ده سال و دو ماه بعد در چنین روزی
یعنی ۱۸ اسفند ۱۳۹۹ ما در آستانه ورود به قرن جدید خواهیم بود .
مردم توی خیابانهای کثیف شهر مشغول خرید برای عید هستند .
خسته از تلاش و جان کندن روزانه به خانه بر می گردید
و یک فنجان چای می خورید برای تمدد اعصاب و روان داغونتان .
کامپیوتر را روشن می کنید تا وبلاگ دوستانتان را بخوانید ...
به نظر شما وبلاگ نویس ها ده سال و دو ماه دیگه تو وبلاگشون چه خواهند نوشت ؟
محسن باقرلو ( کرگدن )
امروز سه هزار و صد و بیست و سومین نامه کرگدن به محسن باقرلو نوشته شده است .
در این پست کرگدن به محسن باقرلو می گوید :
سلام عزیز دلقلمبه من ...
دهنم صاف شد بسکه به تو نامه نوشتم و تو جواب ندادی ای کچل فراخ ماتحت ...
حالا گیریم من یک غلطی کردم و گفتم تا وقتی حالت جا نیاید برایت نامه می نویسم ...
تا تکون میخوری سر آدم منت میذاری که من ده سال برای تو خون جیگر خوردم ...
خب منم الان دارم برات ده ساله که نامه می نویسم ...
بسسه دیگه ...
این آخخرین نامه ای بود که برای تو نوشتم ...
از این به بعد خودت اصلن باید بنویسی بچچه ...
باشه محسن جان ؟ آففرین نازنین بی مو ..
مهربان(سطرهای سپید)
امروز مهربان بیست و هفتمین پستش را نوشت
جدیدا خیلی فعال شده است مهربان
و این پست دومین پستی است که طی هشت ماه اخیر نوشته است .
مهربان در پست جدیدش نوشته است :
من از آدمهایی که کیفیت را فدای کمیت می کنند بدم می آید .
اصلا چه معنی داره آدمی که خودش وبلاگ داره بره یه وبلاگ جدید بزنه ؟ ها ؟
دکولته بانو
دکولته بانو یا همان مریم ترین سابق ده سال است یعنی دقیقا از روزی که رفته است سر کار وبلاگش را به روز نکرده است .
حالا که یک بچه کرگدن هم دارد دیگر اصلا نباید امیدوار بود که دوباره بنویسد .
الهه (خونه دل)
الهه بانوی عزیز که درحال گذراندن امتحانات دکترای خود است در پست آخرش نوشته :
دوستان عزیز ! با توجه به اینکه دارم امتحاناتم را می گذرانم و خیلی سرم شلوغ است
تا اطلاع ثانوی چیزی نمی نویسم . اما طبق معمول به وبلاگ شما سر می زنم و کامنت هم خواهم گذاشت . تازشم حتی کامنتهای شما رو هم جواب خواهم داد .
راست هم می گوید بنده خدا ...
درسته که پست نمی نویسه . اما تا ساعت ۶ صبح توی کامنتدونی محسن گشت می زنه و برای هر وبلاگی که به روز میشه کامنتهای دو - سه کیلومتری مینویسه ...
کورش تمدن (کلکله )
کورش تمدن در آخرین پست خود یک طنز نوشته است درباره مرگ آخرین کلاغ آسمان تهران
بدین شهر :
آقا جون ! کی میگه این کلاغ به خاطر آلودگی هوا مرده ؟
هوای تهرون به این تمیزی به این قشنگی
من خودم دیدم این کلاغه ماسک اکسیژن داشت
اصلا این حرفها شایعه ای بیش نیست و کار ایادی استکبار جهانیه
باور نکنید بی زحمت ...
روشنک (اون یکی نیمه من )
روشنک بانو در آخرین پستش یک مطلب نوشته از گذراندن تعطیلاتش در سواحل هاوایی
یک عکس سانسور نشده هم انداخته در کنار براد پیت با عینک دودی و لیوان لیموناد
بعد هم عید را تبریک گفته و قول داده برای همه بچه های بلاگستان از هاوایی سوغاتی بیاورد .
گز و سوهان هاوایی را نخورده اید .
خدایی حرف ندارد ...
حمید امروز قسمت دویست و سی و هفتم مملی پک رو نوشته
داستان از این قراره که مملی که تازه از سربازی اومده مرخصی
توی راه می بینه خانوم رضایی سوار یه ماشین آخرین سیستم شده و رفته
یعنی اوتو زدنش
بنابراین تصمیم گرفته فردا که میره پادگان یه تفنگ بدزده و خودش رو خودکشی کنه .
محسن (پاییز در فرنگ )
محسن در آخرین پستش که تو موزه لوور نوشته شده گفته که در حالیکه حسابی مست بوده و داشته تلو تلو میخورده گویا پاش سر میخوره و با سر میره توی تابلوی لبخند ژکوند داوینچی
دماغش دقیقا رفته بوده توی دهن مونالیزا و تابلو سوراخ شده .
الان هم دستگیرش کردند و احتمالا تا چند لحظه دیگه تیرباران میشه
از همه بچه ها خداحافظی کرده و از محسن باقرلو عذرخواهی
که نتونسته عکسهای این هفته رو براش بفرسته ...
دختر خاله سپیده ( نیلوفر آبی )
دختر خاله سپیده در آخرین پستش نوشته :
از وقتی ریاست بورد روانشناسی کالج وست ساید مینستر اوهایو به من سپرده شده
کمتر پیش میاد که براتون مطلب بنویسم .
این شعر رو به عنوان عیدی از من قبول کنید پسر خاله ها و دختر خاله های عزیزم :
امروز در حوالی نوروزی دلم
یک زن کنار سایه خود راه می رود
امروز خاطرات خسته ایرانی مرا
در امتداد کوچه شب باد می برد
تو ...
م.ح.م.د (وبلاگ دختر همسایه )
مملی امروز اولین پست ششصد و هفتاد و هشتمین وبلاگ جدیدش رو نوشت .
توی این پست نوشته :
واقعا قصد نداشتم وبلاگ قبلیم رو حذف کنم اما باز هم عجله کردم
اما امروز به خاطر پیروزی استقلال تهران بر نفت اراک ناچار شدم که این وبلاگ رو بسازم و یک پست بنویسم .
زنده باد استقلال
زنده باد سلطان فرهاد مجیدی
البته فرهاد مجیدی ده سال بعد مربی استقلاله نه بازیکن ...
نیما (وجدان آگاه )
نیما در این پست داستان بازداشت اخوان ثالث را به دست ساواک نوشته است . گویا ساواک شعری را که در یکی از شبنامه های آن روز چاپ شده بوده می برد پیش نیما یوشیج و نیما که پیرمرد ساده ای بوده است از دهنش می پرد و می گوید :
به این بد مشدی گفتم از این شعرا نگو ها .
اخوان هم توی زندان اینطور می سراید :
مرا نیمای مادر ..حبه لو داد مرا لو ٬ پیشوای شعر نو داد
مومو
استاد مومو در پست آخرش شدیدا از کفشهای پاشنه ۳۰ سانتی که جدیدا خانوم ها پاشون
می کنند شکایت کرده و نوشته است :
امروز ۲۰ تا مغازه رو زیر و رو کردم تا یه کفش پاشنه ۱۰ سانتی واسه خودم پیدا کنم اما نشد که نشد .
در ضمن استاد مومو در پست خود یک روش تربیتی جدید برای ساکت کردن آقا پسرهای کلاسش پیدا کرده است بدین شرح :
امروز وقتی دیدم پسر ها همینطور یکدم دارند حرف می زنند و ساکت نمیشن مجبور شدم روش آخر تربیتی خودم رو اجرا کنم و انصافا خیلی خوب هم جواب داد .
در این روش تربیتی آقا پسر ها به حالت چمباتمه روی زمین نشستند و دختر خانومهای کلاس کتابهاشون رو گذاشتند روی دوش پسر ها و تمرینهاشون رو حل کردند .
همه پسر ها با رضایت کامل اینکار رو کردند و من از این روش تربیتی خودم خیلی خوشم اومد .
مامانبزرگ دختر نگار (زنبیل درویشی )
ماما نگار در آخرین پست خودش تحت عنوان خودت باش نوشته است :
اجازه ندهید رفتارهای دیگران بر روی رفتار شما تاثیر منفی بگذارد .
با همه درست رفتار کنید حتی کسانیکه با شما بدرفتاری می کنند .
پرند در آخرین پست خودش نوشته :
دوستان عزیز ! مدیریت تی شورخانه سبز فرصت اینکه باز هم براتون مطلب بنویسم نمیده
اومدم تا یه سلامی عرض کنم و بگم : اگه تو این شبهای شلوغ آخر سال وقت و حوصله خونه تکونی ندارید . همه کارهای خودتون رو به ما بسپرید .
تی شورخانه سبز با ده سال سابقه درخشان در انجام کارهای منزل
همراه شماست ...
حنانه (فلوت زنی روی بام )
حنانه در پست آخر وبلاگش هشتصد و نود و سومین پست روزی کودک بودم را نوشته است و در آن خاطره خوردن لواشک توی کوچه پشتی مدرسه و دل درد بعد از آن را تعریف کرده است .
سهبا ( زمزمه های گاه گاه )
سهبا در آخرین پست خود نوشته است :
سلام دوستان ! من امشب عازم مشهد هستم . ببخشید که اینروزها انقدر کم مطلب
می نویسم . تدریس در کلاسهای انجمن ادبی استاد قهرمان فرصت بودن در خدمت شما عزیزان را از من گرفته است .
البته از این به بعد نیایش زحمت نوشتن مطالب این وبلاگ را خواهد کشید .
من هم هر وقت که فرصتی به کف آید می خوانمتان ...
