جوگیریات

جوگیریات

بابک اسحاقی
جوگیریات

جوگیریات

بابک اسحاقی

آخرین آمادگی ها و تمرینات

چند روزیست که یک عروسک کوچک را به عنوان سوژه تمرینی آورده ایم به خانه مان

مهربان او را بغل می کند و بصورت فرضی به او شیر می دهد

من او را می بوسم و بغل می کنم و مثلا می خوابانم

و شبها هم پیش خودمان می خوابد

اینها برای این بود که مانی با ورود برادرش شوکه نشود و بتوانیم رفتارهایش را پیش بینی کنیم

روز اول تا می توانست این عروسک را کتک می زد

تمام اسباب بازی هایش را به طرف او پرت می کرد و ما شدیدا نگران بودیم

اما از دیروز مدام او را بغل و نوازش می کند و می بوسد و با صدایی با مزه می گوید : نی نی

می گویم : مانی جان ! بگو داداشی

و مانی خیلی شیرین می گوید : داشششششی

کمی نگرانی هایمان کمتر شده اما از قرار معلوم نباید از این دو تا چشم برداریم مبادا بلایی سر هم بیاورند


فکر می کردم با توجه به تولد مانی اینبار اصلا اضطراب و استرس نداشته باشم اما حالا دقیقا حال دو سال پیش را دارم

نگران و مضطربم

لطفا برای سلامتی همسر و پسرم دعا کنید .


فردا 19 اردیبهشت برای خانواده ما روز بزرگیست

و از سالهای بعد در این روز دو جشن تولد همزمان خواهیم گرفت

به امید خدا ...