ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
ساعت ۶ عصر یک روز تعطیل رسمی است و من و اوس اسمال تنها کسانی هستیم که آمده ایم کارگاه .
اوس اسمال می گوید سه شنبه ست ولی غروبش جمعه ایه بریم یا چایی بخوریم که ناجور نَسَخ سیگارم .
هنوز قلپ اول لیوانش را هورت نکشیده موبایلش زنگ میخورد . چند بار باشه باشه و چشم چشم می گوید و بعد هم بلند می گوید : فکر میکنی من بدم میاد روز تعطیلی بگیرم خونه بخوابم ؟ خب کار دارم زن !
بعدهم چند تا باشه باشه و خب خب و چشم چشم دیگر می گوید و گوشی را قطع می کند .
لیوان چایش را می گذارد روی میز و سیگارش را روشن می کند و می گوید :
میدونی؟ زنها دو دسته ان . یا لالن یا غر میزنن
بعد یک قلپ چای می خورد و می گوید :
مردها هم دو دسته ان . یا بی عرضه ن یا خیانتکار
می پرسم : خب با این اوصاف شما چطور مردی هستی اوس اسمال ؟
می گوید :
من یه مرد بی عرضه ام که افسوس میخوره چرا با یه زن لال ازدواج نکرده ...
ای بابا این دیگه چه جور دسته بندی ناجوریه؟ حالا مثلا اونی که خیانتکاره خیلی عرضه داره؟
اون زنی که خیانت نکنه چی؟ اونم بی عرضه اس؟
عجب حرفی زدا!!!!
آقا اسم اوس اسمال رو به اسم حکیم اسمال تغییر بدین
آدم جالبیه