جوگیریات

جوگیریات

بابک اسحاقی
جوگیریات

جوگیریات

بابک اسحاقی

دیروز عصر ٬ غم نان دو نفر را خریدم ... ارزان

یک عصر قشنگ بارانی همراه مهربان داریم بر می گردیم خانه ...

چند تا بربری داغ خریده ام و شیشه ها از حرارت نان تازه بخار گرفته اند و بوی مطبوعی توی ماشین پیچیده است .  

فانتزی یک مرد خسته از کار برگشته غیر از این چه می تواند باشد ؟ 

بنشینی یک لقمه نان داغ و پنیر و چای شیرین بخوری و خستگی ات را دود کنی برود هوا ... 

 

مسیر دیروزمان یک مقدار با سایر روزها فرق می کرد . 

ناچار شدیم برای رساندن عزیزی راهمان را تغییر بدهیم و درست در یکی از شلوغ ترین میادین شهر وقتی برای پیاده کردن آن دوست عزیز ایستادیم چشم مهربان خورد به یک فلافل فروشی ... 

 

 

فلافل که معرف حضورتان هست  ؟ ساندویچ ارزان قیمتی که ماده اصلی سازنده آن نخود است . 

به نظرم فوق العاده خوشمزه است و به مراتب از سوسیس و کالباس و همبرگر سالم تر ... هرچند به شدن نفاخ می باشد و همیشه بعد از خوردن آن دل درد بر ما مستولی می شود . 

بعضی ها برای حفظ کلاس فلافل نمی خرند و نمی خورند و  بعضی ساندویچی ها هم برای حفظ کلاس فلافل نمی فروشند .

به هر حال عیال امر فرمودند که فلافل بخریم .   

 

 

همانطور که عرض کردم میدان فوق یکی از شلوغ ترین میادین شهر ماست . همه جور آدمی هم تویش پیدا می شود . در مجموع جای زیاد جالبی نیست . 

فلافل فروشی فوق الذکر هم مغازه ای بود شدیدا کوچک و کثیف ... 

هرچند تجربه ثابت کرده است که اغذیه فروشی های کثیف تر غذاهای خوشمزه تری دارند اما به هر حال فضای مغازه بدجور توی ذوق می زد . سه تا پسر بچه هشت - نه ساله هم نشسته بودند روی صندلی های درب و داغان مغازه ... 

ننشسته بودند ٬ اصلاح می کنم : داشتند با صندلی ها کشتی می گرفتند . 

سر و وضع کثیفی داشتند و موی سرشان را مثل بچه مدرسه ای های بیست سال پیش از ته زده بودند . کاپشن های نیمدار و مستعمل تنشان بود و از نوع گویششان فهمیدم که افغان هستند . 

صاحب مغازه که جوانک بی اعصابی بود هر چند دقیقه یک دادی سر بندگان خدا می زد . هرچند شیطنت می کردند اما مطمئنم اگر ایرانی بودند صاحب مغازه برخورد بهتری با آنها داشت . 

 

از سر و وضع ظاهرشان مشخص بود که کودک خیابانی هستند . 

شاید فال فروش شاید واکسی شاید گلفروش و شاید هم ترازو دار ... 

 

سه تا پسر بچه سه تا ساندویچ سفارش داده بودند و مدام با لهجه افغانی خود به صاحب مغازه می گفتند که حتما ساندویچ هایشان دو نونه باشه و حتما سس فراوون بهش بزنه ... 

چند باری اینها را تکرار کردند تا اینکه صاحب مغازه داد زد : خب بابا ! صد بار گفتی دیگه ... 

 

ساندویچ سوسیس یکی از پسرها آماده شد و مرد جوان ساندویچش را توی دو تا نون پیچید و حسابی سس زد و داد دست پسر ... 

دو تا پسر دیگر که از چشمهایشان معلوم بود گرسنه هستند با اصرار می خواستند که یک تکه از ساندویچ او را بخورند و پسرک هم که دهانش پر بود و داشت با ولع ساندویچش را گاز می زد اجازه نمی داد که به آن دست بزنند .  

هم خنده دار بود و هم ناراحت کننده ...

 

بالاخره ساندویچ های دو پسر دیگر هم حاضر شد و صاحب مغازه ساندویچ هایشان را داد دستشان . بچه ها با تعجب به ساندویچ ها نگاه کردند و پرسیدند که چرا دو نونه نیست ؟ 

مرد جواب داد که پولتون کمه ... باید دویست تومن دیگه بدین  

 

پسر بچه ها شروع کردند به گشتن و مدام دست می کردند توی جیبشان تا یک دوصد تومانی پیدا کنند که از قرار معلوم هیچکدامشان نداشتند . 

کلی بحث کردند که چه کار کنند و سر آخر نقشه کشیدند که به جای نوشابه نان ساندویچشان ٬دو لایه بشود . یکی از پسرها با همان گویش شیرین برای اینکه رفیقش را دلداری بدهد می گفت : هوا سرده ! اصلن نوشابه خوردن خوب نیست . 

دلم به درد آمده بود .... 

 

قطره های باران می خورند روی شیشه   

و شیشه های ماشین از حرارت نان داغ بخار گرفته اند

مهربان دارد فلافل می خورد  

 

سه پسر بچه نفهمیدند چطور هم نان اضافه گیرشان آمد و هم نوشابه 

اما صاحب مغازه مرا با تحسین نگاه کرد و دیگر سر بچه ها داد و بیداد نکرد

و من به اندازه پول دو تا نان ساندویچی حس قهرمان بودن دارم   

و لبخند از روی لبهایم پاک نمی شود ... 

 

 

 

 

+ فکر می کنید با پول و خرجی که این چند روز نذر امام حسین شد و رفت توی شکم آدمهایی که مثل من سیر هستند یا لااقل گرسنه نمی خوابند ٬ چند تا از این بچه ها را  می شد سیر کرد ؟  

 

 

نظرات 173 + ارسال نظر
جزیره سه‌شنبه 7 آذر 1391 ساعت 14:42

اقا اجازه
ما الان فهمیدیم قراره برید خونه سمیرا بانو فلافل بخوریدپس اون نفرینمونو پس میگیریم .چون احتمالش صفرِ که تو ساندویچ میلاد سوسک پیدا شه و اینجوری فقط نفرینمونو هدر دادیم:دی، ما فک کردیم میخواید برید از اون مغازه هه فلافل بخرید.اونجوری هم نگاه نکنید حب کامنتا رو کامل نخونده بودم دیگه

خب حالا،فحش نده بابک دارم میرم بیرون

فرشته سه‌شنبه 7 آذر 1391 ساعت 14:42 http://houdsa.blogfa.com

بعدم بابک ما نکته ی پستو گرفتیم...که اگه همه اینجوری فکر میکردن دنیا جای خوبی بود و هیچ کس برای یه نون اضافه ته جیبشو نمیگشت...

بابک سه‌شنبه 7 آذر 1391 ساعت 14:42

سمیرا خانوم
شوخی کردم یه وقت نرنجید

بچه ها بیاید بازی کنید
توپ پلاستیکی واسه زانوهاتون بده
می خواستم توپ چل تیکه بدم بهتون

جزیره سه‌شنبه 7 آذر 1391 ساعت 14:45

خب یه بار هم از ما معذرت خواهی کن که اینقدر اذیتمون میکنی و نمیزاری راحت باشیم اینجا.

میلاد سه‌شنبه 7 آذر 1391 ساعت 14:47

آخ جـــــــــــــــــون توب چله تیکه

میلاد سه‌شنبه 7 آذر 1391 ساعت 14:48

جزیره من شنیدم دست پخته سمیرا خانم خیلی خوشمزه است، دلت آب

فرزانه سه‌شنبه 7 آذر 1391 ساعت 14:48 http://www.boloure-roya.blogfa.com

یاد کامنت خودت برای پست آقای باقرلو افتادم که گفته بودی ماها که کار زیادی از دستمون برنمیاد به این مسائل فکر می کنیم و ........
من به قهرمان بودنت پسرم افتخار می کنم
میگم کاش مسیر برگشت به خونه مون یکی بود منم الکی نزدیک اون فلافل فروشی پرسه می زدم (آیکون یه آدم شکمو و فرصت طلب)
اصلا عوض این که قهرمان بازی دربیاری پول هات رو جمع کن بیا تهران ترجیحا حدفاصل آزادی تا نواب خونه بخر. مهربان جون من مخالفت نکنی ها. یه وقت خونه ولنجک ازش نخوای که دبه میکنه.

میلاد سه‌شنبه 7 آذر 1391 ساعت 14:49

فرشته خانم توب چله تیکه داریم شما نمیاید بازی؟

میلاد سه‌شنبه 7 آذر 1391 ساعت 14:50

تیراژه کجایی ؟ عبور و مرور آزاد شد

فرزانه سه‌شنبه 7 آذر 1391 ساعت 14:51 http://www.boloure-roya.blogfa.com

و با پول غذای نذری چه کارها که نمیشه کرد و کاش این غذاها واقعا به دست آدمهای نیازمند می رسید. اما بازم ما هیچ کاره ایم.....

