جوگیریات

جوگیریات

بابک اسحاقی
جوگیریات

جوگیریات

بابک اسحاقی

سیزده به در

فکر می کنم یکجورهایی خصلت ها و اخلاقیات افراد یک خانواده به یکدیگر سرایت می کند .

یعنی اغلب اوقات اینطور است و مثل همیشه مثال نقض هم وجود دارد .

مثلا زن و شوهر ها با وجود اختلاف سلیقه و اخلاق فراوان بعد از چندین سال زندگی زیر یک سقف مشترک خلقیات شبیه به هم پیدا می کنند . درونگرایی و برونگرا بودنشان به نفع هم تعدیل می شود و این خصلت ها گاهی ژنتیکی به نسل های بعدی هم منتقل می شود .

مثلا همین سیزده به در

بابا خدا بیامرز فراری بود از شلوغی و نشتسن بین گُله گُله آدم ها

من هم دقیقا همین شکلی شده ام و وحشت می کنم از شلوغی

بر خلاف خیلی ها که لذت می برند و کیف می کنند


هر سال معمولا یکی دو روز قبل از سیزده به در می رفتیم و می نشستیم در دل طبیعت

بعضی سالها هم روز سیزده به در بابا را مجبور می کردیم که ما را ببرد ولی یا مقاومت می کرد یا اگر می رفتیم واقعا به ما خوش نمی گذشت . من هم دقیقا همینطور شده ام .

سالهای اول ازدواجم با مهربان دنبال بهانه بودم برای فرار از این شلوغی

می رفتیم و خلوت ترین جاهای ممکن را پیدا می کردیم برای نشستن

کم کم این سیزده به در ها به دوازده به در و یازده به در تبدیل شد

و یکی دو سال است که مهربان دیگر اصراری به بیرون رفتن در روز سیزده به در نمی کند

امسال هم در کمال آرامش گفت بنشینیم توی حیاط خانه خودمان

زیراندازی بیندازیم و منقلی مهیا کنیم تا دور هم سیزدهمان در شود

می گفت : حوصله شلوغی های بیرون را ندارد .


حدس می زنم مانی و برادرش هم همینطوری بزرگ شوند و همینطوری سیزده های عمرشان را در کنند ...