جوگیریات

جوگیریات

بابک اسحاقی
جوگیریات

جوگیریات

بابک اسحاقی

سالل تحویل

ساعت   ۱۱:۴۰  شب است و من هنوز کارگاه هستم . کار باید روز شنبه تحویل شود و حسابی از پروژه عقبم . چند دقیقه قبل یکی از ابزارها هم شکست و این وقت شب و فردا جمعه هم جایی باز نیست تا تعمیرش کنم . ابزار مربوطه که شکست آه از نهادم بلند شد انگار کمرم شکسته باشد . نشستم زمین و غصه خوردم . الان و در این ساعت از شبانه روز من در اقلیتی دردناک قرار دارم . اقلیتی به راستی دردناک .شاید دردمند واژه مناسب تری باشد اما من دردناک را ترجیح می دهم چون حسم را بهتر توصیف می کند . حس یک آدم جدا افتاده از آن شش میلیارد نفری که الان خوشحال کنار درخت کریسمس دارند  سال نویشان را جشن می گیرند . کاش بابا نوئل واقعا وجود داشت و صبح که بیدار می شدم  یک هولدر چپ ۲۰ با الماس قایقی آلومینیوم بر  توی جورابم گذاشته بود .
نظرات 2 + ارسال نظر
داش آکل شنبه 12 دی 1394 ساعت 13:09

پس بابا نوئل باید اول یه دوره آشنایی کامل با ابزار کار رو بگذرونه ... فکر نکنم به عید امسال برسه!

به اینجاش فکر نکرده بودم خداییش

الهام(سکوت) شنبه 12 دی 1394 ساعت 13:34 http://www.hesemaktoob.blog.ir

منم گاهی آرزو میکنم که ای کاش بابانوئل واقعا وجود داشت
اما من ازش پول و کادو و این چیزها نمیخوام. ای کاش وجود داشت و برای من شانس و اقبال خوش می آورد.

ایشالا که عمو نوروز برات شانس بیاره

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد