

زدند به تیپ و تاپ هم و ....


محمد خوشبختانه یا متاسفانه هنوز هم هست

دیگر وبلاگ برایش جذابیتی ندارد

اما هست

توی وایبر و اینستا و فیس بوک چراغ خاموش و کم کار است

و هر چند وقت یکبار چنگی به سر و صورت هم می زنیم و گیس همدیگر را هم می کشیم

ممد اراکی داداش کوچیکه من است توی بلاگستان

از عزیزترین هاست


اما نیما یره بد مشهدی رفت که رفت ....


در مجموع سه بار همدیگر را دیدیم


یکبار اردیبهشت 90 توی نمایشگاه کتاب

یکبار مهرماه مهرماه همان سال توی فرودگاه مهرآباد

و یکبار هم تابستان سال 91 وقتی یک شب بی خبر از همه جا آمد دم خانه ما برای تسلیت فوت حاجی عبدالله

و نفهمیدم کی آمد و کی رفت ؟


و در تمام این چند سال که آمده است تهران برای کارشناسی ارشد 

نه به هم زنگی زده ایم و نه قراری برای دیدن گذاشته ایم

نیما دیگر آن نیمای پرشور وبلاگی نبود

یکباره دنیای وبلاگ و وبلاگی ها را یکجا بوسید و کنار گذاشت

درست مثل کسی که خاطره بدی از محله اش دارد و دیگر پایش را هم به آنجا نمی گذارد


و سالی شاید سالی یک یا دوبار اتفاقی گذرش به جوگیریات می خورد

یک رد محوی از خودش توی کامنتها می گذارد

و من با خواندن کامنتهایش حسرت می خورم و آه می کشم

که ای کاش بر می گشتیم به آن روزهای خوش سال 90

و توی مسنجر به نیما و محمد می گفتم که

مهم نیست دهه نود پربازدید ترین وبلاگ بلاگستان بشود یا نه

مهم همین رفاقت شماست که دیگر تکرار نخواهد شد ...



هشتمین پست بهمن ماه را برای همشهری امام هشتم ، نیما نوشتم

نیما یره مشدی

نیما بد مشدی