جوگیریات

جوگیریات

بابک اسحاقی
جوگیریات

جوگیریات

بابک اسحاقی

درد رشد

چند شب پیش دم دمای صبح مانی شروع کرد به جیغ زدن . با عجله دویدم و بغلش کردم . همه را بیدار کرد . اشک از چشمهایش می آمد و پایش را نشان می داد . مطمئن بودم جانوری چیزی پایش را گزیده . حسابی درد داشت بهانه بیخود نمی آورد . برق را روشن و  پایش را حسابی وارسی کردیم ولی چیز غیر عادی نبود . پایش را کمی مالیدم و کم کم آرام شد و خوابید . صبح هم انگار نه انگار . دو سه شب بعد دوباره ماجرا تکرار شد و دوباره با ماساژ خوابید . هم من هم فاطمه نگران شدیم . ولی بعد از مشاوره و کمی تحقیق متوجه شدیم اسم این درد " درد رشد " است و به خاطر قد کشیدن و رشد کردن و هم به خاطر شیطنت و بالا پایین پریدن در طول روز بوجود می آید . بله . مانی عزیزم دارد بزرگ می شود و شاید این اولین حقیقت تلخ زندگی باشد که درک می کند  . اینکه بزرگ شدن درد دارد .