فرزانه سه‌شنبه 7 آذر 1391 ساعت 14:54 http://www.boloure-roya.blogfa.com

میگم میلاد جان دارم فکر می کنم شما پایه خوبی برای انجام خباثت های من هستی. یادم باشه بیشتر با هم صحبت کنیم.

میلاد سه‌شنبه 7 آذر 1391 ساعت 14:57

ای به چشم فرزانه خانم

حالا بر علیه کی قرار توطئه کنیم ؟ جزیره یا تیراژه؟

کورش تمدن سه‌شنبه 7 آذر 1391 ساعت 15:00

سلام
بابک جان انسانیت هنوز زنده ست
هنوز خیلی ها رو میبینم که صدای نیازمندا رو میشنون
منم زیاد با اینجور نذری موافق نیستم هرچند متعادلش خوبه

جزیره سه‌شنبه 7 آذر 1391 ساعت 15:02

میلاد
گول بابک و نخور،به بهانه ی توپ چل تیکه میخاد گیرمون بندازه و فلکمون کنه.تو هم در رو

بابک سه‌شنبه 7 آذر 1391 ساعت 15:02

میلاد جان !
حالا که فرزانه جان در مورد خباثت ها روی شما حساب باز کردند شما هم اگر هوس شله زرد شور کرده بودی روی دست پخت ایشون حساب باز کن ....

همچین شله زرد می پزه که یاد دریاچه ارومیه میفتی

بابک سه‌شنبه 7 آذر 1391 ساعت 15:04

دوست عزیزی که با اسم کورش تمدن کامنت گذاشتی
من بیست ساله این بچه پرروی رو میشناسم
هیچ وقت انقدر مودب و باشخصیت نبوده
راستش رو بگو
تو کی هستی ؟

میلاد سه‌شنبه 7 آذر 1391 ساعت 15:05

خدا بگم چیکارت نکنه بابک

تیراژه سه‌شنبه 7 آذر 1391 ساعت 15:06 http://tirajehnote.blogfa.com

بابک خان
اگه برای اون بچه ها کاری نمیکردی چی میشد؟
چند ساعتی حالت گرفته بود درسته؟
یه جور حس عذاب وجدان..که میتونستی با وسعی که داری کاری بکنی و نکردی..
اما اگه یک نفر بود که واسه عمل قلبش چند میلیون تومن لازم داشت عمرا چنین عذاب وجدانی میگرفتی
ما این چند تومن ها رو میدیم نه برای اینکه قهرمان باشیم..برای اینکه حس عذاب وجدان نگیریم..حالا پیرزن گلفروش سر چهار راه یا پیرمرد دستفروش یا همین بچه ها
با همین چند اسکناس برای خودمان راحتی وجدان میخریم..در همین حد..
در حالی که اون چند میلیونی که مثال زدم برای عمل قلب ممکنه برای آن تاجر میلیاردر حکم همین چند اسکناس ما را داشته باشد..عذاب وجدان میگیرد؟ احتمالا نه..
نمیدونم میتونم منظورم رو برسونم یا نه..
میخوام بگم معمولا ما همین قشر متوسط هستیم که چنین دغدغه هایی داریم..طبقه ی زیر که درگیر گرفتاری هایشان هستند و طبقه ی بالا هم که معمولا بی رگ..که بدتر به مالشان چسبیده اند اکثرا...کاری به حکومت هم ندارم..یعنی نه که نداشته باشم..نمیشه داشته باشم! چیزی که برام جالبه اینه که معمولا همه چیز از همین طبقه ی متوسط برمیاید..از جنبش های س.یا.si بگیر تا همین کارهای ظاهرا کوچک
ما توده ی عظیمی هستیم با پتانسیل بسیار بالا
که متاسفانه از مسائلی که وجدانمان را درگیر میکنند به راحتی همین چند اسکناس عبور میکنیم و به الودگی های جامعه نیز در حد دشنامی و خلاص..
اگر این ها را بیشتر و جامع تر پیگیری کنیم شاید دیگر کودکان کار..مستمندان از همه جا رانده و زندانی هایی که به خاطر بدهکاری های چند صد هزارتومنی گرفتارند و خیلی از معضلات دیگر کمتر دیده شوند..شاید کاری که باید انجام شود..شاید از بنیان همه چیز را بتوانیم دوباره بسازیم...اگر به یک گپ بعد از ظهری و چند اسکناس وجدان های بیدارمان را التیامی موقتی ندهیم..

جزیره سه‌شنبه 7 آذر 1391 ساعت 15:07

در راستای تکمیل کامنت بابک جان
از ادب و شخصیت این کامنت که بگذریم، حقیقتش اینه که این برادرمون(کوروش تمدن) اصولا ادم چتربازیه و تمام ماه محرم و صفر رو در مساجد و سر سفره ی این نذری ها هستن بعد اونوخت چه جوری مخالفم با این قضیه؟!

کورش تمدن سه‌شنبه 7 آذر 1391 ساعت 15:08

بابک جان منم اون بابکی که میشناسم نون مفت به کسی نمیده.واسه شفاف سازی بد نیست بقیه ماجرا رو هم تعریف کنی
میگم اومدی اینو واسه مهربان بانو تعریف کردی تا دیگه ازت فلافل نخواد؟

فرزانه سه‌شنبه 7 آذر 1391 ساعت 15:10 http://www.boloure-roya.blogfa.com

آقا میلاد شما به جوسازی بعضی ها توجه نکن. عکس شله زرد شور موجوده میتونی از دوستان بگیری. اگه عکسش شور بود خودش هم شور بوده!!!!
بعدشم من هرگز بر علیه خانم ها توطئه نمی کنم.
به بابک:
خدائیش منم شوکه شدم کامنت کورش رو دیدم!!!

کورش تمدن سه‌شنبه 7 آذر 1391 ساعت 15:10

باز دو تا مهندس صحبت میکردن یه عمله اومد وسطا

بابک سه‌شنبه 7 آذر 1391 ساعت 15:11

کورش جان آدم به کسی نون مفتی نده
خیلی بهتر از اینه که واسه یه نون مفتی ...

نذار دهنمو وا کنم از قدیما ت خاطره بگم /

جزیره سه‌شنبه 7 آذر 1391 ساعت 15:11

کافه چی
چی شد یهو؟!خیلی کامنتت غیر منتظره بودولی افرین حرفات خوب بود.منم موافقم باهات

میلاد سه‌شنبه 7 آذر 1391 ساعت 15:12

ممنون فرزانه خانم، این بابک نمیزاره ما به یه شله زرد خوشمزه برسیم

کورش تمدن سه‌شنبه 7 آذر 1391 ساعت 15:12

ببین بابک تقصیر خودته ها
من هی میخوام جدی حرف بزنم خودت نمیزاری
فرزانه بانو اگه میلاد رو میشناختی حتی واسه شله زرد شور هم دعوتش نمیکردی.یعنی شما از دلیل قحطی سومالی خبر نداری؟

جزیره سه‌شنبه 7 آذر 1391 ساعت 15:13

قابل توجه میلاد:
"بعدشم من هرگز بر علیه خانم ها توطئه نمی کنم."به به عجب جمله ای بود.
فرزانه جان یادم باشه از این به بعد هرجا بودی تو جبهه ی موافقت باشم عزیزم

کورش تمدن سه‌شنبه 7 آذر 1391 ساعت 15:13

بابک جان یه چیزی اومده سر زبونم میخوام بگم
نظرت چیه؟

میلاد سه‌شنبه 7 آذر 1391 ساعت 15:14

کوروش جان سلام عرض شد

میشه شفاف سازی کنی اینه عمله کیه؟

کورش تمدن سه‌شنبه 7 آذر 1391 ساعت 15:14

میگم عمرا اگه ذهن بابک به این چیزایی که تیراژه بانو میگن رسیده باشه
ولی خیلی از پولداره ا هم هستن که خیر هستن

کورش تمدن سه‌شنبه 7 آذر 1391 ساعت 15:15

میلاد جان من و تو و بابک و فرزانه و تیراژه که نیستیم ولی روم نمیشه بگم

فرزانه سه‌شنبه 7 آذر 1391 ساعت 15:16 http://www.boloure-roya.blogfa.com

جزیره جان چاکریم با نون اضافه.
آقا میلاد ماه همیشه پشت ابر نمی مونه.
آقا کورش جریان نقره داغ شدنتون از طرف من که نیومده سر زبونتون احتمالا؟ :))

