شماره ۱
رها بانو لپ کشونی :
دیشب با رها بانو حرف زدیم و الحمدالله حال و احوالاتش بهتر است .
توی کامنتها هم از همه بچه ها تشکر کرده و سلام رسانده است .
رها بانو دیشب عکس کوچولویی خودش را فرستاد
تا بگذاریم اینجا و حال بد غروب جمعه ای ما کمی جلا پیدا کند .
فقط خواهش می کنم
لپهای بچه را نکشید و گاز گاز و تفمالی نکنید بی زحمت بچه طفل معصوم را
در ضمن توصیه می شود اگر شام و ناهار نخورده اید این عکس را ملاحظه نفرمایید ...
نخسوزن کابوی آلن
************************************
شماره ۲
کلاس رقص اکابر :
نمی دانم ویدا را چقدر می شناسید .
خیلی از وبلاگ ها را می خوانم و نوشته های اکثر بچه ها را دوست دارم .
اما در بین دوستانی که دیده ام قلم ویدا فوق العاده است .
ویدا کم می نویسد اما فوق العاده می نویسد .
بی اغراق بگویم که هر پستی که می نویسد بارها خوانده ام
ویدا می تواند یک نویسنده بزرگ باشد
شاید هم باشد و من خبر ندارم .
تا به حال پستی از او نخوانده ام که مرا به حسرت و غبطه و تحسین وا نداشته باشد .
چند وقتی بود که دوست داشتم یک بخشی مثل مصاحبه یا معرفی بلاگر ها توی جوگیریات داشته باشیم و همیشه دوست داشتم یکجوری یک مناسبتی پیش بیاید تا وبلاگ ویدا را به شما معرفی کنم تا اینکه دیشب با دیدن ایمیل ویدا این بهانه برای من جور شد .
نمی دانم چقدر به خواندن وبلاگ علاقه دارید ولی اگر دوست دارید مطلب خوب و قوی و محشر بخوانید کلاس رقص اکابر را از دست ندهید .
ویدا با این که به بازی دیر رسید اما محبت کرد و عکس بچگی هایش را فرستاد .
این شما و این هم نی نی ویدا :
************************************
شماره ۳
تولدت مبارک مانا :
امروز اول بهمن ماه است و روز تولد مانا
تولدت مبارک مانا ی عزیز
-
و امیدوارم چاله چوله های زندگیت با خنده و خوشی پر بشه همیشه خدا ...
-
************************************
شماره ۴
چند خط برای دل مچالت ٬ عزیز دل خسته غروبای جمعه:
-
سلام رفیق !
میدونی خیلی دوستت دارم ولی چقدشو فکر نکنم بدونی
والله خودمم گاهی نمی دونم چقدشو ...
من از پنجشنبه ها دلم برای فردای دلگیرت میتپه
حتی اونروزایی که حرفهای قشنگت رو می ریختی تو دل کلمه های دلی
و بعدش رو صفحه سفید بلاگت ...
حتی همونروزا هم دل نگرون غروب جمعه هات بودم
چه برسه به الانایی که دیگه هم اون صفحه سفیده ٬ تشنه حرفات شده
هم من و بچه های بلاگستون
می دونی چیه رفیق ؟
یه وقتایی گریه هم درد آدمو دیگه دوا نمی کنه
یه وقتایی باید از ته دل غش غش غش خندید
یه وقتایی باید یه کاغذ سفید برداشت و توشو سیاه کرد با یه دنیا کلمه
آدم بالاخره باید یه جوری خودش رو سبک کنه دیگه . هوم ؟
دوس دارم دوباره صدای خندیدنات بیاد
دوس دارم دوباره صدای خوشحالت رو بشنوم عینهو دیشب
دوس دارم دوباره مثل یه بچه شیطون بشم تو بازی های وبلاگت
دوس دارم دوباره بخونمت
دوس دارم دوباره بنویسی
اگه دنیا واسه دل مهربونت تنگ و کوچیکه
نذار ما هم دلتنگ نوشته های دلی و محشرت بشیم
شده یه دونه از اون پست خالی سفیدا
شده یه دونه از اون نامه های خود به خودت
شده یه کلمه ...یه حرف... یه عکس ...
یه چی بنویس رفیق
دلامون پوسید غروب جمعه ای به خدا ...
اووووووول!!!!
تبریک
هرچند ما عادت کرده بودیم اینو بهنام بگه
شماره ۱ آخییییییییییییییییییی!!!
واقعا لپ کشونیه !!!
!!!!!خدارو شکر که حالش بهتره!
ای جان موهاشوو!!!رفته تو هوا!!!

شماره ۲ ویدا هم همینطوووور!!!
شماره ۳ مانا ....تولدت مبارک...!!!فردا هم تولد یکی از دوستا منه!!
شماره ۴............
مرسی رها
تولد دوستت هم مبارک
درود... بخاطر رها بانو خیلی خوشحالم .. انشاالله بهتر باشند... تولد مانا هم مبارک.. جای دوست جان هم خالی نباشد.. انشاالله برمیگردند مینویسند.. اما غروب جمعه آدم حوصله هیچی رو نداره!!!
دست شما درد نکنه فری خانوم
در ضمن ما یک فروند خصوصی فرستادیم دیشب براتون
منتظر جوابیم قربان
ها به خدا دل ما هم پوسید
علل الخصوص که مشغول درس خوندن برای اکتحان فردا هم بودیم
ایشالا که امتحانت خوب میشه
سلام کیامهر خان خوبی میدونی چقد منتظر موندم آقا طیبم عکس بزاره .... دقت کردی جواب کمنتای منو نمیدی اقلا لینک کن و افتخار بده لینکت کنم
سلام رفیق
منم دوست داشتم آقا طیب بازی کنه
سلام.

ای جان.. رها رو نگاه... چقدر نازه.. امیدوارم زود تر خوب شه..
سر میزنیم به وبلاگ ویدا.. عکسش که خیلی خوشگله..
تولد مانا مبارک.. انشا ا.. تولد ۱۰۰ سالگیشو همگی بهش تبریک بگیم..
دل ما نیز گرفته..
خوبی غزل ؟
امتحانت خوب شد ؟
سلااااااااام...
خدا رو شکر که حال رها بهتره...وااااااای...لپاشو نگاه!من عادت به گاز گرفتن بچه ها ندارم...ولی خب دلم میخواد نینی های تپل رو بغل کنم و لپاشون رو ناز کنم....
نوشته های ویدا رو خیلی وقت پیش خوندم...واقعا عالی مینویسه...
تولد مانا مبارک باشه...ایاشلا دلش خوش باشه و لبش خندون...
و شماره ی ۴.....
نمیدونم الان چی بگم...همه ی اون چیزایی که دلم میخواست به آقا محسن بگم تو این چند خط بود...یه چیزایی رو فقط یه رفیق میتونه بگه...اصلا قشنگیش به همین رفاقت پشتشه...الان که دیدم ساعت ۶عصره یاد آقا محسن افتادم و تنفرش از غروبای دلگیر جمعه....آرزو کردم حالش خوش باشه...
این چند خطی هم که نوشتی محشر بود....مححححشر...راست میگی...دلامون پوسید...منکه به حرمت تصمیم آقا محسن سکوت کردم...ولی خودت میدونی که چقدر دلتنگ نوشته های محشرشم...دلتنگ همون آقا محسن خندون و مهربون که یه بلاگستان رو به تنهایی تکون میداد...عالی بود این نوشته...هم دلم گرفت هم آروم شد...حس کردم بالاخره حرفای دلم ریخته بیرون....مرررررسی کیامهر..خدا شما دو تا رفیق رو واسه هم نگه داره...آخ که آرزومه دیدن حال خوش آقا محسن....خوب میشه حالش...به زودی.....به زودی......
ایشالا که زود زود خوب میشه
اصلا همین الانشم خوبه
من که خیلی خوشحالم
نشونه های خوبی می بینم
دست شما هم درد نکنه الهه بانو
سلام حاج آقا جان !
شما جیگر مایی و ما بیخ ریش شما !
شما که به همین راحتی ها از دست ما خلاصی ندارید !
روحمان شاد شد عصر جمعه ای با این آبشار الطاف همایونی باستانی ! ...
ابی الدنگ بعد از دو ماه اومده ویندوزمونو عوض کنه !
منم اومدم پایین خاله رو ببینم و از فرصت استفاده کردم تا مراتب امتنان و تشکر مندی خود را اعلام بفرمائی ام !
کیا ... تو خیلی خوبی ... جددی محشری ...
ممنونتم ... و ممنون همه بچچه ها ...
منم خوب میشم کم کم و یه روز برمیگردم ...
آقا خوشحالم که این دو خط ناقابل حالتون رو بهتر کرده
ایشالا که زود برگردی آقا
دلمون خیلی تنگ شده به خدا
کیامهر جان جدا که دوست خوبی هستی..
امیدوارم روزی بشه که آخر هم خودت با بیان زیبات عمو محسن رو برگردونی..
خیلی دوست دارم برای اون بازی سال تحویلی که قولش رو داده بود دیگه برگشته باشه به خونش...
در غیر اینصورت جدا میگم که یک غم هم توی دل ماست..دوست دارم عمو محسن توی بازی صوتی عید از ته دلش بخنده..بخنده و ما هم از خنده و شادیش شاد باشیم...چقدر خوب میشه اگر خیلی زود همه چیز مثل سابق بشه و همه کنار هم باشیم..
هر چی باشه دیگه عید شده و همه چیز نو باید باشه..
امیدوارم عمو محسن در کنار مریم بانو و همچنین خودتون در کنار مهربان بانو همیشه دلتون شاد و لباتون پرخنده باشه..
والا به خدا این لطف و محبتی که شما دارید حتی روی ما هم تاثیر میذاره و اشک به چشمامون میاره..
همیشه زنده باشید و برقرار و در کنار هم.
مرسی خانوم
مرسی از محبتت
ایشالا بازی صوتی عید رو میریم تو خونه آقا محسن
ایشالا دوباره همه چیز میشه مثل روز اول
هر چی آدم خوبتر باشه دوستای بیشتری داره....
هر چی آدم خوبتر باشه بیشتر غصه دوستاشو میخوره...
پس..............
هر چی آدم خوبتر باشه غصه هاشم بیشتر میشه ....
دوست آدم ارزش اینو داره که بخاطرش غصه بخوری .... دلت بگیره ....
مرسی هلیا
معلومه که دوست خوب ارزشش رو داره
سلام. خب ما هم از این مقام اولی اومدیم پایین! اصلآ این مقام ها به هیشکی وفا نکرده و نمیکنه مصداق بارزش هم خودم من!!! اصلآ چشمم زدن!
آهای آناهیتا که ادعای لپ داری خداوکیلی این عکس رهابانو رو نگاه کن خجالت بکش به این میگن لپ درست و حسابی! معلوم نیست بچه بنده خدا چی کشیده تو اون ایام یعنی کسی بوده که این لپ رو ببینه و گازش نگیره؟! من که باور نمیکنم!!!! اینجا آیکون گاز گرفتن نداره؟؟؟؟؟ من شام خوردم ولی الان دوباره گشنم شد!!!!
من فکر می کنم به خودت مغرور شدی
باید بیشتر تمرین کنی پسرم
به هر حال شما رکورد دار اول شدنی
پستتو خوندم کیا خان ! میرم شپل بزنم ! خطوط آخر ته مرام و معرفت بود مرد ! دم جفتتون گرم !
آقایی
شپل نوش جان
سلام
همونایی که هلیا گفت از طرف منم بود
آقا بسیار ممنون از لطفی که کردی
درست شد چجورم کار میکنه
قابل شما رو نداشت
زیادم سخت نبود
یه کم پیاز داغش رو زیاد کردم
هلیا خانوم عجب حرفی زده ها!!! خداییش باید قاب کرد چسبوند به دیوار... کورش خان یه کم قدر بدون!!! اصلآ پاشو برو یه چایی بریز واسش خستگیش در بره ببینم!
مرسی خوبم.. دروغ گفتم. خوب نیستم خیلی..
امتحانم نمی دونم. رو هوا هه.. ۳۰ تا تست بود ۶ تا تشریحی.. ۳۰ تاشو از رو یه دختره زدم همه رو.. نمی دونم بچه درس خون بود یا نه.. تشریحی ها هم نوشتم همه رو.. آخرش که داشتم نگاه میکردم دیدم خیلی بیربطه به صورت سوال.. دیگه برگمو دادم.. خب درس اختصاصیه رشتم بود خب.. منم که بلد نبودم خیلی.. در کل رو هوا بود..
ایشالا که خوب میشه نمره ات
سلام بابابزرگ جان ...
اجازه هست ما یک گاز محکم از لپ وکیل بانو بگیریم ؟! حیفه ها ... از دست میره به خدا
والا اون عکسی که تو گذاشتی یعنی انگار بنده خدا رو خر گاز بگیره
اصلا داری با اینکارت منم می بری زیر سوال
یا اون عکسو عوض کن
یا انقدر نگو بابا بزرگ جان
یعنی من الان خر پیره ام ؟
منم دلم برای نوشته های کرگدن تنگ شده ... امیدوارم زودتر برگردههههههههههههههه و بازی ژوزفین ها را راه بندازه
کشتی ما رو با این ژوزفینت
آه خدای من کیست این نی نی ای که خودش هم از لب خودش نتونسته بگذره
رها بانوست
کیامهر مهربان!! دیدی کرگدن گفت که روزی برمی گردد؟؟!
اینقدر بی تابی نکن دیگر! دلمان پوسیر غروب جمعه ای!!
چشم بانو کرگدن دل نازک
سلاااااااااااااام
ای ول به شما! به رها جووووووووون!
چه بانمک بوده والله!!!
خیلی زیبا نوشتید برای کرگدن عزیز! دلمان برایش می تپد
دم شما گرم
جناب کیامهر ما در خدمتیم... باعث افتخار ماست.. سعادتی میباشد(در جواب خصوصی)
دست شما درد نکنه
بزودی خبرتون می کنم
سلام
کیامهر سر کاریم الان
دیشب از بس رفرش کردم مردم
آما آما بگم این دختر خانوما چه نازن
منم دلم برا کرگدن گرفته من که زیاد باهاش اشنا نبودم اما از همون چندتا پست هم میشد فهمید کرگدن چیست یا کیست؟
فدای دل مهربون هردوتون
هرچند دیر خوندم اما بازم چسبید خیلی چسبید
آقا سرتون خلوت شد یه دستی به گوشه و کنار بقیه ی جاها هم بکشید
مرسی وانیا
به روی چشم
ولی اگه منظورتون جواب دادن اون چند هزار تا کامنته
بنده رو عفو بفرماید
یه بنده خدایی رو بعدها استخدام می کنیم و میگیم این کامنتها رو جواب بده و نماز قضاهامون رو هم بخونه
راستی من لباس بچگی هامو گذاشتم برا فروش کفتیم بفروشیم خرج وبلاگستان کنیم تو کامنتهای پست قبل شرح دادم
نخوندی؟
من واقعا متشکرم از این همه لطف و کرامت
اتفاقا خوندم کامنتت رو
جدی جدی داری اون لباس رو هنوز ؟
خوش به حال محسن واقعا گاهی بهش غبطه میخورم جمعه ها معمولا دلتنگ کسی میشیم که از همه بیشتر دوسش داریم و تو دلتنگ خده های از ته دل و شادی محسنی و این یعنی عین رفاقت عین صداقت ...
منم امروز دلتنگ یه نگاه بودم نگاه یه نوازنده ی گیتار خوش صدا و خوش سیما بازم بگم ؟
به به دختر خاله خانوم
می بینم که نور بالا می زنی
بذار فکر کنم ...
آنتونیو باندراس رو می فرمایید ؟
من از همون اول خوشم میومد ازش
ولی خداییش فکر نمی کردم قراره داماد خاله جانم بشه
پیشاپیش شروع یک هفته تکراری و خسته کننده کاری دیگه را تبریک میگم.
دیشب چه خبر بوده که تو و کرگدن اینقدر خوش و خرم شدید؟! جای ما هم خالی
خبری نبود امیر حسین جان
بزنم به تخته رنگ و روش واشده
همین ...
میبینی ما دلتنگ چه شاخ هایی میشیم روز جمعه ایی ... آنتونیو باندراس ... عاشق این پیش داوریتم بد ٍ ؟ تو هم پسرخاله ی زن آنتونیو باندراس میشی
خیر همه جانبه است
دست شما درد نکنه
من انقدر دوست داشتم یکی از فامیلامون خارجکی باشه باهاش پز بدم
ولی از بدشانسی نشد که بشه
من که ندیده و نشناخته اوکی رو میدم
من گفتم بیا پیش ما هی نیام اینجا هلت بدم که از یر دل سیری بیای و دوباره ول کنی تا من دوباره بیام یادت بندازم منم می نویسم البته اجباری نیست شاید خوشت نمیاد از سبک من وگرنه یکبار هم که شده به خواست و میل خودت می امدی از این آدمهایی که میان و هی دعوت میگرن بدم میاد اما اگه از تو و کرگدن خواشتم که بیاین اونجا فقط برا اینه که نظرتون برام مهمه و واجب دوست دارم بدونم که اصلاح کنم چون بنظرم شماها صاحب سبکین اینجا برا من تازه وارد راهنمایین
خصوصی جواب دادیم قربان
سلام جناب کیامهر . شرمنده نمی تونم به این دستورتون وقعی بنهم و باید بگم: رهاااااااااااااااااااا.. بیا اون لپاتو گاز گاز کنم...
خدارو شکر که بهتره رها جان..
عیب نداره
پس اقلکن آروم گاز بگیر
ناخوشه بچم خب
من تموم لباسهامو دارم تو یه چمدون قدیمی که لباسهای من و خواهرم که 20ماه اختلاف داریم هست و دو سایز متفاوت از هر لباسی پیدا میشه شاید یه روز ازش یه عکس گذاشتم و یه پست مفصل
اگه دوست داشتی نظر قبلی رو خصوصی کن
نه نیازی نیست
حق با شماست
در ضمن لباسهاتون رو هم اگه قیمت مناسب بدین بر میداریم برای بچه خودمون
من هنوز تو کف اینم که بدونم مهربان بانو بالاخره چن تا 5000 تومن به جیب زدن بابت لو دادن عکسا!!
عزیزم شما هنوز به جمع متاهلین نپیوستی و بی خبری از قول و قرار این خانومها
مهربان بانو خودشون ماشالا حقوق بگیرند و چرخ زندگی رو می چرخونن
تازه پول هم کم میاریم از ایشون قرض می گیریم
اینو گفتم که فکر نکنی به این پولها احتیاج داره
والا منم نفهمیدم
یکسری از دوستان خوب حدسهایی زدند
فکر کنم فی سبیل الله و مفتکی یه چند تایی رو لو داده
ما هم دلتنگ محسنیم
یه چی ته دلمون میگه برمی گرده
به جون خودم برمی گرده
معلومه که بر میگرده
فقط ایشالا زود برگرده
سلام
رهایی چه بانمکی رفیق
لپ هاش به خاندان خودمون رفته!
ولی من امشب اصلا حالم خوب نیست!
تمام وجودم استرسه....
کی میشه استاد مجازی ما برگرده؟
تا کی دلتنگی آخه؟
خدا بد نده آناهیتا
ایشالا که زود بر میگیرده
نگران نباشید
حیف که گفتی مراسم لپ کشونی نداشته باشیم و گرنه لپی دیگه برای رها خانم باقی نمی موند.

خدا رو شکر که حال رها خانم خوب شده.
راستی این شکلک ها به درخواست خواهر زادمه.
و گرنه خودم اهل این قرتی بازیا نیستم.
دست شما و خواهر زادتون درد نکنه
باید فکر کنم
ماشین رییس جمهور شد 2میلیارد اینم باید قیمتش بره بالا به این راحتی ها نمی فروشم
باز که جر زدی
اصلا خوندی چی نوشتم اون همه راه کوبیدی اومدی؟
ما مخلص دادش گلمونم هستیم البته با اجازه ی آبجی مهربان
خوش باشی و موفق
دم شما گرم
لطف شما مداوم
تولد مانا هم مبارک.
آرزو می کنم زندگی پر از نشاطی داشته باشه.
دل نوشته ت هم قشنگ بود.
به امید روزی که کرگدن نوشتن رو از سر بگیره.
مرسی آلن جان
ایشالا
یبار ما تو پست جدید اول شدیم ، کامنتدونیشو بستی ؟!
مگه تو مهلت میدی بچه ؟
تا دکمه ارسال رو زدم دیدم دو تا کمنت فرستادی
اگه انقدر سرعت عمل تو درس خوندن داشتی تا حالا دکترات رو هم گرفته بودی
یه شب هم که بهنام نیست و من و ممد میخوایم اول بشیم ، شما کامنتدونی رو ببند !
آره باید کم کم برم بخوام تا فردا صبح زود بشینم تقلب بنویسم واسه ی امتحان آخر !
بیا اینم از معلمای مملکتمون
وای به روزی که بگندد نمک
خوشحالم که حال رها بهتره..
و امیدوارم شهریار زودتر برگرده..
امشب بدجور حالم گرفته اس.. دقیقن عین خر جفت پا توگل مانده ام.. تمام شب خودمو لعنت کردم که مگه خر مغزمو گاز گرفته بود که جلوی استاد راهنمام وانستادم و اجازه دادم هرچی دلش خواست بگه! که موضوع و روش کارم اونی باشه که اون میخواد.. که چی بشه؟ که سردفاع گیر سه پیچ نده.. که به جای راهنما نشه داورم..
