ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
عصری مهربان که از سمینار آمد ٬ هلیا و کورش هم همراهش بودند
جایتان خالی پیتزا خوردیم به سبک باستانی و با طبخ کیامهر
خوش گذشت و خوشی وقتی تکمیل شد که کورش اینا شب ماندند اینجا
این دومین بار بود که من و رفیق قدیمی توی این سه سالی که از ازدواج هایمان می گذرد
شب پیش هم هستیم
مهربان و هلیا که صبح کله سحر دوباره باید بروند سمینار رفتند و خوابیدند
و من و کوروش به یاد بچگی هایمان افتادیم
به یاد آن همه شبهایی که تا صبح می گفتیم و می خندیدیم
توپ کیامهر واقعی هم که جا مانده بود خانه ما برداشتیم
و کلی پنالتی بازی کردیم نصفه شبی طوری که عرقمان در آمد
همچین بی خیال از غم دنیا شده بودیم دو تایی انگار نه انگار که هیچ وقت بزرگ شده ایم
الان هم که دارم این ها را می نویسم کورش نشسته و از من گیج و چپول غلط املایی می گیرد
داغیم حسابی و خوشیم بدجور
جایتان خالی
کاش هیچ وقت بزرگ نمی شدیم
کاش همیشه بچچه می ماندیم ...
-
هیچ وقت توپ دو لایه درست نکردم. فک کنم یه چیزی از دست دادم تو دوران کودکی!
چقدر کوتاه ولی قشنگ احساستو منتقل کرده بودی!
دوران بچگی عالم قشنگ و پاکی داره!
آخرالزمانه مادر! خانوما میرن سمینار مردا مث بچه ها توپ بازی میکنن. به حق چیزای نشنیده! (آیکون یه پیرزن از اهالی !عهد بوق!)
خیلی آبروداری کردید نوشتید کودک مهندس ها ...
نخندی ها ولی من خودم از این توپ دو لایه خاطره ها دارم خوب چی کار کنم هم بازی پسرها بودم
بچه که بودم (دوران طفولیت منظورمه ننه ها) یه دارت زن حرفه ای بودم
یه چوب هایی داشتیم با سر برگشته که بهش می گفتیم دارت تو اون سرش کلی گوگرد می ریختیم و محکم می کوبیدیم به دیوار کار خطرناکی بود دختر ها کلا از انجامش فراری بودن شب ها ی چهارشنبه سوری چه ها که نمی کردم یادش بخیر
به جای عروسک تفنگ داشتم اوهههههههههه شیرجه زدم مادر به حوضچه خاطراتم
کاش هیچ وقت بزرک نمی شدیم
در ضمن دلتون هم بسوزه الان آسمونمون داره برف تولید می کنه در حد خف
فکر کنم فردا صبح می شه آدم برفی ساخت
چقدر عالی واقعا بچگی کردن تو این سن لذت خاصی داره اونهم با همون دوست دوران بچگی ... با بند بند وجودم حس اش کردم و میدونم چقدر لذت بخش و حاضر نیستم با هیچی تو دنیا عوض اش کنم ... کیفتان مدام
کاش....
چه آرزوی محالی است رفیق!
خب پس چشمت خدا رو شکر کاملآ خوب شده...
چقدر خوب که تو اوج عشق و حالت هم به فکر بچه های اینجایی و شادیت رو با همه تقسیم میکنی دادا...
به کورش خان: خب بلد نیستید لایه درست کنید نکنید دیگه چرا چند تا توپ رو خراب میکنید آخه؟!
آخی یاد بابا شاه و بابا اتی افتادمربطشو نمیدونم ولی افتادم دیگه
سلام ساعت 3 بامداد
چند بار دماغتو عمل کردی
سلام داداشی ...
آخ بچگی ... بچگی کجایی که یادت بخیر ...
اینم آدرس وب جدیدم .
کامنت دونیمم بازه .
ولی پرنده هم پر نمیزنه
خیلی از رفقا از دست رفتن
آی گفتید..بچگی..یادش بخیر
اونم فقط ۷ سالگی..
چقدر جالب!
من و شما در یک تاریخ تقریبا با یک موضوع آپ کردیم!
اما خوبه شما هنوز هم با دوستانتان خوش هستید... یاد روزهای خوش گذشته بخیر!!!
آقا ما مدتیه شدید هوس پیتزا کردیم همه جا هم حرف پیتزا هست وقت هم نداریم یه سر بیام تهران برام پیتزا بپزین بخورم اینجوری نیشه!!
مامانم یه فیلمی دیده بود قدیم الایام!!میگفت یه شهر بود آدماش بزرگ نمیشدن صد سالشون بود اما همشون بچه مونده بودن میگه همیشه غمگین بودن...
شاید اگه همچین چیزی واقعیت داشت که هیچوقت بزرگ نشیم حسرت بزرگ شدن داشتیم...
بخاطر همین خوبه گاهی به دوران کودکی سر بزنیم نه اینکه همیشه پچچه بمونیم...
سلام کیا جان
امیدوارم همیشه خوش باشید
راستی چشمتون بهتر شد؟ ببخشید که اینقدر دیر احوالپرسی کردم، یه مدتی نبودم. ایشالله که شما و مهربان جان همیشه سالم باشید
راستی این توپ هم نوستالوژیه عجیبیه ها برای بچه های نسل ما. عالی بود
سلااااااااااااااام.
افتخاری بود قربان خسبیدن در معیت شما !
ببخشید اگر خر و پف و ناله های ما نذاشت بخوابید !!
ولی کیا ...
دیشب ... بالا پشتبوم ...
رقص دونه های برف ... داغ و لرزون ...
ولی خدایی ش عجب شبی شدا رفیق ...
عالیه ...انشالله همیشه به توپ بازی و خوش گذرانی
محشر بود محسن
از اون خاطره هایی که آدم هیچ وقت یادش نمیره
عالی بود و دمت گرم
چقدر خوبه که تو رو دارم رفیق
چقدر خوبه
سلام
الان خرکیفانه دارم کل کارامو با لب تاب حامد انجام میدم
همه کار باهام رایت سی دی
دانلود برنامه هام
کامنت هامو جواب میدم
٫ستهای بچه ها رو میخونم
.
.
.
..
کلی خسته شدم
ااااااااااااااا کیا و محسن اینجایین
کیا به من ذوق زده مددی
چرا در رفتی
سلام
کیا میگم خسته نشی یه دفعه
پریشب پیش من خوابیدی
دیشب پیش کرگدن
خب شوما که حس بچگیتون زنده اس دیگه چرا از این آرزوها میکنید؟
خب اگه هیچ وقت بزرگ نمیشدی که با مهربان آشنا نمیشدی که باهاش ازدواج کنی و غیره! همینطور کورش با هلیا..
بازی با این توپ های دو لایه ... کلی خاطره !!
انگار این توپه هم داره می خنده ....
سوالی که برای بنده پیش آمد اینه که:
حالا مگه شما بزرگ شدید؟؟!!
راستی یه نفر در کامنت پست آخرمان پیشنهادی مرتبط به شما داده که بسی مشعوف شدیم از این حسن سابقه تان!