بابک سه‌شنبه 7 آذر 1391 ساعت 15:16

یکیشون کورش تمدن
خونه خریده دویست میلیون
بزنم به تخته

میلاد سه‌شنبه 7 آذر 1391 ساعت 15:17

آهان که اینطور کوروش جان

تیراژه سه‌شنبه 7 آذر 1391 ساعت 15:17 http://tirajehnote.blogfa.com

کورش خان
اگه منظورتون جزیره است که معماری خونده
باید بگم که بنده هم مدتی معماری خوندم
پس لاجرم این عنوان پر تمطراق "عملگی" برازنده ی اینجانب هم میباشد..نه؟
جزیره؟..کجایی؟...نیرو ها رو بسیج کنیم برای وبلاگ ترکانی یا فعلا به حرمت این ماه عزیز از سر تقصیرات فرد مذکور بگذریم؟..ها؟

جزیره سه‌شنبه 7 آذر 1391 ساعت 15:18

به به.مبارکا باشه مرفه بی درد:دی
حالا یه شام میدادی چی میشد؟
حالا مثلا میخای ریا نشه اسمتو نمیگی دیگهههههههه

میلاد سه‌شنبه 7 آذر 1391 ساعت 15:18

بابک چه دوستای مایه داری، داریا

بنز دارن بابک؟

جزیره سه‌شنبه 7 آذر 1391 ساعت 15:20

کافه چی
همه میدونن "عمله" به عمرانی جماعت میگن عزیزم. خودتو ناراحت نکن،با خودش بوده
اون فرد مذکور رو هیچ وقت نمیشه از سر تقصیراتش گذشت. حتی ریختن خون اون فرد مذکور حلاله ،حتی در ماه حرام

کورش تمدن سه‌شنبه 7 آذر 1391 ساعت 15:20

بابک جان بگم؟
میلاد جان مثل اینکه عمله ها دارن زیاد میشن
فرزانه بان نگو که یاد بنزین مصرف شده تو اون مسیر افتادم
تیراژه بانو دیگه هیچ جا و هیچ وقت نگو معماری خوندی

کیانا سه‌شنبه 7 آذر 1391 ساعت 15:21

ممنون بابک خان
بعد کلی درگیری روزانه یه حس خوب خیلی میچسبه

کورش تمدن سه‌شنبه 7 آذر 1391 ساعت 15:22

بابک منظورت ریال بود دیگه؟
آخه آدم شام رو میده به یکی که نمکدون نشکنه

میلاد سه‌شنبه 7 آذر 1391 ساعت 15:22

متاسفانه کوروش جان بلـــــــــه

تعدادشون زیاد شده

کورش تمدن سه‌شنبه 7 آذر 1391 ساعت 15:23

به به خانوم روانی

کورش تمدن سه‌شنبه 7 آذر 1391 ساعت 15:23

ببخشید روانشناس

جزیره سه‌شنبه 7 آذر 1391 ساعت 15:23

ای خدا. ببین چه زمونه ای شده،حالا یه عمرانی واسه ما ادعای موجودیت میکنه. ای خدا. خدایا منو ببر که همچین روزایی رو نبینم

کیانا سه‌شنبه 7 آذر 1391 ساعت 15:24

کورش خان با منی؟؟؟؟!!!

برو بذار بخابم

علی رضا سه‌شنبه 7 آذر 1391 ساعت 15:25

بابا خیلی مـــــــــــــــــــــــــــردی
like

مرسی بهروز

تیراژه سه‌شنبه 7 آذر 1391 ساعت 15:25 http://tirajehnote.blogfa.com

لا اله الا الله
برادر عزیز..کورش خان گرامی
اون موقع که ما معماری میخوندیم والا این عمرانی های بیچاره با یک حسرتی به ما نگاه میکردند که درس خواندن کوفتمان میشد!
حالا چطور شده که الان دارند بلبل زبانی میکنند الله و اعلم.
بله دیگه..تو مملکت بی در و پیکر و بی صاحبی که امشب دلار 1500 تومنه صبح از خواب بیدار میشی میبینی شده 3000 تومن هیچی بعید نیست..هیچی!

جزیره سه‌شنبه 7 آذر 1391 ساعت 15:25

حالا ما شدیم نمکدون شکن!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
حالا ما شدیم ادم بد.عجب...عجب...



کافه چی ،این میلاد چی کاره بود؟تو شغل اینو به من بگو تا من از خجالتش در بیام

کورش تمدن سه‌شنبه 7 آذر 1391 ساعت 15:25

شلمن وارد میشود

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد