جوگیریات

جوگیریات

بابک اسحاقی
جوگیریات

جوگیریات

بابک اسحاقی

شماره پانزده : برای آقا کیوان

نوروز سال 85 بود . خدمتم تازه تمام شده بود و دنبال کار می گشتم .

کوروش تمدن از طریق یکی از آشنایانش شرکتی را در یکی از شهرک های صنعتی به من معرفی کرد و من برای مصاحبه رفتم . آقا کیوان آدم تحصیلکرده ای نبود اما خدای کارهای فنی به حساب می آمد .

کارخانه یا بهتر است بگوییم کارگاهی که در آن مشغول به کار شدم قطعات یخچال تولید می کرد . آقا کیوان و برادرش خودشان کار را استارت زده بودند و انقدر سعی و خطا کردند تا کار شروع شد و بعد هم برای گسترش کارگاه و خرید ماشین آلات با چندنفر شریک شدند . برادر آقا کیوان در اثر بیماری فوت کرده بود و آقا کیوان بین شرکایی که تعدادشان زیاد بود و هرکدام برای صاحب شدن کارخانه دندان تیز کرده بودند تنها افتاده بود .

آقا کیوان عملا مدیر کارخانه بود . اولین کسی بود که در را باز می کرد و آخرین نفری بود که از کارخانه خارج می شد . آقا کیوان اما هم با من و هم با کارگرها رفیق بود . ریاست نمی کرد رفاقت می کرد . آقا کیوان خیلی مرد بود خیلی

کار کردن برای آقا کیوان یکجور ادای دین بود . از حقوق کم ناراضی نبودی . از ساعات زیاد کار هم همینطور . از اضافه کاری و سر کار رفتن در روزهای تعطیل هم همینطور . بس که آقا بود و محشر


فشار شرکا روز به روز زیاد تر می شد و بالاخره آقا کیوان با قهر و دلخوری سهمش را فروخت و از کارخانه رفت .

بعد از رفتن آقا کیوان عملا بیشتر وظایف او به من محول شد . کلید های کارخانه را به من دادند و استخدام و اخراج و مرخصی کارگرها هم به من سپرده شد و از همه مهم تر حقوقم سه برابر شد . اما با این وجود کار دیگر لذت سابق را نداشت . با رفتن آقا کیوان دل و دماغی برای کار نبود . یکسال با آن روسای خسیس کجدار و مریز طی کردم و سر آخر با اینکه کاری نداشتم به بهانه پیدا شدن کار جدید از شرکت استعفا دادم .


آقا کیوان یکی از اقلیت های دینی بود . خیلی هم اهل ایمان و مناسبات دینی نبود اما به واقع در عمرم کمتر انسانی مثل او مهربان و دلسوز دیده ام . آقا کیوان از آن آدم هایی بود که بعید می دانم خدا دلش بیاید او را به جایی غیر از بهشت بفرستد .


توی فیس بوک با هم دوستیم . چند سال در ترکیه بودند و به تازگی به آمریکا رفته اند .

شک ندارم آقا کیوان با آن شم قوی فنی و آن دل مهربان خیلی زود در آمریکا هم کسب و کاری پر رونق برای خودش دست و پا می کند و مطئنم که کارگرهای کسب و کار جدیدش هم مثل من شیفته اخلاق و رفتار انسانی او خواهند شد .


پانزدهمین پست بهمن ماه برای آقا کیوان عزیز

که بهترین رئیس تمام سال های عمر من بوده و هست و احتمالا خواهد بود .



نظرات 14 + ارسال نظر
پری گل چهارشنبه 15 بهمن 1393 ساعت 20:27 http://sangghollab.blogsky.com

رئیس خوب نعمت بزرگیه، منم ازش بهرمندم خدارو شکر.

منم یه آدم بی تجربه بودم که رئیسم تا ماهها حتی حضور فیزیکی توی دفتر نداشت، ولی با تشویق ها و تنبیه ها و امید دادنای به موقعش باعث شد با وجود پیشنهادایی با حقوق بالاتر همچنان تو همین کار بمونم

بشرا چهارشنبه 15 بهمن 1393 ساعت 22:41 http://biparvaa.blogsky.com

رییس ِخوب توی این دوره زمونه کیمیاست...
چقدر خوبه که از خوب های زندگیتون مینویسید.

