جوگیریات

جوگیریات

بابک اسحاقی
جوگیریات

جوگیریات

بابک اسحاقی

بابا شصت و یکمین شمع رو فوت می کنه

سالهای جنگ وقتی صدای آژیر قرمز می آمد مو به تنمان راست می شد . 

من و مریم و نرگس می دویدیم بغل بابا  

و بابا می گفت بیاید بچه ها ! بیاید برین توی جیبم 

و ما را محکم بغل می کرد  

هر سه تایی  

و ما انقدر ایمن بودیم توی بغلش که هیچ بمبی به ما کارگر نمی شد

هیچ ترسی برایمان نمی ماند . 

 

فردا سوم دی ماه است و روز تولد بابا 

بابایی که چند وقت است نا خوش احوال است 

بابایی که اگر نباشد دنیایم سیاه می شود 

قهرمان من 

مرد من 

عزیز من 

قول بده انقدر باشی که بچه های مرا هم توی جیبهایت قایم کنی 

تولدت مبارک ...  

 سال ۸۵ - بابا و کیامهر

  

 

 

+ سیندی هم رستگار شد ... 

 

 

نظرات 52 + ارسال نظر
اردیبهشتی شنبه 3 دی 1390 ساعت 19:30 http://tanhaeeii.blogfa.com

آخی
چند لحظه پیش بابام رو ناراحت کردم
الان اشک جمع شد تو چشام
خدا پدرتون رو براتون حفظ کنه

من+تو یکشنبه 4 دی 1390 ساعت 11:50 http://lovesky90.persianblog.ir

تولد باباجونت مبارک
باباجونم نباشی میخوام دنیا نباشه
ژ همیشه باش عزیزم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد