ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
توی گوشیم یه بازی دارم به نام talking Angela
این آنجلا خانوم یک گربه خیلی ناز و تو دل برو است که روی صندلی نشسته و حرف های شما را تکرار می کنه
خیلی هم ملوس و با عشوه حرف میزنه
این بازی عشق آقا مانی ماست
یه جورایی فکر کنم اصلا عاشق انجلا شده
به محض اینکه گوشی رو دستش می گیره میره سراغ آنجلا و معدود کلماتی رو که بلده به زبون میاره و آنجلا هم اونا رو تکرار می کنه و یجورایی با هم صحبت میکنن .
هر وقت که بازی رو آغاز می کنید یه صفحه گردون هست که شما با چرخوندنش میتونید امتیاز بگیرید و البته این اتفاق یکبار در روز بیشتر نمیفته و بسته به شانستون ممکنه از صفر تا 200 سکه برنده بشید .
آقا مانی تمام زحمت چند ماهه من رو یعنی تمام چند هزار سکه ای که جمع کرده بودم در عرض دو سه روز خرج این انجلا خانوم کرده . مدام براش کادو و نوشیدنی میخره و وقتی که سکه هاش تموم میشه با عصبانیت گوشی رو به دست من میده و غر میزنه که یعنی بازم سکه می خوام . منم میگم بابا جون دیگه پول نداریم باید صبر کنی تا فردا دوباره گردونه رو بچرخونیم و ببینیم شانسمون چی در میاد .
از اونور مهربان سایه این آنجلا رو با تیر میزنه
یعنی ازش متنفره
مدام هم به من میگه : بابک باور کن این مانی بزرگ بشه همینجوری می خواد همه پول هامون رو صرف دوست دخترش بکنه و حرص ما رو در بیاره .
یه جورایی حس مهربان نسبت به این گربه لوند سفید مجازی حس مادرشوهریه که احساس میکنه یه دختر ناجور پسر نازنینش رو از دستش درآورده ...