شبها مانی را با قصه میخوابونیم . توصیه روانشناس هاست که آخرینتصویر و صدایی که کودکان قبل از خواب می بینند و می شنوند ، تصویر و صدای مادر و پدر باشد و خواباندن بچه با کارتون و تلوزیون کار اشتباهیست . شبهایی که من برای مانی قصه می گفتم شبهای سختی بود . بر عکس ما که انتخابهای محدودی در بچگی داشتیم و باید از بین کدو قلقله زن و بز بز قندی و شنگول و منگول و پینوکیو یکی انتخاب میکردیم مانی جانم اینطور نیست که زیر بار حرف زور برود . خودش انتخابمی کند که چه قصه ای برایش بگوییم . مثلا میگوید قصه پاندا . بعد من قصه را با یکی بود یکی نبود شروع می کردم و برایش می خواندم : با افسانه پاندای کونگ فو کار . هوهو و .... قصه را کش می دادم تا کلاغه به خونه اش نرسید . به این امید که تمام شده ماجرا که مانی می گفت : قصه ددجی . منظورش باب اسفنجی است . یکی بود یکی نبود . سلام بچه ها . سلام ناخدا .... اوووووووووه . کوچولوی دندون خرگوشی . باب اسفنجی . باب اسفنجی . باب اسفنجی . شلواااااااار مکعبی . دودودودودودو . و همینکه کلاغه به خونه اش نرسید مانی می گفت : قصه خروس .
یکی بود یکی نبود یه خروسی بود که هر روز با در اومدن خورشید قوقولی قوقو می کرد ..... کلاغه به خونه اش .... مانی : قصه موز
یکی بود یکی نبود یه موز بود که کوچولو بود که بالای درخت زندگی می کرد . رنگ همه دوستاش زرد بود ولی اون رنگش سبز بود . واسه همین میمون کوچولوها نمیخوردنش و ناراحت بود .
مدام طول و عرض قصه های من کمتر می شد و مانی بیشتر سفارش می داد . قصه دوچخه . قصه داداشی . قصه هانا . قصه تیام . قصه مانی . قصه مد کودک . وقتی قصه تمام اشیاء و اشخاص و حیواناتی که بلد بود میگفتم راحت یکساعتی طول می کشید تا می خوابید طوریکه می خواستم بی خیال حرف روانشناسان عزیز بشوم و تلوزیون روشن کنم . تا اینکه مهربانبانو چند شب سنگر را از بنده تحویل گرفتند ومن هم برایشان آرزوی صبر و تحمل کردم . بر خلاف انتظارم ، مانی خیلی زود به خواب می رفت آنهم با همان قصه اول . باید راز این موفقیت را می فهمیدم .
چطورمن با این همه خلاقیت داستانی و افکت های صوتی و جلوه های ویژه تصویری یکساعته مانی را می خوابانم و همسر جان ده دقیقه ای ؟
شب اول :
مانی به مامان : قصه بز
مامان : یکی بود یکی نبود یه بزی بود که می رفت توی جنگل بازی میکرد و بر می گشت خسته می شد و می خوابید . به بزغاله هاش میگفت : لالا لالا . بزی لالا . بخواب لالا . لالا لالا گل پونه
شب دوم :
مانی : قصه چسب
یکی بود یکی نبود . یه چسبی بود که رفته بود تو جنگل به همه چی چسبیده بود و خسته شده بود و خوابش میومد . به بچهچسبا میگفت : لالا لالا گل پونه . مانی رفته توی خونه ....
شب سوم :
مانی : قصه پفیلا
یکی بود یک نبود . یه پفیلا بود که خیلی خسته بود و خوابش میومد .
لالا لالا پفی لالا . مانی لالا
شب چهارم :
مانی : قصه میمون
مامان مانی : یکی بود یکی نبود . لالا لالا لالا لالا