جوگیریات

جوگیریات

بابک اسحاقی
جوگیریات

جوگیریات

بابک اسحاقی

شماره نه : برای ناردونه

گوشی را برداشتم و شماره را گرفتم و شروع کردیم به حرف زدن .

پرسید : خوبی ؟ مهربان خوبه ؟ مانی خوبه ؟

و من مثلا خواستم شیرین زبانی کنم و گفتم : هر چهار تایمان خوبیم .

بنده خدا نگرفت چه می گویم . می خواستم غافلگیرش کنم .

دوباره گفتم : هر چهارتایمان خوبیم . آن موقع هنوز هیچ کس خبر نداشت یک کوچولوی دیگر تو راهی دارم .

پرسید : چهار تا ؟

گفتم : بله . با اجازتون دوباره دارم بابا میشم

به جای اینکه تعجب کند خندید و گفت : منم همینطور

و اینطوری بود که خیاط در کوزه افتاد

قرار بود من محمد جعفری نژاد را غافلگیر کنم ولی او مرا شوکه کرد .

و این یکی از شیرین ترین اخبار امسالم بود .



رفاقت من و محمد را همه خبر دارند

نازنین بودنش را نمی شود با یک پست نوشت

خودتان می شناسیدش و نیازی به گفتن من ندارد


این پست را برای ناردونه می نویسم

انار بانو

دخترک محمد و روناک

که شک ندارم مثل پدر و مادر نازنینش فرشته صفت خواهد بود

دانه اناری که شاید در یک روز

و در یک بیمارستان

همزمان با پسرک من به دنیا بیایند

دکترها که اینطور گفته اند ...


نهمین پست بهمن ماه باشد برای ناردونه جعفری نژاد

که بعدها که مثل بابایش دست به قلم برد

اینجا را بخواند و بداند هنوز نیامده چقدر عزیز است

ناردونه ای که مرا صدا می کند : عمو !؟

و من هم  می گویم : جان عمو ؟!




+ فردا عازم سفر هستم . اگر عمری باقی باشد . پست بعدی را شنبه شب می نویسم .