بهنام (دوکلام حرف حساب )
بهنام در آخرین پست خود خاطره ای از سر کار گذاشتن همکاران شرکتش نوشته است :
امروز دکمه یقه پیراهنم را تا ته بستم و پیراهنم را انداختم روی شلوار . ریشم را هم نزدم و یک چفیه هم انداختم گردنم .
خیلی با حال بود . نمی دونید همکارام چطوری نگاهم می کردند . خیلی خوش گذشت .
آناهیتا (آریایی ها )
آناهیتا در آخرین پستش یک خاطره از استاد بلالی تعریف کرده
در آخر هم بابا محمود یک پی نوشت اضافه کرده
و عید سال ۱۴۰۰ را به بچه های بلاگستان تبریک گفته است .
نینا یک مینیمال خیلی کوتاه ولی جیگر سوز نوشته . به این شرح :
امشب برای دختر همسایمون خواستگار میاد .
کاش میشد خانوما برن خواستگاری آقایون
دنیز یک پست در حمایت از سعید مظفری رئیس کمیته داوران نوشته و گفته :
سعید جان! اصلا برای من مهم نیست که همه مربی ها و روزنامه ها دارن بهت فحش میدن
به نظر من تو بهترین رئیس کمیته داوران دنیایی
مژگان امینی ( بوی خوش آشنایی )
مژگان خانوم در آخرین پستش طرز تهیه والک پلو با برنج نیم دونه یارانه ای رو نوشته
و خانوم نسرین بهجتی هم در آخر پست نکاتی برای صرفه جویی در مصرف آب و گاز اضافه کرده .
پونه در آخرین پستش نوشته :
الان در کنار دریا هستم و خورشید داره غروب می کنه
من غروب خورشید رو دوست ندارم
چون تو رو یاد من میاره ...
جزیره (جزیره اسرار آمیز )
جزیره در آخرین پستش می خواسته یه مطلب علمی مهم بنویسه اما نوشته :
سلوم دوستی جون جونای خودم
من امروز خیلی عصبانی و قاطی پاتی هستم .
از هرچی دوست نامرده بدم میاد .
اصلا من دوست نمیقی (منظورش نمی خوامه )
افروز در پستش یک خاطره ای نوشته از روزهای اول آشناییش با علیرضا
این پست رو خطاب به دختر کوچولوش نوشته
و در آخر از خاطرات روزهای مدرسه و خونه مادر بزرگش گفته ...
به دخترش گفته :
عزیز دل مامان !
زندگی یه خاطره زیباست . شاید الان اینو نفهمی
ولی فردا حسرتش رو خواهی خورد ...
ریحانه ( قهوه اسپرسو )
ریحانه یک بازی راه انداخته و چهار تا سوال از چهار میهمانش پرسیده و اونها رو در شرایط سخت فرضی قرار داده و جوابهای طنز میهمانهاش رو نوشته :
مهمانهای این پست عبارتند از :
توکا نیستانی
محمود احمدی نژاد
هادی ساعی
و کامبیز دیرباز
در آخرین پستش خاطره ای نوشته از یکی از مریض های مطبش
گویا همینکه می خواسته آمپول بی حسی رو فرو کنه تو دندون مریض بینوا برق رفته
و طی دو ساعتی که طول کشیده تا برق بیاد دندانپزشک فهیم براش از مزایای وبلاگ نویسی صحبت می کرده .
وقتی که برق میاد می بینه که آمپول بی حسی رو به جای لثه زده تو گردن بنده خدا و مریض بینوا هم خواب بوده .
رها در آخرین پستش نقدی نوشته بر آخرین فیلم پولانسکی فقید
و در مورد بازی خیره کننده ژرار دپاردیو که نقش یک پدر خوانده مافیایی رو بازی کرده نوشته.
بازی کریستینا ریچی رو هم به شدت نقد کرده و گفته این دختره نیم وجبی کل این فیلم رو زیر سوال برده .
در آخر هم پیشنهاد کرده حتما این فیلم رو ببینید .
رها بانو (یادداشتهای ... )
رها بانو یک بازی وبلاگی راه انداخته و پدر بلاگستان را درآورده است .
هرجا می روی می بینی همه نوشته اند :
به دعوت رها بانو این بازی را انجام می دهیم ..
رها بانو جان شما بزرگ شدی خواهر من
دیگه این بازی ها از من و شما گذشته
هیشکی ( حرفهایی هست برای ... )
هیشکی بانو در آخرین پستش عکس یک نارنگی بزرگ رو گذاشته و می خواسته یک شعر در مورد نارنگی بنویسه اما نیم ساعت اول پست غش غش خندیده و درآخرش هم یادش رفته چه شعری می خواسته بنویسه .
این پست رو تقدیم کرده به امیر علی
امیر علی هیشکی ( ماندگار )
امیر علی طی ده سال گذشته هیچ پست جدیدی ننوشته
و آخرین پست وبلاگش همون اولین پست وبلاگشه که یه آقایی دستشو دراز کرده و سلام داده
گوجه سبز
گوجه سبز در آخرین پست وبلاگش قسمت صد و هشتاد و نهم آنسوی دیوار رو نوشته
و ماجرا از این قراره که دختر خانومها آجر شل توی دیوار رو بیرون آوردند و به پسرهای اونور دیوار ابسولوت و چیپس و ماست موسیر دادند .
پسرها هم خوردن و مست شدن و تو حیاط مدرسه عربده کشی کردن
البته فکر می کردن که مست شدن
چون دختر خانومای اینور دیوار توی شیشه ابسولوت ...شیده بودند .
عاطفه ( در این سرا )
عاطفه در آخرین پستش که آنرا توی قطار مشهد نوشته است
یک پست پدر درآر فمینیستی نوشته است که هر مردی آن را بخواند سرش را از شرم بر دیوار خواهد کوبید . در آخر هم آرزو کرده است امیدوارم وقتی از قطار پیاده شدم نسل تمام مردان نامرد کره زمین منقرض شده باشد .
این حبیب باقالی توی آخرین پستش یک عالمه از این آیکون های رقصان و چرخان و خندان گذاشته و عید سال ۱۴۰۰ را به همه تبریک گفته است .
از سنش هم خجالت نمیکشه مردک خرس گنده ...
شیرزاد (مکتوب )
شیرزاد طلعتی در آخرین پستش خاطره ای نقل کرده است
از کارگرش محمد باقر وقتی تازه کار حفر تونل زیر دریای مانش را شروع کرده بودند .
در آخر هم عذرخواهی کرده است و گفته که کار تونل تا یکسال دیگر تمام می شود
و قول داده از آن به بعد بیشتر مطلب بنویسد .
عید را هم تبریک گفته به تمامی بچه های بلاگستان
سیمین (رسوبهای نقره ای )
سیمین در آخرین پست هفتاد و هشتمین وبلاگش نوشته است :
از وقتی وبلاگ آخرم رو به خاطر نوشتن یک پست در مورد گربه توی کوچمون که اسمش دیوید بود فیلتر کرده اند جرات نمی کنم در مورد حیوانات مطلب بنویسم .
الان هم حالم خوب نیست و با مورفین سرپا هستم .
فقط اومدم عید رو بهتون تبریک بگم و برم ...
لیلیتا (زن اسفند )
لیلیتا یک خاطره نوشته است از سالهای اول ازدواجش
آنروزهایی که وضعشان زیاد خوب نبود و توی یک خانه دوبلکس در حوالی جردن زندگی می کردند و مجبور بودند با ماشین سواری به کرج رفت و آمد کنند .
پستش را توی هواپیمای شخصیش بر فراز دریای خزر نوشته است و گفته که تعطیلات نوروز را توی قصرشان در کلاردشت می گذرانند
و دعوت کرده تا برای تعطیلات عید برویم و به ایشان سر بزنیم .
بازیگوش ( من و آقا خروسه )
بازیگوش آخرین پستش را در بازگشت از جلسه فیزیوتراپی نوشته است .
کلی هم در مورد مزایای استفاده از این ماساژورهای خانوم تایلندی صحبت کرده و گفته است
خانومها دقت داشته باشند که اگر به شوهراتون اعتماد ندارید
یک وقت از این ماساژور تایلندی ها نخریدا ...
بابای آرتا خان
بابای آرتا خان نوشته که امروز برای خرید کفش فوتبال برای آرتا رفته بوده اند میدون گمرک
و آرتا گیر داده بوده است که برایش از این کفش های سه میلیون هفتصد هزار تومنی بخرند
بعد یک خاطره تعریف کرده از آن سالهایی که هنوز یارانه ها هدفمند نشده بود و کفش کتونی نهایتا سی - چهل هزارتومن بیشتر نبوده است .
در آخر هم عید را تبریک گفته و گفته است برای موفقیت آرتا در تیم ملی نونهالان ایران دعا کنید .
سارا (گاه نوشت های من )
سارا یک خاطره از آن زمانهایی نوشته است که مردم از موبایل استفاده می کردند
و برای هم اس ام اس می دادند . و توانسته بوده است یکی از دوستان دوران دبیرستانش را به کمک اس ام اس پیدا کند .
در آخر هم گفته است که این تکنولوژی های جدید اصلا بدرد نمی خورند و دوستان را از هم دور می کنند . عید را هم تبریک گفته است ...
مهدی عجمی
دکتر مهدی توی پست آخر وبلاگش از خاطرات سفرهایش به شاهرود نوشته و تمرین های سختی که به شاگردانش در دانشگاه می داده است .
دکتر مهدی در حال حاضر یک پروژه بزرگ عمرانی در دشت آهوان در دست احداث دارد و بس که لوطی و بامرام است گفته حاضر است به همه وبلاگ نویسانی که هنوز صاحب مسکن نشده اند یک واحد آپارتمان به عنوان عیدی هدیه بدهد ....
عاطی (پر پرواز )
عاطفه بانو که در حال حاضر معاون شعر و ادب وزارت ارشاد اسلامی است
در یک شعر بلند بالا نوروز سال ۱۴۰۰ هجری را به تمام وبلاگ نویسان تبریک گفته و برای آنها آرزوی سالی سرشار از سلامتی و دوستی کرده است .
کودک فهیم
ایشان در آخرین پست وبلاگ خودش و در بخش un cut یک مصاحبه خفن با آنجلینا جولی ترتیب داده و از او در مورد خاطرات بازیگری در هالیوود پرسش و پاسخ نموده است .
آنجلینا جولی هم در آخر به فارسی عید را به بچه های بلاگستان تبریک گفته .
فایل صوتی تبریک عید آنجلینا جولی در وبلاگ کودک فهیم موجود است .
می تونید برید دانلودش کنین .
لیلی ( یک رز برای صلح )
لیلی طی یک کامنت عید را به همه بچه های بلاگستان تبریک گفته است .
اما وقتی می روید تا تبریکش را جواب بدهید یک سایت ناجور باز می شود .
لیلی جان ! قربون شکلت
تورو خدا آخر آدرس وبلاگت به جای دات کام بزن دات آی آر
ملت میان چشم و گو ششون باز میشه ها ...
من بزرگ که الان به عنوان اولین شهردار زن تهران مشغول به کار است در آخرین پست وبلاگش نوشته :
هموطنان عزیز !
ضمن تبریک ایام مبارک آغاز سال نو استدعا دارد
آشغالتون رو سر ساعت 9 بذارید دم در
در ضمن عیدی ما رو هم فراموش نکنید ...
نازگل (کاغذ کاهی)
گزارشی از جشن بهزیستی نوشته و عکسهای اون رو توی پستش گذاشته
در ضمن گفته :
من نازگل الف هستم و این تنها وبلاگیه که دارم
لعنت بر پدر و مادر هر کسی که با اسم من میره و برای بچه ها کامنت میذاره ...
دختر ایرونی
ایشون در آخرین پست وبلاگشون یک شعر از فروغ گذاشته و در پی نوشت پستش نوشته :
آهای آدمای بیکار !
اصلا به شما چه مربوط که این عکسی که من گذاشتم تو پروفایلم عکس منه یا کس دیگه
چقدر بی فرهنگید آخه شما آقایون ؟
مهتاب ( تب ماه )
مهتاب به عنوان یکی از اعضای بلند پایه حزب راه سبز
دیگه نه فرصت وبلاگ نویسی داره و اصلا برای شان و شئوناتش افت داره که بیاد و با ما وبلاگ نویسها دمخور بشه .
توی صفحه آخر مجله رهایی عید رو به همه اهالی قلم تبریک گفته و برای همه آرزوی موفقیت کرده ...
میکاییل که الان استاد دانشگاه شده یک پست نوشته از خاطراتش در وبلاگ سیزده نامه...
عذرخواهی کرده از اینکه به خاطر کارهای بورسیه اش از آکسفورد سرش خیلی شلوغه و نمیتونه به بچه ها سر بزنه ...
عید رو هم به همه تبریک گفته ...
مینا ( حرفهای بی حساب )
مینا در آخرین پستش یک شعر نوشته در مورد گرونی های شب عید
والا انقدر بی تربیتی بود این شعر که من شرمم میاد درباره اش توضیح بدم
ولی دمش گرم خوب گفته ...
یک پست نوشته به این مضمون :
سال 89 ماهی قرمز می خریدیم میذاشتیم سر سفره هفت سین
سال 99 ماهی قرمز می خریم میریزیم تو سبزی پلو مون
سال 1419 سوسک هم گیرمون نمیاد به خدا
ملکه نیمه شرقی
ایشون یک پست نوشته به نام رساله ای در باب مجازستان قسمت چهل و پنجم
در این پست در مورد این وبلاگ نویسهایی نوشته که میان و به آدم گیر میدن که منو لینک کن
و کلی نقد کرده این آدمها رو
در ضمن قالب جیگری رنگ وبلاگش رو هنوز عوض نکرده ...
آلن
در آخرین پستش نوشته :
بوی عیدی بوی توپ بوی کاغذ رنگی
خودمونیم مگه توپ هم بو میده ؟
ض.م :
خیلی خوش ...سی دم درم وامیسی ؟
دوست داشتم برای بقیه دوستای خوبم مثل
زن ذلیل - پاتینا - منیژه - مهتاب - مامان بهار - ساقی - فرناز - فرزانه - دخترک -فریبا
شب شراب - وانیا - ویدا - نعیمه - پری - مریم - سپهر - سیروس - عبدالکورش - آرمین - بهروز - فاطمه - غزل - سحر - شیخ - اون یکی فاطمه - اون یکی رها - سین - نقطه - پرنیان - سروناز - مریم - فرشته - سمیرا - سحر - دخترک زبون دراز - علی لرستانی - شاراد - لژیونلا - ممول - دزد دریایی - پارسا - روشنفکر نما -رولی - سیفتال - فری - مهدی - جوجه کلاغ - امیر حسین - مهرداد - ساده - رهگذر - مامان لیمو -
اشرف گیلانی - قلاچ - حسین ترابی -دختر کوچولو - پوریا - مهام - مارکوپولو
و خانوم زائر .... بنویسم
اما ساعت 3 صبحه و صبح هم باید برم سر کار ...