اردی بهشتی چهارشنبه 15 بهمن 1393 ساعت 23:19 http://tanhaeeeii.blogfa.com

واقعا رییس خوب نعمته

سکوت پنج‌شنبه 16 بهمن 1393 ساعت 00:21

منم اون سالها که تازه رفته بودم توی شرکت یه رئیس داشتم که خیلی زیاد هوای من رو داشت حتی با شریکش چندین مرتبه بحث کردن چون اون مخالفت موندن من توی شرکت بود . روزی که خودش میخواست سهامش رو واگذار کنه واقعا گریه ام گرفته بود
اما رئیس فعلی هم خیلی خوبه .با کارمنداش بیشتر رفاقت میکنه تا ریاست

پروین پنج‌شنبه 16 بهمن 1393 ساعت 06:06

من همین امروز با رییسم دعوام شد!! بنابراین قشنگ با تمام وجودم درک میکنم که رییس خوب چه نعمت بزرگی است.
خدا به آقا کیوان عزیز سلامتی بدهد و اقبال این که در زندگی باز هم از این خاطره های خوب بسازد.

این پست هایت را که میخوانم هی دلم میخواهد دعایت کنم , و قربان صدقه ات بروم. بس که ماهی. اما خویشتنداری میکنم و نمیکنم!! که توی دلتان نگویید: اه ... چقدر این پروین خانم لج درآر است :)

keivan پنج‌شنبه 16 بهمن 1393 ساعت 07:55 http://keven

لامسب این جیه کریه مو در اوردی ٥ بار خوندم من به این اندازه که میکی نیستم فقط شما لطف داری ادویه و نمکشو خیلی زیاد ریختی من فقط فقط همه شما رو عضوه خوانواده خودم میدونستم و هنوز هم شماها خوانواده من هستین و همیشه به فکرتون هستم باز کاری از دستم برایه شماها بر بیاد از تهه دل انجام میاد و این شماها مخصوصا شما بودین که به حفظ خوانواده مون یاری میکردین مخصوصا شما دوستان دارم و همیشه به یادتان هستم
لازم به ذکر است که ما همه بنده خدا هستیم کسی از کسی بالاتر نیست کار فرما کارکر هم در یه حت هستیم
من فقط شرمنم که نتونستم بیش از این در خدمت خوانوادم باشم
از دوستان که در اینجا برایه من متنی نوشتن تشکر میکنم

قربونت برم آقا کیوان
من عین حقیقت رو گفتم
ایشالا که اون سر دنیا موفق باشی

احسان فرجی پنج‌شنبه 16 بهمن 1393 ساعت 14:25 http://PARDEYEAKHAR.PERSIANBLOG.IR

بهشت تو قلب ادماست مثل همیشه بابک جان پنجشنبست روح استاد شاد

دل آرام پنج‌شنبه 16 بهمن 1393 ساعت 14:59 http://delaramam.blogsky.com

واقعا حسودیم شد که روزی چنین کارفرمای خوبی داشتی و چنین جوی رو تجربه کردی.
از خدا میخوام آقا کیوان هر جا هست موفق باشه و این افکاری رو که داشته به باقی کارفرماها هم بده.

Keivanazami پنج‌شنبه 16 بهمن 1393 ساعت 21:00 http://keven

خدا وند روحه استاد را شاد کنه که همجین فرزندی با کمالات و فهمیده تحویل جامعه داده روحشاش شاد

شرمنده نفرمایید آقا کیوان
ما ارادت داریم

Keivanazami پنج‌شنبه 16 بهمن 1393 ساعت 21:21 http://keven

خانم دل ارام شما لطف دارین أنشالله شما هم یه مجموعه بزرکی را مدیریت کنی و در مدیریتت موفق باشی و ما شاهده موفقیت شما تو این سایت باشیم

بهاره پنج‌شنبه 16 بهمن 1393 ساعت 23:12 http://myyass.blogsky

منکه هیچ وقت از رئیسام خوشم نیومده. همشون پول پرست بودن!

ساجده جمعه 17 بهمن 1393 ساعت 10:14 http://www.ayatenoor.blogfa.com

خداوندا ازین رئیسا نصیب ما هم بفرما
ان شا الله خدا برای خانواده ش حفظش کنه آقا کیوان رو

سمیرا یکشنبه 19 بهمن 1393 ساعت 13:03

چقدر خوبه داشتن همچین رئیسایی...خدا حفظشون کنه آقا کیوانو

Keivanazami سه‌شنبه 21 بهمن 1393 ساعت 06:46 http://keven

ممنون خانم ساجده وخانم سمیرا شما لطف دارین أنشالله شماها هم همیشه موق باشین

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد