جوگیریات

جوگیریات

بابک اسحاقی
جوگیریات

جوگیریات

بابک اسحاقی

شیرزاد طلعتی  

 

درگذشت ... 

 

تف بر تو ای روزگار لعنتی

نظرات 162 + ارسال نظر
هاله بانو یکشنبه 11 اردیبهشت 1390 ساعت 09:43 http://halehsadeghi.persianblog.ir/

خدا بیامرزدش

الهه یکشنبه 11 اردیبهشت 1390 ساعت 09:47 http://khooneyedel.blogsky.com/

حالم اینقدر بده که نمیتونم نفس بکشم....اصلا باورم نمیشه کیامر....سه شنبه دیدمش....سه شنبه........
خدا به مریم طاقت بده که این غم رو تحمل کنه....دارم آتیش میگیرم.....

خاطرات یک زن ذلیل یکشنبه 11 اردیبهشت 1390 ساعت 09:48 http://1zanzalil.persianblog.ir

همون آقای شیرزاد؟؟؟

میلاد یکشنبه 11 اردیبهشت 1390 ساعت 09:51

نمیتونممم باور کنم

جلوی اشکامو نمیتونم بگیرممم

حالا کی می خواهد برامون "گل باغمی رو بخونه "

خدای من ن ن ن ن

محسن باقرلو یکشنبه 11 اردیبهشت 1390 ساعت 09:56

خواهش می کنم همه تون بگید که
شیرزاد داره باهامون شوخی می کنه ...
خواهش می کنم ...

الهه یکشنبه 11 اردیبهشت 1390 ساعت 09:58 http://khooneyedel.blogsky.com/

نه آقا محسن...جدیه...کاش شوخی بود....کاش....

میلاد یکشنبه 11 اردیبهشت 1390 ساعت 09:58

چرا جلوی این اشکای لعنتی رو نمیتونم بگیرمممممم

خدایاااااااااااا

میلاد یکشنبه 11 اردیبهشت 1390 ساعت 10:00

انگار همین چند ساعت پیش بود که صداشو میشنیدم که میخوند برامون

کرگدن یکشنبه 11 اردیبهشت 1390 ساعت 10:01

شیرزااااااااااااااااااااد
مرگ محسن بیا یه چیزی بگو بچچه ...
التماست می کنم ...

دلارام یکشنبه 11 اردیبهشت 1390 ساعت 10:01

همون لوتی شیرزاد ؟؟؟؟ همون که برامون با خانمش گروه رستاک رو اجرا کرد ؟؟؟؟ واقعا ؟؟؟ بمیرم الهی

الهه یکشنبه 11 اردیبهشت 1390 ساعت 10:02 http://khooneyedel.blogsky.com/

میلاد......
من برای اولین بار ۳ شنبه دیدمش....با خانومش....یعنی آخرین بارم بود؟؟؟؟
اصلا نمیتونم باور کنم.....

الهه یکشنبه 11 اردیبهشت 1390 ساعت 10:03 http://khooneyedel.blogsky.com/

آقا محسن کیامهر بهتون زنگ زد؟

نیما یکشنبه 11 اردیبهشت 1390 ساعت 10:04

خواننده ی خاموش بلاگش بودم .... ای تف به این صرف افعال که پس از چند لحظه هستم تبدیل میشه به بودم !!!

میلاد یکشنبه 11 اردیبهشت 1390 ساعت 10:04

همین دیروز بود که عکسش کنار مریم می ذاشتم برای لوگو
میخندیدم و میگفتم " گل باغمی تو چش چراغمی تو

خدای من

الهه یکشنبه 11 اردیبهشت 1390 ساعت 10:05 http://khooneyedel.blogsky.com/

من وقتی خوندم کامنت هنی رو تو وبلاگ شما باور نکردم....وقتی پستش رو هم خوندم باور نکردم....صدای هق هق کیامهر رو که شنیدم باورم شد.........

وانیا یکشنبه 11 اردیبهشت 1390 ساعت 10:05

وای نه
تورو خدا بگو دروغه
شیرزاد هنوز صداش تو گوشمه هیچ وقت از خوندن اینجا حالم بد نشده بود یخ زدم دارم خفه میشم
تف بر دنیا تف

آلن یکشنبه 11 اردیبهشت 1390 ساعت 10:06

کیامهر
ولله من کم مونده سکته کنم

میلاد یکشنبه 11 اردیبهشت 1390 ساعت 10:06

همین دیروز بود که عکس گاوشون تو خونشون کنار محسن میدیدم و میخندید

لعنت به این زندگی ی ی ی

آلن یکشنبه 11 اردیبهشت 1390 ساعت 10:08

بدنم داغه

معده م داره بدجوری میسوزه

چشام داره سیاهی میره

پاهام می لرزه

...

آلن یکشنبه 11 اردیبهشت 1390 ساعت 10:09

تف به این روزگار لعنتی ...

تف ..............

م . ح . م . د یکشنبه 11 اردیبهشت 1390 ساعت 10:09 http://baghema.blogsky.com/

چی ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

الهه یکشنبه 11 اردیبهشت 1390 ساعت 10:09 http://khooneyedel.blogsky.com/

آلن
حال اول صبح منو داری!من صبحمو با کامنت وبلاگ کرگدن شروع کردم!چه صبحی شد امروز.....چه صبحی.......

مهربان یکشنبه 11 اردیبهشت 1390 ساعت 10:10

حالم از این زندگی به هم می خوره
الهی برای مریم بمیرم
خدایا یعنی چی؟؟؟؟؟؟؟؟؟
دارم می میرم از بغض و نمی خوام اینجا گریه کنم

آلن یکشنبه 11 اردیبهشت 1390 ساعت 10:18

میدونستم که این روزگار خیلی لعنتی و کثافته
ولی فک نمیکردم تا این حد

خرداد پارسال ؛ شوهر دختر عموم فوت شد. اونم جوون بود.
یه دختر ۵ ساله

امسال هم اینطوری

نمی دونم چی بگم.
خدایا ؟ جددن بس نیست ؟

Knight یکشنبه 11 اردیبهشت 1390 ساعت 10:20 http://funoos.blogfa.com/

دروغه؟!
آخه چرا؟؟؟
شیرزاد طلعتی در گذشت؟ همین؟! آخه واسه ی چی؟؟؟

آقا من خودم نزده دارم میمیرم، جان من اگه شوخیه بگید؟!

وانیا یکشنبه 11 اردیبهشت 1390 ساعت 10:21

وای نه کیامهر یه چیزی بگو
تورو خدا .....

الهه یکشنبه 11 اردیبهشت 1390 ساعت 10:21 http://khooneyedel.blogsky.com/

شوخی نیست شوالیه!مگه مریضیم؟داریم سکته میکنیم از این شوک به خدا!

الهه یکشنبه 11 اردیبهشت 1390 ساعت 10:22 http://khooneyedel.blogsky.com/

کیامهر الان دیگه دسترسی به نت نداره....واسه همین جواب نمیده وانیای عزیزم

هلیا یکشنبه 11 اردیبهشت 1390 ساعت 10:22 http://www.mainlink2.blogsky.com

نه جناب آلن
بس نیست
هیچ وقت این اتفاق مسخره تمومی نداره
تا میای مرگ یکی رو بپذیری یکی دیگه
تا میای با قبلی کنار بیای .............
خوشبخت اونیه که زودتر از همه میره.............
و طفلی مریم که موند بدون عزیزش

آلن یکشنبه 11 اردیبهشت 1390 ساعت 10:23

تازه دارم می فهمم که روز جمعه ؛ چرا حال خیلی از ماها بد بوده.

میلاد یکشنبه 11 اردیبهشت 1390 ساعت 10:24

دارم میترکم
همش صداش میاد تو گوشممممم

شب عید تو کنسرت

کیامهر داشت جاسوسویشو میکرد ببینه با کیه

خدایاااااااااااا

دلارام یکشنبه 11 اردیبهشت 1390 ساعت 10:26

من ندیده بودمش ولی صداشو وقتی برامون آواز میخوند گوش داده بودم الان گریه امان نمیده وای به حال شماهایی که دیده بودینش ...

الهه یکشنبه 11 اردیبهشت 1390 ساعت 10:26 http://khooneyedel.blogsky.com/

اونایی که میمیرن زنده تر از ما هستن...این ماییم که مردیم!ماییم که تو این دنیا گیر افتادیم و داریم میپوسیم و میگندیم!...اونی که میره دیگه بی نیاز میشه....
ما دلتنگیامون واسه خودمونه...غممون واسه خودمونه....
من چقدر ناتوانم تو نگه داشتن اشکام!

