جوگیریات

جوگیریات

بابک اسحاقی
جوگیریات

جوگیریات

بابک اسحاقی

تولدت مبارک مریم بزرگه

نمی دانم وقتی اسم دختر داییم مریم بوده روی چه حسابی بابا و مامان هم اسم دخترشان را مریم گذاشته اند؟ به هر حال وقتی بچه بودیم و نمی شد که هر دو را مریم صدا کنیم مریم خواهرم را مریم کوچیکه صدا می زدیم و دختر داییم هم شد : مریم بزرگه


دایی صمد بیست و پنج سال پیش به رحمت خدا رفت . مریم بزرگه و مصطفی از همسر اولش بودند که جدا شده بود . بعد از فوت دایی ،مریم و مصطفی با مادربزرگم زندگی کردند و بزرگ شدند .


مریم بزرگه حالا دیگر تک و تنها بار زندگی افتاده بود روی دوشش . مصطفی که اهل کار نبود و مادربزرگ هم حقوق ناچیزی داشت . مریم بزرگه که دیگر انقدر بزرگ شده بود که خاله مریم صدایش  می کردیم  آن وقت ها که کامپیوتر هیولایی عجیب و غریب به نظر می رسید رفت و دوره دید و بعد هم در شرکتی استخدام شد . کار می کرد و زندگی را می چرخاند و با وجود اینکه وقتی ازدواج کرد سن و سال کمی داشت تمام هزینه ها را خودش تنهایی به عهده گرفت .


یادم هست وقتی بچه بودم آپاندیسش را عمل کرده بود . من واقعا خاله مریم را دوست داشتم . درست مثل خواهر بزرگترم بود . پول تو جیبی هایم را جمع کردم و برایش هدیه خریدم . یک ناخن گیر کوچک

خاله مریم طوری وانمود کرد که انگار هدیه گران قیمتی برایش خریده ام .

رفتارش آن روز چنان حس رضایتی به من داد که خودم را مرد بزرگی تصور کردم .


خاله مریم با معرفت ترین عضو فامیل ماست . هم خودش و هم همسرش آقا رحیم آدم های بدردبخوری هستند . بدربخور نه از این جهت که وقتی مشکلی داشته باشی کمکت می کنند از این جهت که وقتی به مشکل بخوری نیاز نداری حتی کمک طلب کنی .

خودشان خودکارند .

کاری به کار دیگران ندارند .

تنظیمات پیش فرضشان طوریست که همیشه هوای اطرافیانشان را دارند .


خاله مریم از آن آدمهایی است که محبت بی توقع و چشمداشت می ورزند .

از آن آدم هایی که هرچقدر هم بی کس باشی پشتت به بودنشان گرم می شود .

از آن آدمهایی که می شود هر وقت و هرکجا حساب رویشان باز کرد .

از آن آدمهایی که از مال و وقت و زندگیش برای فامیل دریغ ندارد .

از آن آدمهایی که می توانی سینه ات را ستبر کنی و با افتخار بگویی فلانی فامیل ماست .


دست و دلباز است

سفره باز است و میهمان نواز

در خانه اش در طالقان همیشه باز است

هر وقت سال و هر ساعت شبانه روز که فکرش را بکنی

حتی اگر خودشان هم نباشند با یک تماس کوچک در خانه را برایت باز می کنند


ما وقتی می رویم طالقان با اینکه سرزمین آبا و اجدادی ماست و خانه پدربزرگم هم اگر لازم باشد در اختیارمان هست اما به عشق خاله مریم می رویم . نه اینکه نمک گیرش باشیم و نه اینکه خانه پدربزرگ بد می گذرد . خانه خاله مریم یکطوری است که احساس غریبگی نمی کنی انگار که رفته ای خانه خودت . انگار که رفته ای خانه خواهر بزرگت .


خاله مریم عزیزم مثل من متولد مهر ماه است .

همیشه و هر سال روز بیست و سوم زنگ می زند و تبریک می گوید . هر مناسبتی که باشد اولین کسی است که تماس می گیرد و جویای احوال می شود . توی شادی ها و غم ها در صف اول است طوری که نمی شود او را از مریم و نرگس جدا کرد و نباید هم جدا کرد چون خاله مریم همیشه عضو ششم خانواده پنج نفری ما بوده

با این وجود من فراموشکار همیشه خدا بیست و هشتم مهرماه را فراموش می کنم که روز تولد خاله مریم است .


نمی دانم اما شاید این چند خط را به عنوان تبریک روز تولد از برادر کوچکش بپذیرد 

چند خطی که شاید مثل همان ناخن گیر کادویی کودکی هایمان ارزشی نداشته باشد

اما با زبان بی زبانی به خاله مریم می گوید که چقدر دوستش دارم و چقدر وجود نازنینش برایم عزیز بوده و هست و تا وقتی زنده ام خواهد بود ....