اوس اسمال دارد با آب و تاب و بسیار متعجب می گوید :امروز ظهری که رفتم واسه ناهار نون بخرم دو تا خانوم داشتند از دیوار مهربانی لباس بر می داشتند .
می پرسم : خب این کجاش عجیبه ؟ فلسفه ش همینه دیگه . که اگه نیاز داری بردار
میگوید : آخه اصلا عین خیالشون نبود که مردم دارن نگاشون میکنن .
می گویم : خب مگه نیازمند بودن خجالت داره ؟ اونی که میلیارد میلیارد از بیت المال میخوره باید خجالت بکشه .
اوس اسمال می گوید :
آخه سر و وضعشون خوب بود . لباس تمیز تنشون بود .
می گویم : پس مگه قراره لخت بگردن ؟ فکر کردی فقط کارتن خوابها و گداها لباس کهنه میپوشن ؟ خیلی ها وسعشون میرسه فقط سالی یه دست لباس بخرن ولی همون یه دست لباس رو تر و تمیز نگه میدارن .
اوس اسمال می گوید : آخه مهندس جان سانتیمانتال بودن . آرایش داشتن چه وضعی . انگار بری عروسی
میگویم : خیلی ها صورتشون رو با سیلی سرخ نگه میدارن . بعد مگه آدم فقیر دل نداره ؟ نباید آرایش کنه ؟ نباید عروسی بره ؟
اوس اسمال می گوید : آخه اینا اصلا شبیه نیازمندا نبودن . انگار اومدن پاساژ . قشنگ لباسا رو گشتن و بعد چند تا برداشتن رفتن سوار ماشین شدن .
گفتم : مگه نیازمندا رو میشه از سر و وضع شناخت ؟ بعد مگه کسی که فقیره حق نداره سوار ماشین بشه ؟ شاید درآمدش فقط به کرایه تاکسی برسه ولی خب نتونه لباس خوب بخره و بپوشه .
اوس اسمال که انگار کلافه شده بود گفت : باباجون من خودم این چیزا حالیمه ولی اینا سوار تاکسی نشدن که
میگم : پس چی ؟ آژانس بود ؟ دربست گرفته بودن ؟
می گوید : نه بابا یکیشون نشست پشت فرمون . اون یکی هم کنارش نشست .
تا آمدم به اوس اسمال بگویم که :خب مگه آدم نیازمند نمیتونه ماشین داشته باشه ؟ پشیمون شدم و پرسیدم : حالا ماشینشون چی بود ؟
اوس اسم می گوید : سوزوکی ویتارا آلبالویی مدل ۹۱ .
خب اونی که میلیارد میلیارد اختلاس می کنه از دیوار مهربانی همین فقرا کش رفته دیگه. از دکل مهربانی نفت، از صندوق مهربانی وام بانکی، از درخت مهربانی محیط زیست، از سهام مهربانی پدیده شاندیز و ....
موافقم
هههههه
خب شاید نیازمند سراغ داشتن برداشتن ببرن بدن بهش
خوبه که آدم همیشه نیمه پر لیوان رو ببینه
سلام ... خوشحالم ک بازم تند تند آپ می کنید...
شاید اون دو خانم برای کسی ک نیازمند بوده لباس ها برمیداشتند.
بعید نیست
یاد اون قسمت از زیر آسمان شهر افتادم که بهروز پیرپکاجکی تصمیم میگیره خوش بین باشه(بعد ازاینکه به بدبینی متهم شده بود) بعد یه دزده رو تو خونشون میبینه و هی خوشبینانه بهش کمک میکنه تو خالی کردن خونه همسایه ها!
اوس اسمال چه مدل ماشین ها رو هم بلده. آفرین بهش. راضیم ازش
محسن ما_ داداش چهارمم_ یک رفیق خیالی داشت در بچه گی بنام اوووو حسین_ به رشتی یعنی اقا حسین_ مثل شما داستان ها و تعابیر قشنگی از اون داشت. از شیطنت گرفته تا تحریکش برای اذیت کردن من.. توی اینستا دنبالتون میکنم اینجا کمتر کامنت میگذارم..ممنون دوباره مینویسید
با اینکه سوزوکی ویتارای آلبالویی 91 ندارم ولی دوستان راست میگن،اگه برای یه کسی که نیاز داشت میخواستم از دیوار مهربانی لباس بردارم،احتمالا اصلا خجالت نمیکشیدم و همه رو زیر و رو میکردم تا به اون چیزی که میخوام برسم...