ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
از اوس اسمال می پرسم توی این بیست و خورده ای سال تا به حال شده با میترا خانوم دعوای بدجور بکنید ؟
میگه : چند سال پیش یه شب حسابی دعوامون شد . از خونه زدم بیرون یکی دوساعت راه رفتم و سیگار کشیدم . بعدش رفتم خونه یه بالش ور داشتم رفتم رو مبل خوابیدم .
گفتم : خب ؟
اوس اسمال گفت : فکر کردم خوابیده ولی بعدش دیدم بهم اسمس داد که : اسماعیل تو کمرت درد میکنه بیا رو تخت بخواب من میرم رو مبل می خوابم .
خنده ام گرفت . پرسیدم تو چیکار کردی ؟
گفت : هیچی دیگه وقتی خواستیم جاهامون رو عوض کنیم خنده مون گرفت با هم آشتی کردیم جفتمون رو تخت خوابیدیم .
چه زن مهربونی... حتی توی دعوا هم حواسش به همسرش هست...
نمک زندگی یعنی این
به این میگن عشق
آخیییی
امان و صد امان از این دعواهای زن و شوهری
خدا کنه همه دعواها به چنین آشتی بامزه ای ختم بشه