جوگیریات

جوگیریات

بابک اسحاقی
جوگیریات

جوگیریات

بابک اسحاقی

تنوری

سال 86 توی یک شرکتی کار می کردم که قطعات یخچال تولید می کرد .

تقریبا دو سال تمام زندگیم توی همان سوله همراه با کارگرها گذشت .

رابطه ما بیشتر رفاقتی بود .

یک خط تولید داشتیم که از یک گوشه سوله شروع می شد می رفت تا انتهای سوله و دور می زد و بر می گشت تا روبروی شروع خط تولید . ورق های بزرگ آلومینیومی ابتدا به اندازه های مورد نظر خرد می شدند و بعد با یک دستگاه رویشان شسته و تمیز می شد و سپس با یک دستگاه چاپ موادی طبق نقشه رویش چاپ می شد و بعد دو صفحه با هم پانچ می شدند و صفحات وارد یک کوره بزرگ دوازده متری می شد و بعد دو مرحله نورد می شدند و با یک دستگاه دیگر تویش هوا رد می شد و نقشه هایی که چاپ شده بود بصورت لوله های آلومینیومی در می آمد و در انتها یک دستگاه اضافه های ورق را می برید و بسته بندی می شدند . اسم این محصول اواپراتور بود .

برای اینکه دقیق تر منظورم رابرسانم همان صفحاتی که در جایخی یخچال های قدیمی قرار داشت را می ساختیم . اینهم تصویرش :




کوره دوازده متری یک مکعب مستطیل بود که قطعات روی یک ریل قرار می گرفتند .
در طول این دو سال شاید سه یا چهار بار این اتفاق افتاد .
داود مسئول نورد بود . یک پسر جوان کرد که قدیمی ترین کارگر شرکت هم بود .
گاهی اوقات که مجبور بودیم برای آماده کردن قطعات تا دیر وقت کار بکنیم داود می رفت و از توی آشپزخانه چند تا سیب زمینی بر می داشت و می آورد .
سیب زمینی ها را می شست و به شکل نوارهای باریک چیپس مانندی می برید . بعد با چاقو کمی روغن به آنها می زد و رویشان نمک می پاشید و روی همان ریل زنگ زده و کثیف کوره می گذاشت .
هشت دقیقه طول می کشید تا سیب زمینی ها از سر دیگر کوره بیرون بیایند .
در این هشت دقیقه بوی سیب زمینی کبابی تمام سوله را پر می کرد و ما که واقعا خسته و گرسنه بودیم بی اندازه منتظر بیرون آمدن سیب زمینی های تنوری می ماندیم .
شاید عجیب باشد که این خوراکی یکی از خوشمزه ترین خوردنی هایی بود که در تمام عمرم خورده ام . با کمترین امکانات و در بدترین شرایط تولید یک محصول خوراکی ، چیپس هایی بوجود می آمد که طعمش بی نظیر بود .

من سالهاست که از بچه های آن کارخانه بی خبرم و مدتها بود که به آن شرکت فکر نکرده بودم ولی واقعا عجیب است و نمی دانم چرا حالا درست ساعت سه و نیم صبح بوی دیوانه کننده آن سیب زمینی های تنوری توی دماغم پیچیده .