عیب نداره عاطفه
به نظرم کار منطقی و درستی کردی
ارزش نداشت به خاطر لجبازی یا غرور با آدمی که شاید تا آخر عمرت هیچ وقت نبینیش
حاصل زحمت چند ساله ات رو خراب کنی
خوب کاری کردی
اصلا ناراحت نباش آجی
ای بابا! نمیدونم چرا اومدم اینجا غر زدم! شرمنده دادا کیا..
خوب کردی
هر وقت خواستی بیا غر بزن خواهر
سلااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااام.
وااااااااااااااااااااااااااااااااااااای کرگدن عزیز توو کامنت گفته که یه روزی بر می گرده و این خیلی خبر خوبیه !!!! آخه اول می گفت دیگه بر نمی گرده و با این حرف نا امید نا امید بودیم ولی الان کلی ذوق کردم !



اول از آخر :
شماره ۴ :
کیامهر عزیز زبون دل آقا محسن رو خوب می دونی ! زیبا نوشتی ! انشالله زودی برگرده !
شماره ۳ :
مانا جان تولدت مبارک!
شماره ۲ :
الهــــــــــــــــــــــــــــــــی چه نی نی نازی !
قلمت زیبا و خاص ویدا جان !
شماره ۱:
رها جونم تو هم چه ناز بودی ! لُپهاشو !
خدا رو شکر که بهتری خانومی.
مرسی حنانه جان
من خیلی امیدوارم که زود زود برگرده شهریار
چه عکسای نازی
امیدوارم دلتنگیهایتو و بقثه زیاد طولانی نشه
کلا خوب نیست دلتنگی طولانی بشه!!!
موفقم دختر ایرونی جان
این پست ( ببخشید ِ ) ت ، با اون عکس نمکیش خودش کلی جای بحث داره ! خیلی عکس نازیه ! قربون اون لپهای مثل هلوش و چشای فندقیش !
ایشالله بچتون این شکلی شه کیامهر !
مرسی حنانه جان
فقط برای اطلاع رسانی بود
الان پاکش کردم
البته چشماش بیشتر بادومیه تا فندقی !
خدا رحمتش کنه
درست می فرمایید
سلام بابابزرگ جان ... صبحت بخییییییییییییر
صبح شما هم به خیر آقا
دیروز عصر دل منم گرفته بود . حالم بد شد و هنوز آروم نشدم .
تولد مانا جون مبارک !
خیر باشه روهان جان
الان خوبی ؟
وای رها وای رها
دلم نمیاد بچه رو... ماگزیمم یکم پاهای کپلشو فشار بدم
من عادت به تف مالی کردن و لپ کشوندن ندارم کیامهر عوضش خیلی که محظوظ بشم به خودم آسیب میرسونم
ما هم منتظریم کماکان...
چه خبر رئیس کیا؟ خیلی زحمتتون دادیم این چند روزه ها هم شما و هم مهربان همسر رو ...اما خوش گذشت
برقرار باشی
مرسی رها جان
خبر خیر و سلامتی
آقاتون خوبن ؟
فیلم جدید چی دیدی؟
از سوژه چه خبر ؟
از جیمبو چه خبر ؟
ما ایرانیا خوبیم و خون گرم و همیشه هوای هخمو داریم.اما متاسفانه تو ایران وبلاگ نویس حرفه ای نداریم.همیشه مسائل حاشیه ای رو مسائل اصلی ما سایده میندازه.چه خوب میشد شما هم کمی حرقه ای مینوشتی.قلم به اینم خوبی و قویی حیف نیست در مورد مسائل مهمتر بنویسه.جدی میگم خیلی وقته میخونمت اما همیشه مثله بقیه وبلاگ نویسا تو کار اکیپ بازی و کامنت بازی هستید.حسرت اون روزو میخورم این استعداد بیان و حرفه ای قلم بزنند.
شاد و پیروز باشید.
راستی اگرم جواب داشتید حتما تو وبلاگ خودمم بگید چون من نت ندارم و از طریق گوشیم آنلاین میشم
میام وبلاگتون جواب میدم
وای قربونش برم چه لپ های هوس انگیزی
از هوش رفتم من
به بچه رحم نمی کنی به خودت رحم کن خواهر
سلام
من همیشه خواننده خاموشم
از کیامهر عزیز ممنونم
و از همه دوستانی که بهم تبریک گفتن
یک دنیا ممنونم
زنده باشی مانا دختر
مجددا تبریک