جوگیریات

جوگیریات

بابک اسحاقی
جوگیریات

جوگیریات

بابک اسحاقی

نو زاده

تا چند روز دیگر من برای بار دوم پدر می شوم .

هرچند دیگر بی تجربه نیستیم اما نگرانی ها درست مثل دو سال پیش به قوت خود باقیست .

من و مهربان دیگر نمی توانیم تمام هم و غممان را معطوف به نوزادمان کنیم .

مانی هم هست و نگرانیم که با ورود این موجود جدید چه برخوردی خواهد کرد .

نگرانی از احتمال بستری شدنش در بیمارستان

نگرانی از ضبط و ربط کردن همزمان دو کودک 

دو نوع پوشک

دو نوع شیر خشک

و دو نوع توجه و مراقبت متفاوت 

نگرانی از اینکه با دو تا بچه کوچک سفر رفتن و مهمانی رفتن چقدر مشکل می شود

نگرانی از اینکه تنظیم خواب و بیداری و غذا دادن و عوض کردن جایشان چقدر کار دشواریست

و یک عالمه نگرانی دیگر

اما در کنار این همه نگرانی تصاویر لذتبخشی گوشه ذهنم می آیند و می روند

اینکه دوباره یک نی نی کوچک را توی بغلم می خوابانم

اینکه مانی او را داداشی صدا می کند

اینکه دوباره برای مرحله به مرحله رشد کردنش

برای تکان خوردنش

لبخند زدنش

چهار دست و پا راه رفتن و قدم برداشتن و حرف زدنش لحظه بشماریم

اینها شاید از دور سخت باشند اما اگر در بطن ماجرا باشید فقط لذت هایش یادتان می ماند


یکروز چشم باز می کنم و می بینم با دو تا پسرم که قدشان از من بلند تر است داریم می رویم استخر

چقدر بابا بودن خوب است ...


منتظر باشید

همین روزهاست که عکس پسر جدیدمان را اینجا ببینید .

تاریخ دقیق و اسم او هم مخفی بماند برای افزایش تعلیق و هیجان داستان