-
عبدالله موحد
جمعه 12 دی 1393 02:38
عمرت دراز پهلوان عبدالله موحد عبدالله موحد با 6 مدال طلای کشتی بعد از حمید سوریان پر افتخارترین ورزشکار ایرانی است . او بعد از نپذیرفتن مربی گری تیم کشتی آمریکا گفت : من خیلی دوست داشتم بروم ایران کار کنم، نمیدانم شاید این برای بعضیها خوشایند نباشد، اما من دوست نداشتم چیزهایی را که بلدم به کسی یاد بدهم که برود و...
-
دمت گرم آقا مجید
پنجشنبه 11 دی 1393 00:30
به قول قدیمی ها تازه شده بودم جوجه سر از تخم درآورده . سالهای آغازین نوجوانی بود و اوج تلاش برای استقلال شخصیتی تنهایی می رفتم تهران خانه مادربزرگم تنهایی می رفتم برای خودم لباس می خریدم و تنهایی می رفتم سلمانی مجید یکی دو سال از من بزرگتر بود . یک نوجوان بود با این تفاوت که ریش و سبیلش درآمده بود و بیشتر از سنش نشان...
-
کفاره
چهارشنبه 10 دی 1393 01:04
برای کاری رفته بودم تامین اجتماعی . سر ظهر بود و از ترس اینکه دیر برسم ماشین را اینور خیابان پارک کردم و از پل عابر بالا رفتم و آنطرف خیابان از جلوی مدرسه شاهد عبور کردم و وارد تامین اجتماعی شدم . در نیمه باز مدرسه و صدای هیاهوی شاد و بی غم بچه ها توی حیاط و موقعیت جغرافیایی مدرسه یک آن مرا برد به بیست سال قبل . وقتی...
-
من ، باجناق و تئوری پروانه ای
سهشنبه 9 دی 1393 01:58
در فلزی حیاط خلوت را باز می کنم و باجناق را صدا می زنم : دارم میرم داروخانه . میای بریم پیاده روی ؟ خوشبختانه باجناق هم مثل من اضافه وزن دارد و این پیشنهاد خوب در راستای تندرستی را می پذیرد . مانی را حسابی اسکیمویی طور ، بسته بندی کرده و در کالسکه می گذاریم و راه میفتیم به سمت داروخانه . با اینکه مسیر طولانی است...
-
میزگرد کارشناسانه چهارچرخ
دوشنبه 8 دی 1393 01:04
چراغ می زند و من دست بلند می کنم . کم کم به سمت راست مایل می شود و از کنارم رد می شود و چند متر جلوتر می ایستد . از پشت شیشه ی نیمه پایین مقصد را سوال می کنم . راننده سر تکان می دهد و من می نشینم . سلام می کنم و در کمال تعجب هم راننده و هم مسافران همه با هم جواب سلام می دهند . راننده مردیست حدودا 40 ساله با موهای...
-
2048
یکشنبه 7 دی 1393 00:55
بازی 2048 را احتمالا خیلی هایتان بشناسید و گرفتارش شده باشید اگر یادتان باشد ورژن کامپیوتریش را توی یکی از بازی های رمز دار جوگیریات معرفی کرده بودم و حالا با همه گیر شدن تلفن های هوشمند ، نسخه موبایلش هم برای همه سیستم عامل ها موجود است . بازی جالب و سرگرم کننده ای است . خوبیش اینست که نیاز به نت ندارد و می توانید...
-
یک تجربه دیر
شنبه 6 دی 1393 01:44
مغازه اولی یک بقالی است و بعد یک میوه فروشی کوچک و بعدی یک ساندویچی که بیشتر فلافل می فروشد و بعدی یک بقالی دیگر و مغازه بعدی هم یک قصابی و بعدی یک خشکشویی و آخری یک نانوایی دو منظوره است . هم سنگک دارد هم بربری و گاهی که حوصله داشته باشد نان شیرمال هم پخت می کند . معمولا مردم خرید های عمده شان را از فروشگاه های بزرگ...
-
استاد ایرج پزشکزاد
جمعه 5 دی 1393 02:58
عمرت دراز استاد ایرج پزشکزاد ایرج پزشکزاد بی شک از بزرگترین طنزپردازان ادبیات معاصر فارسی است . نویسنده ای که نامش با رمان " دایی جان ناپلئون " جاودانه شد . + درنگذشته ها
-
درخت کریسمس
پنجشنبه 4 دی 1393 02:59
مطابق یکی دو سال گذشته دم دمای سال نوی مسیحی خانم (ش) گیر داده است به آقای (ع) که برو یک کاج واقعی زینتی یا حتی شده مصنوعی بخر که ما هم مثل خارجی ها و بعضی ایرانی های با کلاس ؟!! تزئینش کنیم و چراغ رنگی و ریسه رویش بگذاریم و نوکش ستاره وصل کنیم و برای بچه هایمان از طرف پاپانوئل کادوی کریسمس بخریم و کنارش با هم عکس...
-
تولدت مبارک بابا
چهارشنبه 3 دی 1393 02:53
دقیقا سیصد و شصت و پنج روز پیش بود سومین روز از دی ماه سال 92 نشسته بودی سر کلاس فرهنگسرا و داشتی حافظ می خواندی ما بی خبر و شگفتانه یکی یکی آمدیم توی کلاس و نشستیم روی صندلی ها و تو برایمان لبخند زدی درست سیصد و شصت و پنج روز پیش بود ولی انگار از لبخند شیرین تو سیصد و شصت و پنج سال گذشته است از بس که دلمان برایش تنگ...
-
شبا که ما می خوابیم ...
سهشنبه 2 دی 1393 03:31
ساعت حدود یک شب است که باجناقم زنگ می زند با صدایی نگران می پرسد : تو خونه پول داری ؟ - چقد ؟ تنها سوالی که می توان بپرسم همین است . و بعد تازه متوجه وضعیت می شوم که چرا باید ساعت یک شب نگران ازسوال من بپرسد و پول بخواهد ؟ - چی شده ؟ - می گوید : چپ کردم . ماشین داغون شد بابک می گویم : فدای سرت . خودت خوبی ؟ می گوید :...
-
یلدای 93
دوشنبه 1 دی 1393 01:50
این هم هدیه بچه های محفل رادیو هفت به شما دوستان عزیز به مناسبت شب یلدا کاری از منصوره مشیری عزیز با همکاری احمد اسدیان ، تیراژه و بنده امیدوارم از تماشای این ویدیو لذت ببرید شب یلداتون مبارک ایشالا که زمستون قشنگی در انتظار همه شما باشه + لینک دانلود از پیکوفایل
-
hill climb racing
یکشنبه 30 آذر 1393 03:29
از بین هزاران بازی کامپیوتری و موبایلی کمتر پیش می آید پاگیر و دلبسته یکیشان بشوم . بازی های استراتژیک و آنلاین را دوست ندارم شاید چون از رقابت کردن با دیگران می ترسم و بیشتر از اعتیاد به آنها . حوصله دو سه ساعت بازی مدام را هم ندارم .بازی های دیگر هم معمولا چند دقیقه بعد از نصب از گوشی دیلیت می کنم چون خیلی جذبم نمی...
-
استاد داریوش مهرجویی
جمعه 28 آذر 1393 03:24
عمرت دراز باد استاد داریوش مهرجویی هیچ وقت یادم نمی رود . آن سال داشتم برای کنکور می خواندم . یکروز کلاس کنکور را بی خیال شدم و رفتم سینما فلسطین و فیلم لیلا را دیدم . اغراق نمی کنم اما تا یک هفته مثل دیوانه ها شده بودم . اگرچه داریوش مهرجویی را به خاطر ساختن فیلم هایی مثل گاو و هامون ستایش می کنند اما تاثیری که فیلم...
-
کدوم بیشتر؟
پنجشنبه 27 آذر 1393 01:39
سوال احمقانه ای بود . بزرگترها هر وقت بچه ای را می دیدند می پرسیدند : باباتو بیشتر دوست داری یا مامانتو ؟ کمتر بچه ای یکی از این دو را انتخاب می کرد . مثل یک عهد نانوشته ولی مرسوم و همگانی تنظیمات پیش فرض و کارخانه ای بچه ها طوری بود که در جواب بگویند : هر دو و خود شخص سوال کننده هم انتظار نداشت بچه یکی از این دو را...
-
گل های یخ زده نصف جهان
چهارشنبه 26 آذر 1393 03:11
هفته قبل سفر چهار روزه ای به اصفهان داشتیم . جدا از محبت و مهمان نوازی غیر قابل جبران خانواده محبوب عزیز با سهیلا خانم که یکی از دوستان نازنین وبلاگی هستند برای اولین بار دیدار کردیم و مهمانشان شدیم . در دفتر خاطرات سفر شیرین اصفهان یک عالمه محبت به یادگار ماند و یک عالمه عکس از سفر به نصف جهان که اگر فرصتی باشد لذت...
-
کلوچه فومن را داغ بخورید
سهشنبه 25 آذر 1393 03:40
هرچه فکر میکنم اسم آن سه راهی یادم نمی آید یکی از سه راهی های قدیم و معروف کرج بود روبروی همان سینمای قدیمی و مشهور کرج که اسمش یادم نمی آید همان سه راهی که یکطرفش می رود میدان کرج و یکطرفش سمت سه راه نهضت و یکطرفش به سمت خلج آباد و کلاک و جاده چالوس که خدا رو شکر اینها را یادم هست . یکروز سرد پاییزی بود دم دمای غروب...
-
میتی کومان
سهشنبه 18 آذر 1393 04:08
یکی از محبوب ترین کارتون های بچگی ما که از شبکه دو سیما پخش می شد میتی کومان بود . یک کارتون مثل اکثر کارتون های آن دوره ژاپنی . پیرمردی به نام میتی کومان مامور حاکم بزرگ ژاپن بود و در لباس مردم عادی به سفرهای استانی می رفت و با مردم ملاقات می کرد و درگیر داستان های جذابی می شد . نقاب از چهره آدم های بد هر قصه که به...
-
گور بابای بابا برقی
دوشنبه 17 آذر 1393 01:46
پست قبلی را در حقیقت جمعه شب نوشته بودم . حول و حوش ساعت 4 صبح بود و داشتم ویرایشش می کردم که محافظ الکترونیکی کامپیوتر شروع کرد به ویز ویز کردن . یک نگاهی انداختم به محافظ . از بین سه چراغ زرد و قرمز و سبزش چراغ سبز داشت چشمک می زد . چشم غره ای رفتم که یعنی آدم باش . دوباره ویز ویز ... بعد قیژ قیژ و بعد بومپ چنان...
-
یار جونی ... دوباره بر نمی گرده جوونی
یکشنبه 16 آذر 1393 02:58
به همین سر صبح قسم با خودم عهد بسته ام از همین حالا تا روزی که نفس می کشم هیچکس را ، شده سبیل از بناگوش در رفته ترین راننده تریلی دنیا ، به خاطر گوش دادن خزترین و دامبولی ترین ترانه ی روی زمین مسخره نکنم و به او نخندم . هفت - هشت ساله بودم . شهرک کوچک ما جز چند خانه کوچک و چند مغازه کوچکتر هیچ چیز نداشت . ما مجبور...
-
خوبی های بد مقوله عادت
چهارشنبه 12 آذر 1393 01:51
شاید عجیب باشد اما اولین باری که عقلم انقدر رسیده بود که خودم به بهشت زهرا بروم همین چند سال پیش بود . راستش کانترکت خوبی با حضرت عزرائیل داشتیم و زیاد طرف قوم و خویش ما نمی آمد . تا اینکه نظرش عوض شد و کلا قوم خویش و نزدیکان ما را کنترات برداشت . معمولا اقوام ما را در همان قبرستان باصفای روستایمان در طالقان دفن می...
-
برای خوردن یک سیب چقدر تنها ماندیم
دوشنبه 10 آذر 1393 02:44
همیشه با مهربان بر سر این موضوع بحث داریم وارد ریسایکل بین که می شوم می بینم یک عالمه عکس را پاک کرده است عکس های ناواضح . عکس هایی که آدمهایش خوب نیفتاده اند . شات های تکراری از یک موضوع اما من مرد پاک کردن هیچ عکسی نیستم شاید دل تماشای دوباره بعضی عکس ها را نداشته باشم اما جرات پاک کردن بدترین عکس ها را هم ندارم ....
-
هم ریش
یکشنبه 9 آذر 1393 03:37
از قدیم می گویند : دعوا نمک زندگی است ... ساعت نزدیک به دو شب است . مانی خوابیده و احتمالا حوالی پادشاه دوم و سوم سیر می کند . مهربان دارد تلوزیون می بیند و من هم پشت کامپیوتر نشسته ام . مهربان با ناراحتی وارد اتاق می شود . می پرسم : چی شده ؟ می گوید : فکر کنم بالایی ها دعواشون شده . گفتم : الان ؟ ساعت 2 شب ؟ - آره ....
-
سه شنبه - چهارم آذر
پنجشنبه 6 آذر 1393 03:08
سه شنبه چهارمین روز آذر برایم مثل سایر روزهای این چند ماه اخیر شروع شد و وقتی حول و حوش ساعت 9 از خواب بیدار شدم اصلا انتظار نداشتم چنین روز جالبی در انتظارم باشد . از دیشبش تصمیم گرفته بودم که بالاخره تنبلی را کنار بگذارم و بروم بیمارستان . ماجرا را توی اولین پست هفتگم برایتان شرح دادم . دکتر برای اطمینان یکسری...
-
خداحافظ اولولون . خداحافظ کرگدن
چهارشنبه 5 آذر 1393 04:03
برادر عزیز و رفیق نازنینم محسن باقرلو در این پست رسما وبلاگش را تعطیل کرد . دنبال جمله مناسبی برای عنوان این پست بودم : "محسن باقرلو با دنیای وبلاگ نویسی خداحافظی کرد " "محسن باقرلو دیگر نمی نویسد " "بدرود محسن باقرلو با دنیای مجازی " خب در واقع هیچکدام از این اتفاق ها نیفتاده است محسن...
-
همه می خواستیم بق بق بق باشیم
دوشنبه 3 آذر 1393 15:21
خب احتمالا مطلع هستید که من برادر ندارم . وقتی که بچه بودم هم نداشتم . مریم و نرگس فکرشان پی بازی های دخترانه بود و من برای یک برادر همسن و سال که بازی پسرانه بلد باشد له له می زدم . این بود که سعی می کردیم یک بازی هایی اختراع کنیم که هر دو جناح از آن لذت ببرند . نه آنقدر پسرانه باشد که دخترها بدشان بیاید و نه آنقدر...
-
سفر به روایت تصویر
یکشنبه 2 آذر 1393 03:01
جای شما خالی مسافرت محشری بود و این خوشی فراموش نشدنی را بیشتر از همه مدیون میهمان نوازی دو دوست عزیزم علیرضا و افروز هستیم که کاری کردند که هیچ طور نشود محبتشان را جبران کنیم . در ادامه می توانید عکس های این سفر را مشاهده بفرمایید ... . . . . .
-
سفر یه شعره . سفر یه قصه است
چهارشنبه 28 آبان 1393 04:52
همیشه شب های قبل از سفر حس و حال غریبی دارند . یکجور خوش خوشانی درشان مستتر است از خوش خوشان خود سفر بیشتر بخصوص اگر همسفرت کسی باشد که تا به حال همسفرش نبوده ای و مقصدت جایی باشد که تا به حال مقصد سفرت نبوده است . می توانی تا صبح رویا ببافی از دقیقه به دقیقه روزهایی که خواهند گذشت و از متر به متر جاده ای که خواهی رفت...
-
پیرمرد و جاده
سهشنبه 27 آبان 1393 03:13
شاید اگر شما هم خوب فکر کنید مشابهش را در زندگی خودتان پیدا کنید . آدم هایی که تاثیر خاصی در زندگی شما نداشته اند . برخوردشان با شما برخورد مستقیم و روبرو نبوده است . اسمشان را نمی دانید و تمام دانسته هایتان از آنها به چند جمله کلی محدود می شود . اما در هفت توی پستوی خاطرات دور و درازتان یک گوشه ی دنجی خانه دارند و به...
-
همیشه در صحنه
یکشنبه 25 آبان 1393 17:26
جمعه گذشته با خبر تلخی شروع شد : مرتضی پاشایی رفت ... و از همان روز سیلی از اخبار و مطالب در خصوص فوت کردن او شنیده می شد . وبلاگ ، فیس بوک ، اینستاگرام ، رادیو و تلوزیون ، شبکه های ماهواره ای و وایبر . غیر ممکن بود صفحه ای باز بشود و عکس و ویدیو و مطلبی در مورد پاشایی در آن نباشد . حتی غروب جمعه که بیرون رفتیم چند تا...