جوگیریات

جوگیریات

بابک اسحاقی
جوگیریات

جوگیریات

بابک اسحاقی

مستطیل سبز

رفاقت من‌و فوتبال نه اینکه یه رفاقت ممنوعه باشه اما همیشه یواشکی بوده . من تک پسر خونه بودم و بابا هم از فوتبال خوشش نمیومد . واسه همینه که هرچی خاطره از فوتبال دارم خاطره های تنهاییه . مثل جام جهانی ۹۰ که زلزله اومد . مثل ۹۴ که بازی ها به وقت ایران کله سحر بود . مثل همین حالا که بازی های یورو رو باید با ولوم پایین ببینم که یه وقت اهل و عیال از خواب بیدار نشن . همیشه یواشکی فوتبال دیدم . یواشکی جیغ خوشحالی کشیدم . یواشکی ناخونامو از استرس جویدم . یواشکی از عصبانیت مشت به زمین کوبیدم . یواشکی خوشحال شدم . یواشکی اشک ریختم . 

اون موقع ها وقتی یه پدیده جوان سر و کله اش تو مسابقات پیدا می شد و می دیدم که فقط یکی دو سال از من بزرگتره تا چند وقت هوایی می شدم که منم یه روزی یه فوتبالیست بزرگ میشم و میرم جام جهانی . اون موقع ها همه بازیکن های توی زمین فوتبال از من بزرگتر بودند .

سالها گذشت و رویای فوتبالیست شدن کمرنگ شد . کمرنگ شد ولی نمرد . 

حالا وقتی می بینم پیرترین بازیکن های توی زمین مثل همین دروازه بان مجارستان که واسه خاطر سن و سال و شلوارش ، سوژه خنده همه است ،همسن و سال منه‌ . وقتی می بینم همه بازیکن های داخل زمین جای داداش کوچیکای من هستن و چه بسا اگه زود ازدواج کرده بودم میتونستن جای پسرای‌من باشند . وقتی می بینم سن و سال داور مسابقه هم‌از من کمتره و دارم از لحاظ سنی ‌به جرگه‌مربیان تیم ها می پیوندم ، یاد اون رویای نوجوونی میفتم و راستش غصه میخورم . نه به خاطر اینکه فوتبالیست نشدم . ولی حسرت همه رویاهایی رو میخورم که مثل رویای فوتبالیست شدن کمرنگ شدن ولی نمردن . نمردن ولی سن و سالم دیگه اجازه نمیده که برآورده بشن . 

قدیما‌میگفتن بر لب جوی نشین و گذر عمر ببین ولی حالا که جویی نیست که لبی داشته باشه ،شاید بهتره پیرجوونایی مثل من ، بازی  فوتبال و‌گذر عمر رو با هم به تماشا بنشینن .



نظرات 3 + ارسال نظر
پری دوشنبه 14 تیر 1395 ساعت 12:46

داشتن یه مادر فوتبال دوست خیلی خوبه، تازه دنبال یار میگشت واسه فوتبال دیدنش هی میومد ما رو صدا میکرد بیاین ببینین، با رونالدنیهو هم عشق میکرد ،

خدا شانس بده . قدرش رو بدون پس

بهاره سه‌شنبه 12 مرداد 1395 ساعت 18:54 http://myyass.blogsky.com

غصه ام گرفت .......

زن کویر یکشنبه 7 شهریور 1395 ساعت 10:37

گذر عمر خیلی ظالمانه و سریعه. یعنی واقعا به چشم بر هم زدنی می گذره. منم گاهی وقتا فکر می کنم هنوز جوونم ولی کافیه یه نگاه به دخترک 20 ساله ام بکنم تا یادم بیاد که وارد دهه چهارم شدم و دیگه خیلی چیزا باید بره تو طبقه رویا و خیال...گذر عمر خیلی ظالمانه و سریعه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد