ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
هنوز صدایت روی پیامگیر موبایلم هست که می گویی :
من شیرزادم ... گویا با من کار داشتی ... زنگ بزن ... من بیدارم کیا !!!
و من هر روز دارم شماره ات را می گیرم و زنگ می زنم
ولی تو بیدار نیستی شیرزاد جان !!!
تو که خالی بند نبودی با مرام ....
دلم برایت خیلی تنگ شده شیرزاد
این خیلی را فقط من و تو و خدا می دانیم
امشب می خواهم یک دقیقه با تو حرف بزنم شیرزاد
فقط یک دقیقه
و صدایم را بگذارم اینجا که هر وقت گذری از جوگیریات رد شدی
حرفهایم را بشنوی ...
هر کس هم که دوست داشت با شیرزاد حرف بزند صدایش را بفرستد به این آدرس
*************************************************************
بچه ها چرا گریه می کنید ؟
شیرزاد یک بازی وبلاگی راه انداخته
از من خواست خبرتون کنم
شیرزاد عاشق بازی بود
اینبار دور هم جمع میشیم برای شیرزاد ...
مطمئنم خودش هم میاد ....
باور کنید زود تر از همه صداش رو فرستاده ...
الو شیرزاد ... منم کیا ... گوشی رو بردار !!!
منم فرستادم...
امروز بعد از سه چهار روز مسافرت برگشتم
دیدم کیامهر انگار خیلی ناراحته
تعجب کردم چون هر روز که منو میبینه کلی چرت و پرت میگه
نیم ساعتی گذشت دیدم منو صدا کرد گفت حبیب بیا یه چیز نشونت بدم
وبلاگشو باز کرد و من عکس شیرزاد رو دیدم
گفتم چی شده دیدم تو چشمهاش اشک پر شد و گفت دیگه شیرزاد نیست
بخدا داشتم شوکه میشدم هنوز هم گیج هستم از این مصیبت
منم به خانواده این دوست عزیز و همه دوستان بلاگستان
این مصیبت رو تسلیت میگم
منم تو وبلاگم از شیرزاد عکس گذاشتم
:-(((((
منم شرکت میکنم کیامهر عزیز
کیامهر من الان واقعا توو شوکم دست و پام شدیدا سرده الانم که مینویسم واقعا نمیدونم چی بگم باور کن...
از آخرین باری که پست گذاشتم دیگه نیومدم نت یعنی وقت نکردم نمیدونم چی بگم!!
فقط میتونم تسلیت بگم واقعا وحشتناکه اصلا انتظار همچین خبری رو نداشتم...
هرچچند زیاد آشنا نبودم اما خوب چند بار سر زده بودم بهش باورش واقعا خیلی سخته...
کار فوق العاده ای بود تا باورمان آسوده شود که همه چیز این زندگی یک بازی ساده است...حتی رفتن های همیشه!
شاید من هم...
کیامهر دلم خون شد ...
منم میفرستم صدامو ؟؟
این کارها بیفایده ست.
فقط داغ آدم رو تازه می کنه.
بذار زمان بگذره کیا.
این اولین بار نیست که یه آدم خوب میره، آخرین بار هم نخواهد بود.
بذار درد تسکین پیدا کنه.
زخم رو تازه نکن....
مرگ یک نفر دستمایه نباید بشه واسه یک بازی وبلاگی.
معذرت اگه اینقدر رک حرف زدم.
فرستادم .ببخشید اگه خوب حرف نزدم چون تلاش میکردم اشکم نیاد به خاطر همین یکم سخت بود.فقط خواستم توی این گردهمای یه نقش کوچکی داشته باشم...
اونقدر سخته که باورش مشکله حتی یه لحظه هم نتونستم صدامو ضبط کنم فقط چند تا فایل صدای گریه خودمو دارم....
از کلمه ی تسلیت متنفرم...
هیچ وقت آدم مفیدی نبودم در مواقعه سختیو ناراحتی...
هیچ وقت توانایی این کارو نداشتم که آدمارو اونطور که باید آروم کنم... حتی خودمو...
نمیدونم چی باید یگم...
و نمیگم...
لال شدم دهنم باز نمیشه
نمی تونم چیزی بگم انگار زبون ندارم
هر کاری می کنم نمیشه نمیشه
سعی میکنم شرکت کنم اگه بغض امون بده
مردی کع ۵ سال یرادری کرد واسم
من هنوز منتظزم بهم زنگ بزنه بگه دختری کجایی؟
بگه با بچه ها این جمعه میریم کاشان
من صورت غرق خونشو دیدم و ژیکره بی جونشو دیم من لعنتی ماشین بی سالارشو تا سره جاده رسونذم کاپشنش هنوز پشت صتدلی بود
عینکش جلوی کیلومتر شمار بود-مریمش کنارم نشسته بود من دم نزدم
من هنو ز باور نکردم برادرم -پدرم - که توی سخت ترین شرایط زندگیم یاورم بود -سنگ صبورم بود رفته
نه من هنوز منتطرم بابایی ایم بهم زنگ برنه
من باورم نمیشه
من 5 سال با این مرد خاظره دارم من چطور میتونم باور کنم
موقعی پدر رو سرم نبود برام پدری کرد
خدایا صبر بده من توان ایت غم رو نداشده تم
زندگی خیلی نامر ده
خیلی
این عکس. نو لویزان گرفتم ارش
با همون بچه ها بویم
همیشه میگفت دختری من عکس هایی کع خواسم نیست قشنگ تر مشه
یعد از خدا من شیرزاد و داشتم-مثله پدر مثله برادر چی بگم من دارم روانی میشم
میام گوش میکنم حتما...ما که حالمون خوب نیست ولی مطمئنن اون حال خوبی داره از این یاد بود آ
نمیدونم چی بگم!!!
این جو سنگین سکوت می طلبه...
سلام صدا ها رو کی میذاری کیا جان ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
امیدوارم کیا الان خواب باشه.
آخه این چندروز خیلی اذیت شده
سلام
دارم خل میشم
مرگ شیرزاد
استرسهای اینروزا
ناسازگاریم با روزگار
کج خلقی های دنیا بامن
من و دنیا آدمای بی شعور
و منه بی شعورتر
دلم میخاد داد بزنم اما اینقد دنیا کوچیکه که میترسم از صدای خودم کر بشم...
امشب گریه کردم برای شیرزاد
برای مریم برای خودم برای مامان بزرگ
برای دایی
برای کسی که مرگش مسجل نیست فقط نیست
گورو گم شده
کاش منم اومده بودم دلم میخاد برم مجلس ختم و بزنم زیره گریه
مجلسه ختم خودم باشه .....
وانیااااااا
این چه حرفیه میزنی دختر
یه کمی آروم باش.
فوت شیرزاد برای هممون مثل یه شوک بود
خودم هم حالم بهتر از این نیست. این مشیت الهی بود.
ولی قرار نیست که روحیه خودتون و ببازید
هی وبلاگت رو باز میکنم....کامنتدونی رو باز میکنم....به این امید که شاید یه نفر نوشته باشه "شما در برابر دوربین مخفی هستین!لبخند بزنین!!!همه چی شوخی بود!".....
خوابم نمیاد..........
http://shahid-hasan-taheri.blogfa.com/post-198.aspx
بچه ها این یه لینک برای ختم قرآنه........فقط گفتم تا شاید کمکی باشه برای فرو نشستن لهیب این آتش که به خرمنمون افتاده..........
اعتبار آدم ها به حضورشان نیست، به دلهره ای است که در نبودشان ایجاد می شود!
کاش میشد صدای کسانی که بیمانمان نیستن را بشنویم
چه خوبه این یاداوری ها و اینکه عزیز رو فراموش نمیکنید و هر روز به یادشونین به هر نحوی
باز هم روحش شاددددددد
من که یشون رو نمی شناختم .... اما وقتی داشتم این اولین پست از اینجا رو می خوندم اشکم در اومد ...
خدا رحمتشون کنه ...
من زیاد تو جمع شما حرف نمی زدم . به خاطر همین هیچکدوم منو نمی شناسین . ولی آرزو می کنم موقع مرگم همچین افرادی دورم باشن .