میلاد یکشنبه 11 اردیبهشت 1390 ساعت 10:28

یادتونه نقاشیش وسط جرثقیل ها
تو اون اتاقکه داشت پای کامپیوترش مینوشت

خدا این چه حسیه که یکی یکی میاد جلوی چشام

صومعه یکشنبه 11 اردیبهشت 1390 ساعت 10:29

همه اینا شوخی آره؟
دارید شوخی می کنید دیگه؟

الهه یکشنبه 11 اردیبهشت 1390 ساعت 10:29 http://khooneyedel.blogsky.com/

میلاد قلبم درد گرفته...تو رو خدا نگوووووو....هر کدوم که یادم میاد هق هقم بیشتر میشه.......

میلاد یکشنبه 11 اردیبهشت 1390 ساعت 10:29

حالا کی بغل اون کیک فوتبالی بشینه و معصومانه بهمون بخنده

الهه یکشنبه 11 اردیبهشت 1390 ساعت 10:30 http://khooneyedel.blogsky.com/

صومعه جون
حاضر بودم هر کاری بکنم که این یه شوخی باشه........

دلارام یکشنبه 11 اردیبهشت 1390 ساعت 10:31

صومعه جان مرگ شوخی سنگینیه که خدا با انسانها میکنه...از این شوخیا که جای خنده ،اشک میریزی و قلبت میخواد از جا کنده بشه...

آلن یکشنبه 11 اردیبهشت 1390 ساعت 10:31

الان که دارم اینا رو می نویسم اشکام بدجوری سرازیر شدن

توو ارتباط من و شیرزاد ؛ خود شیرزاد پیشقدم شد.
از بس که این آدم لوطی و با مرام بود.

روز اول عید بهش زنگ زدم.
همچین با حرارت حرف می زد که انگاری چند ساله که منو می شناسه. مثل یه برادر احساس نزدیکی می کردم باهاش.

توو ذهنم بود که ارتباطم رو باهاش بیشتر کنم.
ولی چه زود ؛ دیر شد.

میلاد یکشنبه 11 اردیبهشت 1390 ساعت 10:31

نمیتونم الهه اشکام امونموووو نمیده ه ه ه

هیچوقت فکر نمیکردممممم اینقدرررر داغ یه دوست اینجا داغونم کنه

هاله بانو یکشنبه 11 اردیبهشت 1390 ساعت 10:32 http://halehsadeghi.persianblog.ir/

کاش شرکت نبودم
خیلی حالم بده

الهه یکشنبه 11 اردیبهشت 1390 ساعت 10:36 http://khooneyedel.blogsky.com/

هنوز قیافه ی مهربونش جلو چشممه.....عشق و احترامش به مریم....خنده هاش....
برای من کاری کرد که فامیل و آشنا در حقم نکرده بود.....
باورم نمیشه.....3شنبه ی همین هفته ی پیش بود....نشسته بودم توی ماشینش.....قیافه ی مهربون مریم....مهربونی آقا شیرزاد....آخ.....
الهی بگردم......

فرناز یکشنبه 11 اردیبهشت 1390 ساعت 10:38 http://www.zolaleen.persianblog.ir

خدایاااااااااااااااااااااااا

گل گیسو یکشنبه 11 اردیبهشت 1390 ساعت 10:38 http://gol-gisoo.blogsky.com/

چــــــی؟!
وای خدای من
دستام میلرزه نمیتونم تایپ کنم
لعنت به این زندگی
وای نه

رها پویا یکشنبه 11 اردیبهشت 1390 ساعت 10:42 http://gahemehrbani.blogsky.com/

نه
آخه...
چی شد؟

اشرف گیلانی یکشنبه 11 اردیبهشت 1390 ساعت 10:43 http://babanandad.blogfa.com



تو وبلاگ مکتوب چشخ می زدم که چشمم به این
مطلب افتاد:
کاش اینهمه بغض مجبور نبود قطره قطره خالی بشه . به جون کندن .

کاش میشد سد رو شکست تا همش یه جا خالی شه و خلاص . آخه ما مردا سخت اشکمون میاد . اما راحت بغض تو گلومون گیر میکنه و نفس کشیدنو سخت میکنه .


خدا رحمتش کنه

ترنج یکشنبه 11 اردیبهشت 1390 ساعت 10:44 http://toranj62.persianblog.ir/

چی؟
همون آقای شیرزاد ؟
چرا؟

خدیجه زائر یکشنبه 11 اردیبهشت 1390 ساعت 10:49 http://480209.persianblog.ir

ترو خدا یکی بگه چه خبره؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

میلاد یکشنبه 11 اردیبهشت 1390 ساعت 10:52

خانم زائر شیرزاد رفت همین

داغشو رو دل هممون گذاشت

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد