و تمام شد ...
انتظارها به پایان رسید و در این پست صاحب هر عکس معرفی می شود .
فردا شب ساعت ۲۴:۰۰ پرونده بازی عکسهای کودکی و مدرسه بسته می شود .
نوشته های محسن باقرلو و تحلیل دوستان از عکسها را فردا شب بخوانید .
دست تک تک شما رو می بوسم و یک دنیا ممنون از این همه لطف و محبت ...
-
ادامه مطلب را ببینید ...
1
**************
-
۲-
**************
-
۳-
**************
-
۴
**************
-
-
۵
**************
-
۶
**************
-
۷
**************
-
۸
**************
-
۹
**************
-
۱۰
**************
-
-
۱۱
**************
-
۱۲
**************
-
۱۳
**************
میلاد (وبلاگ ندارد )
-
۱۴
**************
-
۱۵
**************
مژگان امینی (سلامی چو بوی خوش آشنایی )
-
۱۶
**************
-
۱۷
**************
کیامهر باستانی
-
۱۸
**************
-
۱۹
**************
خدیجه زائر (دغدغه های یک مادر )
-
۲۰
**************
-
۲۱
**************
-
-
۲۲
**************
خواهر حبیب (وبلاگ ندارد )
-
۲۳
**************
-
۲۴
**************
-
۲۵
**************
-
۲۶
**************
ریحانه (طنز تلخ - قهوه اسپرسو )
-
۲۷
**************
-
-
۲۸
**************
-
۲۹
**************
سمیرا (دلنوشته های یک دانشجو )
-
۳۰
**************
-
-
۳۱
**************
-
۳۲
**************
-
۳۳
**************
-
۳۴
**************
هاله بانو (خورشید را باور دارم )
-
۳۵
**************
-
۳۶
**************
-
-
۳۷
**************
-
۳۸
**************
-
-
۳۹
**************
-
۴۰
**************
رها پویا ( در سایه سار تنهایی )
-
۴۱
**************
-
۴۲
**************
-
۴۳
**************
-
۴۴
**************
-
۴۵
**************
-
۴۶
**************
-
۴۷
**************
رازین
-
۴۸
**************
وسطی عکس منه
-
۴۹
**************
-
۵۰
**************
-
۵۱
**************
آوا (پرسه در کوچه های بی انتها )
-
۵۲
**************
-
۵۳
**************
-
۵۴
**************
-
۵۵
**************
-
۵۶
**************
ماهی تنگ بلور (من و عقل و دلم )
-
۵۷
**************
-
۵۸
**************
مریم بانو (همسر شیرزاد )
-
۵۹
**************
-
۶۰
**************
اسم وبلاگشونه البته - نه خودشون
۶۱
**************
-
۶۲
**************
-
۶۳
**************
سهبا (زمزمه های گاه گاه ) عکس اول
یگانه (دختر سهبا ) عکس دوم
-
-
۶۴
**************
-
۶۵
**************
-
۶۶
**************
-
۶۷
**************
بابای آرتا (این روزهای آرتا خان )
-
۶۸
**************
-
-
۶۹
**************
-
-
۷۰
**************
-
۷۱
**************
سروناز (لاطائلات گنگ خواب دیده )
-
۷۲
**************
-
۷۴
**************
-
۷۵
**************
علیرضا (همسر افروز )
-
این هم سه تا از دوستانی که عکسهایشان دیر رسید
صرفا برای یادگاری ...
-
این هم سرور و سالار تمام مدیران وبلاگ جهان
مدیر جوان و با مرام و معرفت بلاگ اسکای
مهندس مسعود چنگیزی
(خداییش پاچه خاری تا چه حد کیامهر ؟)
داری میری؟؟ برو عزیز..شب خوش
عاطی هستی؟؟ تو یکم آمار بده از خودت.. دنبال دوست جدید میگردم..
من رفتم دیگه پی درسم.. شب خوش!!
صدا دریافت شد من میرم غزل جان شبت بخیر..
خدا رو شکر که هنوز توی این عصر یخی کسانی مثل تو هستند که برای لحظاتی گل لبخند رو روی لبهای آدمها بنشونن..کیامهر جان کارت عالی بود دست خودت و کرگدن هم درد نکنه...جالبترین بخش این رونمایی برام استاد سعادت بود که تقریبا همه حدس زدن که کرگدن باشه اما من خودم یه لحظه به اون عکس سه نفری شک کرده بودم که کرگدن باشه و داداشاش اما خوب بود...کاش عکسهای الان بچه ها رو هم میشد دید تا ببینیم چقدر فرق کردن؟! راستی ماهی تنگ بلور خیلی برام جالب بود و خودکیامهر که من فکر نمیکردم اون باشه....همه تون قشنگ و جالب بودید برام....
کاش بچه ها می نوشتن این عکسها مال چه سالیه؟حداقل می فهمیدیم بر و بچ چند سالشونه؟ وای اون شلوار و اون کله کچل کرگدن منو کشتهههههههههههههه
سلام صبحگاهی . خسته نباشی کیامهرجان . واقعا دستت درد نکنه . دیدن عکس بچه ها واقعا جالبه ! بازم ممنونم ازت .
راستی نگفتی اون جایزه ای که گرفتی بابت چی بوده ؟
به مامانگار :
عزیز این عکس مربوط به ۱۹ سال پیشه هنوز ! الان عینکی نیستم ولی ......
سلام به همگی...........یک تشکر ویژه از کیامهر عزیز و همه ی اونائی که این چند روزو به یک شادی جمعی و خاطره ای بزرگ و بیادماندنی بدل کردن.........دستتون درد نکنه.......همیشه گفتم بودن تو جمع شماها جوونم می کنه......دست مریزاد
واقعاً خسته نباشید
کاش یه فراخوان می دادید همه عکسهای بزرگسالی رو هم می فرستادیم
سلام
خسته نباشید
سلام علمدار . صبح قشنگت بخیر . شب مارو که مهتابی و پرستاره کردی دیشب ، دمت گرم . یه دنیا تشکر کمه .
غزل ! تو واقعا بعد از ۳:۲۰ رفتی سراغ درس ؟ من که نفهمیدم کی گوشی به دست خوابم برد .
سلام خسته نباشی برادر،وای چقدر باحال بودن عکسها حالا به نظر تو علیرضا و همسرش کین؟ما نیستیم احیانا؟علیرضا از عمد اینجوری نوشته بود ببینه میشناسی واقعا متوجه نشدی ماییم؟
واقعا دمتون گرم و دلتون شاد همیشه
کارتون خیلی عالی بود
دستت درد نکنه،خسته نباشی خیلی زحمت کشیدی میدونم،حیف که یه مساله همین کله صبح روزم را خراب کرد نمی دونی چقدر ذوق داشتم برای دیدن این پست دیروز که نمی تونستم بیام فکرم همش اینجا بود اما همینه دیگه بعضی وقتها بعضی آدمهای مزخرف با یه حرف گند میزنن تو فکر و روحیه و انرژی آدم اگر یه روز مسئول یه بخشی بودم سعی میکردم قبل مسئول بودن اول آدم باشم
دستتون درد نکنه و خسته نباشید.
بازی قشنگی بود.
سلام به همگی ....
عام و علیکم ... صبح بخیر
ما بریم آخرین امتحانمونو بخونیم ... مزاحم میشیم
منم درست حدس زدم هوراااا
صبح بخیر وای چه خبره
ممنون کیامهر خیلی زحمت کشیدی
مهربان جان شما هم ممنونم
آخی بالاخره شماره ۲۸ رو شناختم
سلام...
صبح همگی بخیر!!
دستت درد نکنه کیامهر جون واقعا عکسارو میدیدم شوکه میشدم البته اسماشونو!!!
یه توضیح در مورد عکسم...
اینجا جلوی زندان اسکندره نزدیک مشهد!!(سلام به همه مشهدی های گل)
برادر شیرزاد اینجانب شیرازی نیستم تبریزیم اما شیکم درسته!!و پسری که پیشمه پسر عمومه!!
شتر موجودی ترسناکی نیست مهام جون من سوارش شدم!!
نینا جون جواب شما هم که اول داده شد!!
دیگه همین دیگه!!یادم بیفته چیزی میگم!!!
آها پرشین بازم داغون شده!!!
خیلی خیلی دستتون مرسی کیامهر خانو مهربان بانو!
همچنین دست کرگدن هم درد نکنه!
یکی هم آلبوم هامون دست خودمون نیست وگرنه عکس قشنگ زیاد داشتیم !!!
تو کامپیوتر همین یکی رو داشتیم!!!
از دوران کودکی!!!
سلام دنیز جان من جزوه اون گل هایی که بهشون سلام کردی
من فکر می کردم اون عکس مال شهر یزده
من الان بعد از دیدن اسامی
و مرور دوبارهء عکسها
جددن نمی دونم چی بگم کیا ...
فقط اینکه به قول شاعر :
به غریبی قسم که خوشحالم ...
تو محشری بچچه ...
دلت پر میزنه واسه یکدله کردن دلای دور و ورت ...
و خب امثال تو دارن روز به روز منقرض تر میشن ...
کمرنگ بودن ما رو به بزرگی
و پر رنگی روح رنگی رنگی تون ببخشید ...
بازم یه دنیا ممنون از تو
و از همه همدل های دریادل این چن شب ...
دمت گرم کیامهر! عالی شده!...خیییییییلی بهتر از اونچیزی که فکرشو میکردیم...اینو از کامنتای بچه ها هم میتونی بفهمی...از اینهمه ذوق و شوق و لطف که تو کامنتا هست...
دیشب خوابم برد و نشد داغ و تازه به رونمایی برسم! صبح که اومدم شرکت اولین کاری که کردم باز کردن وبلاگ تو بود...جدا خسته نباشید...میدونم چقدر زحمت کشیدی...چچقدر وقت گذاشتی ولی به اینهمه حال خوش و اشک میرزه...
مرسی از تو...
و مرسی از همه بچه هایی که با عکساشون این پست رو قشنگ کردن...
باز هم اومدم
دنیز جونم اومدی؟ تو خیلی ناز و دوست داشتنی ای
هاله جونم فکرش رو هم نمیکردم اون عکس تو باشه کجاست این آخه ؟
دیدی حنانه جونم درست حدس نزدم اما کی میگه اخمویی فقط یکم ارومی همین
وای مهربان جون رو خیلی دوست داشتم
همه چی عالی ...
خیلی خوب بود کیامهر باز هم ممنونم
به جناب شیرزاد :
اتفاقن نه تنها وحشتناک نیستید بلکه خیلی هم جذاب و گیرا هستید. حرفای دیشب شوخی بود.
سلام به هرکی که اینجا هست و هرکی که نیست ولی دلش اینجاست... من یه آدم خیلی بد شانسم یعنی اصلآ میزان بد شانسیه منو نمیتونید تصور کنید!!!! یعنی این همه مدت این همه روز دقیقآ تو لحظه ای که همه دور همیم و به لطف کیامهر عزیز داریم خوش میگذرونیم من باید اینجوری بشم؟؟؟!!!! بعد از اون کامنت اووول که خب طبیعی هم بود و اصلآ غیر از این نمیشد چیزی رو تصور کرد خب معلوم بود من اول میشم یه دفعه حالم از این رو به اون رو شد. کارم به درمونگاه و آمپول و اینها کشید!!! درسته منم دیشب رو نخوابیدم ولی نخوابیدن من کجا و نخوابیدن شما کجا!!!!! الان کل کامنت ها رو از اول تا اینجا خوندم. شرمنده ی همه ی کسانی هستم که نگران من شدن. الانم دیگه نمیتونم بشینم با اجازه برم بخوابم شاید تا شب بهتر شدم و آماده واسه پست کرگدن شاید...
به حنانه :
نه حنانه جان. اون دوچرخه مال من نبود. مال خواهرم بود.
اتفاقن تمام ذوق من بخاطر غصب کردن دوچرخه خواهرم بود.
جالبه بدونی که اون لحظات خیلی دووم نداشت.
چون فقط قاچاقی میتونستم سوارش بشم.
منظورم از گذاشتن کامنت بالا این بود که بگم زنده ام (خطاب به پونه که ا رو کشت و گذاشت کنار!) و همچنین یه تشکر خیلی خیلی جون دار از کیامهر . دمت گرم سالار...
اون اصلاحش کن بدو به خدا من خودم هم اسم دارم
به بهنام :
بهنام جان ، داداش ، خدا بد نده. چرا آخه ؟
فک کنم این دخترا چشمت زدن.
ایشالا که هر چه زودتر حالت خوب شه.
خبر خیلی ناراحت کننده ای بود. مواظب خودت باش رفیق.
به حمید :
حمید جان تو هم اگه بتونی واسه امشب تحلیل بنویسی خیلی خوب میشه.
افروز به خدا حدس می زدم تو و علیرضا باشید
ولی اخه نه توضیحی نه آدرس وبلاگی نه چیزی
علیرضا نوشته :
علیرضا هستم از قزوین
اینم عکس همسرم
حالا من با چه جراتی بیام بگم این علیرضا همسر آبجی افروز گل ماست
میومدیم و نبود
اونوقت می دونی اون علیرضایی که من با علیرضای شما اشتباه گرفتمش
چه بلایی سرم میاورد ؟
تازه اونم از قزوین
بچه ها دم همه شما گرم
امشب میام جواب میدم حتما
افروز جان
لینک شما رو هم اصلاح می کنم الان
خانوما
آقایون
شماره ۷۳ آبجی افروز لپ کشونی بی تظاهر ماست
سلام
عالی بود.
خیلی زحمت کشیدین.خسته نباشید.
من عکس مامانگار رو فقط درست حدس زده بودم.
مرسی ساقی جان
کاش عکس شما هم بود
حمید جان ممنون
اصلاحش کردم
محسن جان ! جیگرتو
بهنام بلا به دور
رها پویا - سر پیاز - ترنج - دنیز دست شما هم درد نکنه
۵۰۰ رند
آخی طفلی داداشم حالا نمیخاد این همه عجله کنی شوخی کردم حداقل بنویس همسر علیرضای خودمون اینجوری خیلی غریبه ایم
من به علیرضا گفتم اینجوری بنویسه علیرضا بچه ام وبلاگش کجا بود یه سر داره هزار سودا البته لحنش یکم دوستانه تر از این بود که تو نوشتیا خب فکر کردیم تو یه علیرضا تو قزوین بیشتر نمیشناسی دیگه
درود
صبح عالی متعالی
واقعا خسته نباشی کیامهر
من فقط عکس کرگدن رو درست حدس زده بودم. همینم خوبه نه؟
درود
صبح عالی متعالی
واقعا خسته نباشی کیامهر
من فقط عکس کرگدن رو درست حدس زده بودم. همینم خوبه نه؟
واااااااااا چرا کامنتم نمیاد؟؟؟؟
۱۲۳ امتحان میکنیم