اگر اسم کسی رو فراموش کردم
تو رو خدا ببخشید ...
خیلی زحمت کشیدی شما

آره از کریستینا ریچی زیاد خوشم نمیاد اما مطمئنی اون موقع همچنان دارم از فیلمهای مورد علاقه ام مینویسم؟از من بعید نیست
یادت باشه کیفیت مهمه نه کمیت بیلی سن؟
وینسنت کسل هم بله همسر مونیکا بلوچیه البته هنوز هم هست مطمئن نیستم گمونم باشه از یکی از طرفدارای پر و پا قرصش میپرسم دقیق تر بهت میگم...کسل بد من جذابیه الله جرستمسین (در مورد این اصطلاحات از دنیز کمک بگیر اگه متوجه نشدی)
ممنون از روشنگریتون
می پرسم از دنیز
ولی خوب مینیمال مینویسی ها
مخلصیم قربان
محرمانه
میگم مطمئنی با جیمبو میشه؟ دیر نمیرسیم؟
بلیط یکطرفه رو باهات موافقم همسر رو مگه در ماموریت انجام شده قرار بدیم تا راضی شه ...
قلی همون قلچماقه دیگه آی کیو اون تو جیمبو جت جا نمیشه بهتره براش یه اف۱۴ چیزی کرایه کنیم امنیتمون میره بالا
اسپری فلفل خوبه؟کافیه؟ کاتر هم دارم ... کیو هم دارم بسمونه اون که یه نفر بیشتر نیست
مهربان و من نقشه میکشیم شما و همسر اجرا میکنید قلی هم میزنه
الویه عالیه کیا اما همسر تو سفر الویه نمیخوره شکمش درد میگیره کاپتان که نمیشه شکمش درد بگیره برای ایشون یه چیز دیگه میارم از بانو هم تشکر کن هوای بانو مهربان رو داشته باش وگرنه مجبوریم این ماموریت رو مهربان و من بدون حضور کاپتان و رئیس کیا انجام بدیم ما با قلی بعدشم سوژه ماموریت بعدی میشه کیامهر اون هم از نوع فیک و باستانیش حواست باشه کیامهر رها با کسی شوخی نداره این فقط یه تذکر بود
تمام
از کیا به رها
قلی رو میذاریم تو صندوق عقب جیمبو جت
جا می گیره
من جا می گیرم
اون که خرسه حتما جا می گیره
مشکل کارت سوخته
از آقاجون قرض می گیریم
واسه ماموریت فرامرزی بهمون قرض میده نه ؟
آقای کاپیتان به سوسیس بندری که حساسیت نداره خدای نکرده ؟
نهایتش میذاریم رو اتو پایلوت یه دقیقه میره دسشویی و بر می گرده
زمان اجرای ماموریت با شما
فقط بی زحمت آخر هفته نباشه
ممنون
تمام
سلام
چون نه اسمی از منه نه یادی
ظاهرا من ده سال دیگه اون موقع قاطی حوری هاهستم
پس یادت باشه اونروز فاتحه یادت نره
من فدای تو بشم رفیق
ببخشید تو رو به خدا
از قلم افتادید
شرمنده
سلاااااااااااااااااااااام
وای چه قدر جالب! تا به حال به این موضوع فکر نکرده بودم....
هر بار می آم این جا غافلگیر می شم...
خیلی عااااااااااااااااااالی بود!
واقعا جالب بود!
مرسی سارا
ااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااای خدا
یکی پیدا نمیشه حاله این کچل خپل رو بگیره
اااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااای کرگدن کجایی تا بزنی تو حال این بیریخت
اااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااای وای
چیه فکر کردی خیلی با مزه ای
منم با نینا موافقم که حالتو بگیریم و بکشیمت
البته اولش یک پست مشتی برات مینویسم بعد میکشیمت
درود بر قاتلان کیامهر حبیب و نینا
درود بر قاتلان کیامهر و حبیب و نینا
از این آدم بهتر نبود گیرت بیادش
خدا بهت صبر بده خواهر
تو اینو ناکت بکن من برات یک آقاییه خوب پیدا میکنم
الحق که واژه باقالی برازندته
کیامهر جان بیشتر هوای مهربان من و داشته باش...خلاصه سفارش اش رو نمی کنم...جان تو و جان مهربان...نبینم مهربانم آزرده خاطر بشه!!!!!!
به روی چشم منیژه بانو
میبینم که گردو خاک کردن این حبیب و نینا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟


هر کی حرفی داره با من طرفه جرات دارین امشب تو کوچه بمبست منتظزتونم....
(آیکون هوا خاه کیامهر )
مرسی
دست شما درد نکنه
من انصراف دادم برا کشتنت
اصلا دوست ندارم تو کاری با حبیب همکاری کنم
دمت گرم
که این بنده خدای همیشه ضایع رو ضایع ترش کردی
سلام کیامهر مهربان
پست جالبی بود و ابتکار قشنگ..
راستی این بازی اگر ها رو انجام دادم اگر دوست داشتی میتونی تو وبلاگم بخونی
چشم حتما می خونم
هنوز نرسیدم که همه پست رو بخونم ولی خیلی جالب بود. معلومه که اکثر این وبلاگها رو دنبال می کنید که یه همچین شناختی از نویسند هاش دارین. راستی تا یادم نرفته بگم من هم بازی رهابانو رو انجام دادم. چون گفته بودید که بگم گفتم.
در ضمن همین که بنده رو جزء دوستان خودتون میدونید کافیه راضی به زحمت نبودم.
مرسی فرزانه عزیز
سلام.کیامهر خان .تولد من مبارکه؟؟؟؟
کدوم تولد ؟؟
من که تولدم نیست؟؟؟
من باش ببین کجا دارم یادگاری مینویسم....
بخشید
آدرس نذاشتی خب
یه هاله دیگه دیروز تولدش بود
مکن قاطی کردم از دست شما ها
چند تا هاله ؟ چند تا رها ؟
سلام جالب بود
قربان شما
سلام
عالی بود.
بالاخره قضیه دنیز رو فهمیدم!! (چه خوش اشتها)
ممنون که اسم منو هم آوردین با اینکه خیلی از آشناییمون نمیگذره.
خواهش می کنم
شانس اوردی اتفاقا
وگرنه وبلاگ شما جای کار داشت فراوون
پست دیروزم فونتش بهم ریخت.هر کاری کردم درست نشد.فعلن بردمش تو چرکنویسام ولی امروز اگرهامو نوشتم.تونستی بیا
بله خوندم
پروانه
آآآآآآآآآآآآآآآآآآآآخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخ کیا بیا تا بکشمت

اتفاقا تو وب یه دوستی گفتم با خوندن مطلبت یاد بچه های 4 ،5 ساله افتادم(البت اونجا گفتم 3،4 ساله
)
مهدکودکی خودتی
کیا بزار بکشمت.خواهش میکنم
از خداش هم باشه من بگیرمش. از من بهتر کجا گیر میاره
با من مزدوج شه که خوشبخته
نسبت به خونواده متعهد نیستم که هستم.معمار نیستم که هستم.باحال نیستم که هستم . پاک نیستم که هستم
دیگه خونه و ماشین و پول و اینا هم که اهمیت نداره
خداییش ایشالا از سربازی برگردی برات آستین میزنم بالا
اینو گفتم تا حرصت در بیاد
اوس معمار
اهای مدیر وبلاگ کجا قایم شدی؟
مردی خودتو نشون بده
به قول میری
نامردم و در میرم
یه پست علمی فقط به خاطر تو گذاشتم بیا برو بخون .
چشم
کیا جان جسارت کدومه؟ ناراحتیم بخاطر این بود که یه لحظه تصور کردم ۱۰ سال دیگه همین وضع باشه... میدونی چی میگم!
بله
گفتیم اساعه ادب نکرده باشیم
سلام..
من که جز اونایی که از قولشون وبلاگ نوشتی نبودم..
تو اسامی پاورقی هم نبودم..فکر کنم از اولشم اشتباهی بودم..
مرسی..قشنگ بود مثل همیشه..
گفتم که اگر اسم کسی فراموش شد تورو خدا ببخشید
شما هم ببخشید
ااه ه ه چی میگه این اقای حبیب ... دیگه بازی اش نده کیا ... باقالی خیلی خوشمزه ست ها
کجاست خوشمزه است ؟
خیلی هم تلخ و بد مزه است
اخ جون ........چه چسبید ایندفعه
بازم کلی خندیدم
اینبار احساس خوبی داشتم و واقعا لذت بردم
بیا برادری کن یکی خوش تیپ تر از براد پیت پیدا کن لطفا.... تا اون موقع برادی! از تیپ و قیافه میفته:))))))))
یه بهترش رو پیدا کردم
ارژنگ امیر فضلی خوبه ؟
می کشمتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتت
اخه مگه مجبوری ساعت سه صب اپ بشی که من و یادت نباشه
عذر تقصیر ووری جان
مهربان خانـــــــوم جانمان خوبن؟
( : آیکون دخالت تو زندگی مردم
)
سلام میرسونند
( آیکون آدم بی خبر از همه جا )
...ده سال بعد درچنین روزی...درحالی که کیامهر دخترش رو خوابونده...ساعت 3 نصفه شب پسر 4 ماهه اش رو دمر رو دستش گرفته تا دل درد بچه آروم شه و گریه نکنه وطفلک مهربان یه چندساعتی بتونه بخوابه !!..

