جوگیریات

جوگیریات

بابک اسحاقی
جوگیریات

جوگیریات

بابک اسحاقی

ساعت نمیدانم چند بامداد است .

ساعت کامپیوتر تنظیم نیست

بچه ها خوابیده اند و من فرصت گیر آورده ام تا در دقیقه نود اظهارنامه مالیاتیم را پر کنم که این لامصب هم مدام ارور می دهد .

صفحه ها را می بندم و می آیم شات دان را که بزنم یکهو یاد جوگیریات میفتم .

صفحه مدیریت را باز می کنم و چشمم می خورد به نزدیک به 60 کامنت تایید نشده .

حالم یکجوری می شود .

بیشتر از چهل روز است که این صفحه را باز نکرده ام

نه وقتش را داشته ام و نه راستش را بخواهید رویش را

شکل و شمایل صفحه مدیریت بلاگ اسکای عوض شده است و من احساس غریبگی می کنم

برای تایپ کلمات مثل مبتدی ها دنبال حروف کیبورد می گردم

انگار سالهاست اینجا نبوده ام و انگارروی تمام اسباب و اثاثیه گرد و خاک نشسته است

برای بازگو کردن این دوری و فطرت باید ده تا پست بنویسم ولی نمی شود

رویش را دارم ولی وقتش را نه

یادم می افتد یک زمانی آن سالهای خوش خوشان وبلاگ نویسی چه اصراری داشتیم که یک وقت ماهی از ماه های سال بدون پست نمانده باشد و حالا تیرماه تقویم جوگیریات بدون پست مانده است .

همین آمدم بگویم که یکروزی که خیلی هم به این زودی ها نیست

تمام قصه این چند وقت را برایتان مفصل تعریف می کنم

و یکروزی دوباره یکساعت وقت برای نوشتن و درد و دل کردن برای شما از لا به لای ساعت های شبانه روز پیدا خواهم کرد .

من انقدر به این خانه و میهمان هایش مدیون هستم که بی خبر و خداحافظی اثاث کشی نکنم .


ارادت....