جوگیریات

جوگیریات

بابک اسحاقی
جوگیریات

جوگیریات

بابک اسحاقی

بوی اسکناس تانخورده لای کتاب

امروز اولین عیدیم رو دشت کردم

اولین و شاید آخرین عیدی امسال

اونم از کسی که سنش از من کمتره


به آبجی نرگسم میگم : برای چی عیدی میدی ؟ تو که از من کوچیکتری

میگه : بگیر تبرکه

میگم : چه تبرکی ؟ مگه تو مکه و کربلا بودی ؟

میگه : نه از لای قرآن درش آوردم


حس قشنگی داره سی و پنج ساله باشی و با دیدن یک اسکناس تا نخورده عیدی دلت غنج برود

بعد هم بروی و اسکناس را بگذاری لای قرآن سر سفره هفت سین

و این حس قشنگ را همانطور تانخورده تقدیم کنی به یک نفر دیگر


نیت کرده ام این اسکناس تا نخورده را بدهم به دانه انار هنوز نیامده محمد و روناک

که قرار است فردا سه نفری بیایند منزل ما عید دیدنی


عیدی گرفتن حس خیلی خوبی دارد

اما حس عیدی دادن به کسانی که دوستشان داری محشر است .