...اما اوکه نمیتونه وبلاگ جوگیریاتش رو بی خیال شه...بخصوص که حالا کامنتاش از 30000هم زده بالا...لذا یه تیم قوی جهت جوابگویی به کامنتها و تایپ پست فردا استخدام کرده به مدیریت روشنک و محمدوچندنفردیگه...
اودرحال پیش پیش کردن کیان پسرش ...میگه...واااااای ده سال پیش دراین ساعت بازهم مهربان خواب بود...اما من پای نت بودم و داشتم گروگر به کامنتها جواب میدادم و پست فردارو میذاشتم...یادش بخیر...اما درهمین موقع ناگهان جیغ کیان...کیامهرو ا زخیالاتش بیرون میاره و باید ادامه بده...
شما هم همچین دستی بر آتش طنز دارید ها مامانگار جان
من که عاشق بچه ها هستم
میخوام یازده تا بچه بیارم همه وبلاگ نویس ...
تیم ملی بزنیم اصلا
ببینم یعنی اینقد از درمان من ناامید هستین؟
مامااااااااااااااااااااااااان
شوخی بود بازیگوش جان
خواستیم مزاحی کرده باشیم
و گرنه ان شاء الله ده سال بعد شما جزء تیم ژیمناستیک بانوان باشید
ما که بخیل نیستیم ...
من همین جا کمین کرده بودم نیای قوچعلی رو اینبار پیشنهاد کنی
جواب دادی و ختم به خیر شد
خدا رو شکر با
خدا رو شکر
کیا ؟؟!!
من غلط بکنم همچین بشم !!!
خدا نکنه
عاااااااالی بود!!!!! خیییییییلی عااااااااالی بود! کیف کردم!
در مورد من فقط آخرش ممکن غلط باشه چون من خیلی قالب عوض میکنم! خییییییلیا!
41813
پس جان عزیزت عوضش کن
چش و چارمون دراومد
راستش وقت ندارم همه ی کامنتها رو بخونم

نمیدونم کسی گفته یا نه
اما مسلما هدف اصلی شما اینکه 10 سال و دو ماه بعد در چنین روزی چی میشه نبوده
شما با این پست میخواستین نشون بدین که با اینکه همیشه برای امثال من کامنت نمیذارین اما همیشه پستها رو میخونین و حواستون هست
مرررررررسی از شما
درست گفتم؟
قبل از منم کسی این فهمیده بود آیا؟
96281
دست شما درد نکنه
کسی نگفته بود
راستش خودمم به ذهنم نرسیده بود
و گرنه یه منتی میذاشتم سر خلایق
چقدر مزه می ده غذات روی گاز آماده باشه به مادرت سر زده باشی خریدت را کرده باشی صدای لاستیک چرخ ماشین ها روی آسفالت خیس کوچه را بشنوی و یک پست بامزه بخوانی .
قربان شما
چقدر حال میده
خسته از سر کار برگردی و با خوندن یه کامنت اینجوری
خستگیت از تنت در بیاد مادر جان
کیامهر...کجای اسم من و سمیرا شبیه به همِ؟؟؟که جواب کامنت من و به اسم سمیرا میدی...
گفتم کیامهر اگرها مو نوشتم...خوبی برادر؟؟؟
مرسی سمیرا جان
خوندم
ببخشید منیژه
اشتباه فنی پیش میاد دیگه
احتمالا چون باهم دوست هستید اشتباه کردم
یه دلیل دیگه هم اینه که
چند تا کامنت رو با هم باز می کنم و با هم جواب میدم
همینام که نوشتی کلی میشن خودشون
خوب بود
بعضی هاش خیلی باحال بود مستفیض شدیم
قربان شما
مرسی کیا خیلی جالب بود
مرسی محسن جان
خیلی باحال و جالب بود و واقعیت!والا من هرچی چشمو کوچیک کردم تو ابن مانیتور زل زدم اسمو پیدا کنم نشد که نشد
من تو رونمی بخشم
حالا ببخش
قوه تخیل ساعت 3 صبح به کار می افتد. می دونستی؟!
نه
سلام
فکر نکنم وبلاگستان ده سال دیگه مونده باشه،اخه این فیس بوک و تویتر پدرسوخته خیلی تو دل برو هستند.
عجب کاری کردی تو بابا! این همه وبلاگ رو آنالیز کردن خدایی یه نیرو میخواد که فقط میتونه عشق باشه. عاشقتم عاشق.
واقعآ احتمال داره من چنین کاری کنم؟! فکر نمیکنم ها تا اون موقع دیگه کارای جالب تری هم هست!!!
مینا حرف های بی حساب حتمآ درست از آب در میاد!!!
فقط یه سوال چرا تو پست ریحانه دومین شرکت کننده احمدی نژاده؟ منظوری که نداشتی؟ ازاین شوخی ها نکن ها!!!!
عجب اشتباهی کردم اسم مینا رو آوردم ها حالا فکر میکنم باید همه ی خوب ها رو بگم به خدا همه خوب بودن: الهه مهربان کورش دخترخاله سپیده و ....