جوگیریات

جوگیریات

بابک اسحاقی
جوگیریات

جوگیریات

بابک اسحاقی

اسکندر کوتی




اسکندر کوتی را شاید بچه های امروز کمتر بشناسند . او از نسل دوم گزارشگران فوتبال است . نسلی قدیمی که بهرام شفیع و بهروان و صالح نیا در آن یکه تازی می کردند و با ظهور گویندگان تازه نفس و جوان و پر شور و پر از اطلاعاتی چون فردوسی پور و خیابانی و مزدک میرزایی و سیانکی و پیمان یوسفی به فراموشی سپرده شدند و دیگر فرصتی برای گزارش فوتبال بدست نیاوردند .

اسکندر کوتی گزارشگری بود که گزارشهایش پر بود از تپق و سوتی . یعنی در نوع خود اعجوبه ای بود تکرار نشدنی . موقع گزارش های او بیشتر از اینکه خود فوتبال در کانون توجه باشد تکه کلام ها و سوتی ها و اشتباهات خنده دارش مورد توجه قرار می گرفت . نقطه اوج این سوتی ها هم که احتمالا خیلی ها یادشان هست بر می گردد به آن بازی ایران و عربستان که در محوطه جریمه ، عربها روی کریم باقری خطای پنالتی کردند و داور پنالتی گرفت و آقای کوتی جوگیر شد و چندین بار فریاد زد : الله اکبر ... الله اکبر ... الله اکبر ...

اینکه پنالتی چه ربطی به الله و اکبر دارد و ایشان زمین فوتبال را با جبهه های نبرد حق علیه باطل اشتباه گرفته بودن انگار به کنار نکته بامزه اینجا بود که آن پنالتی گل هم نشد و آقای کوتی از ناراحتی تا چند لحظه چیزی نمی گفت و آنتن صدا و سیما بی صاحب شده بود . شاید همان الله و اکبرهای نابجا اشهد گزارشگری اسکندرخان کوتی را خوانده باشد  چرا که تا مدتها سوژه خنده و نقل محفل همه مردم حتی آنهایی که خیلی هم فوتبالی نبودند همین الله اکبر های آقای کوتی بود .


بگذریم ....

اسکندر خان کوتی حالا سالهاست که دیگر جلوی دوربین ها نیست و صندلی اش را به جوانانی سپرده که با وجود دانش بالا انگار همه یکجور فوتبال گزارش می کنند و ادای گزارشگرهای مطرح دیگر را در می آورند .

اسکندر کوتی حالا در برنامه های ورزشی رادیو اجرا می کند . صدایش اما یادآور خاطراتی دور است از فوتبال های خاطره انگیز دهه شصت و هفتاد و تلوزیون های سیاه و سفید . سالهایی که فوتبالیستها برای عشق فوتبال می کردند نه پول . غیرت داشتند نه تتو و خالکوبی . ریش داشتند نه موی فشن . مرد بودند نه شی میل و دیدن فوتبالشان حال می داد و عشق می کردی شماره پیراهنشان را پشت پیراهنت بکوبی و عکسشان را بالای تخت اتاقت . عشق می کردی توی بازی با توپ پلاستیکی جای آنها باشی اسم کوچکشان را روی خودت بگذاری . قهرمان بودند دوست داشتنی بودند مرررد بودند .


چهارشنبه غروب موقع برگشت از محل کارم رادیو روی موج رادیو جوان بود و اسکندر کوتی مشغول مصاحبه با یک مربی فوتبال و داشت از او در خصوص نبرد بارسا و رئال در ال کلاسیکو می پرسید . صدای آقای مربی قطع و وصل شد و اسکندر خان کوتی پرسید : شما کجا هستید آقا ؟ و آقای مربی گفت : در حال حرکت پشت فرمان ماشینم

آقای کوتی گفت : بسیار خوب یکجا توقف کنید ما مجددا به شما زنگ می زنیم و آقای مربی گفت : نه همینطوری بهتره صدا خوب میاد .

اسکندر خان کوتی گفت : به خاطر صدا نگفتم . پشت فرمان نباید با موبایل حرف بزنید خطرناکه

و آقای مربی هم گفت : اشکال نداره . من مشکلی ندارم و اینجا بود که اسکندرخان برآشفت و با عصبانیت گفت : آقای محترم ! شما مشکل ندارید ولی من دارم . صحبت کردن با موبایل موقع رانندگی خلاف قانونه


این شد که آقای مربی معذرت خواهی کرد و رفت تا ماشینش را یک گوشه ای پارک کند و رادیو یک موسیقی پخش کرد و دوباره با او تماس گرفتند .


ته دلم یک قلقلک شیرینی داشت وول می خورد . با وجود تمام آن سوتی های خنده دار دلم می خواست بروم دست اسکندر کوتی را ببوسم و به او آفرین بگویم که انقدر فهمیده و باشعور هست که در یک برنامه رادیویی ورزشی بتواند یک درس خوب اخلاقی و فرهنگی به مردم بیاموزد .

امیدوارم اسکندرخان کوتی هرجا هست سلامت باشد و مرا به خاطر یک عمر خندیدن به سوتی و تپق هایش ببخشد و حلال کند .