درباره من
روزانهها
همه- هفتگ وبلاگ گروهی
- نامه هایی به ( باران ) وبلاگ پسرم مانی
- صفحه من در فیس بوق
- آقای مدیر بلاگ اسکای
- توکا نیستانی
- جوگیریات قدیمی
- پازل بی پاسخ
آرشیو موضوعی
برگهها
جدیدترین یادداشتها
همهبایگانی
تقویم
دی 1395| ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
| 1 | 2 | 3 | ||||
| 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
| 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
| 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
| 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
جستجو
آمار : 3636839 بازدید
Powered by Blogsky
بابک اسحاقی
یکشنبه 26 خرداد 1392 ساعت 23:59
ان شا الله
:گل
پیوستِ کامنت:
اَوّل
:دی
سلام
عمرشان طولانی
جانشان سلامت
دلشان خوش باشد.
و ممنون از شما برای این گرامیداشتها.
عمرشون طولانی
تنشون سلامت
و لبشون خندن
عمرتان دراز باد استاد
پدر مهربان جون هستن؟
خیر
روی لینک آبی رنگ کلیک کنید
عمرایشان و شما هر دو دراز باد.
پدر مهربان؟؟!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
آهان ایشونم اسمشون بابا ولی هست این دوستمون اشتباه گرفته
+ممنونم بابک جان.
زنده باشند همیشه.
+در جواب چند تا از دوستان خودم در پست قبل کامنتی دادم و نظرم رو گفتم.پیشاپیش معذرت از صاحبخونه.
"مرد نقال ـ آن صدایش گرم ، نایش گرم،
آن سکوتش ساکت وگیرا،
ودمش ، چونان حدیث آشنایش گرم ،
آن بر افشانده هزاران جاودانه موج
با بم و زیر وحضیض واوج،
آن به آیین گونه گون اسلوب وهنجارش،
با سکوت و وقفه اش دلکش
همچنان که جنبشش آرام و رفتارش
راه می رفت و سخن می گفت .
چوبدستی منتشا مانند در دستش ،
مستِ شور و گرم گفتن بود.
صحنهء میدانک خود را
تند وگاه آرام می پیمود.
همگنان خاموش .
گرد بر گردش به کردار صدف بر گرد مروارید،
پای تا سر گوش:"
اخوان ثالث
:)
خدا حفظش کنه .
بچه ها برای بابام دعا کنید...
جناب آقای اسحاقی
چرا اینقدر به بی راهه می روید . چرا این قدر دور می روید؟
از قدیم گفته اند چراغی که به خانه رواست به مسجد حرام است
چرا از یاران نزدیکتان یادی نمی کنید
چرا از استاد پیرزاده یادی نمی کنید
البته برای ایشان باید بجای "عمرت" از واژه ی مناسب دیگری استفاده کنید که بیشتر تداعی معنی نماید
.
باتشکر
.
من عاشق شاهنامه خونی این آدمم.
چشم منصوره جان. حتما دعا میکنیم. دلت آرام عزیزم.
سلام
ایشالا که عمر استاد ترابی دراز باشه و با عزت و سلامت
اما چقدر حیف که نام استاد "شهناز" باید حالا در ردیف درگذشته ها نوشته بشه... و نه درنگذشته ها...
تسلیت به همه ی اونهایی که عاشق اند بر موسیقی...
خدابیامرزتش...یه روز تو سوپر مارکت بودم که بیشتر باس اسمشو بذار دکون به خاطر شلوغیش و دیواره تیره ش ... که فروشنده هه به یه آقای جوونیی که اونور داشت تلویزیون میدید با لبخند گف خدا بیامرزدش میومد قهوه خونه ی اکبر شله شاهنومه میخوند...
داشتم از تو یخچالش شیر کیسه ای برمیداشتم که هوس قهوه خونه ی اکبر شله رو کردم