جوگیریات

بابک اسحاقی

جوگیریات

بابک اسحاقی

دوست من ، سلام(آناکارنینا)

بچه های جنگ همه یک چیز را تجربه کرده اند. جابجایی وسط مقطع. حالا یا به مدرسه ای رفته اند و یا به مدرسه شان شاگرد جدید اضافه شده است . اگر این جابجایی وسط ِ سال هم بوده باشد که واویلا. انقدر تلخ است که نگو . میروی سر کلاس، همه با هم دوستند ، مات نگاه میکنی تا یک جای خالی پیدا کنی ، نگاه ها دوستانه نیست و پر از پرسش و حدس و گمان است . اگر معلم یاری کند و آن جلو ها بنشینی ، سنگینی ِ نگاه ها را حس میکنی ، اگر آن آخرها جایت دهند، نیم رخ هایی میبینی که نشانی از دوستی ندارند.  

زنگ تفریح میروی و در زاویه ای می ایستی و بقیه را نگاه میکنی. یک عده دنبال ِ هم میدوند و جیغ میکشند. یک عده دمِ آبخوری به سر و روی هم آب میپاشند، عده ای در صفِ دستشویی این پا و آن پا میکنند و هرکس که در می آید را مسخره میکنند. یک عالمه بچه دم ِ بوفه از سر و کول ِ هم بالا میروند و بلند تر داد میزنند که چه میخواهند. چند تایی آن وسط ها کتاب به دست راه میروند و درس میخوانند. یکی لی لی میکند و بقیه هم حرف میزنند. سهم ِ غریبه ها ، نصیب ِ تازه وارد ها از این همه هیاهو سکوت است و نگاه های غریبه .  اینکه این نگاه ها کِی آشنا شوند و سکوت ها بشکنند، بستگیِ مستقیم دارد به اینکه چقدر خوش شانس باشی و آدم ِ با معرفتی آن وسط ها پیدا شود. اینکه یک نفر بیاید جلو و بپرسد اسمت چیه ؟ بپرسد: کدوم مدرسه بودی قبلا؟ بپرسد : مال ِ اینجایی؟ بگوید: ما میخواهیم وسطی بازی کنیم. یار کم داریم. میای توو تیم ِ ما ؟ یا لقمه ء نان و پنیرش را نصف کند و نصف ِ بزرگتر را به طرف ِ تو دراز کند و بگوید من صبحانه خیلی خوردم. سیرم. بیا این مالِ تو . و بعد حس کنی یخ ها آب شده و داری وسطِ یک استخرِ آب ِ گرم در لذت غوطه میخوری.  

" کیامهر ِ باستانی " همان آدم ِ بامعرفتی بود که غم ِ غربت را آسان کرد. وسطِ دنیای مجازی چشم گرداندم و دیدم عجب بزرگست این بازارِ مکاره .هیچ آدمی اسم و رسم خودش نیست . دیگر حتی نگاهی هم نیست که بدانی دوستانه است یا خصمانه . تویی و یک مشت کلمه . اما همان روزهای اول کیامهر عزیز نشان داد که چیزی ورای یک مشت کلمه و یک نام دروغین است. ادم ها وقتی مرد باشند و جوانمرد، دیگر دروغ در کارشان نیست . حداقل در مرامشان و مرام ، حقیقت و مجاز سرش نمیشود.  

کیامهر ِ عزیز همان بود که دست ِ مرا وسط ِ جمعِ دوستانش کشید و گفت بچه ها ، آنا از امروز باماست. سخت است ورود به حلقه ء دوستان ِ عزیز و قدیمی و جانی و این سختی را کیامهر عزیز آسان کرد.  

یک هفته ای مهمان ِ شما و خانه ء دوستتان هستم. امیدوارم بتوانم حقِ میزبانیتان را ادا کنم. قطعا نخواهم توانست دوستداران ِ این خانه را  راضی کنم ، حریف قَدَر است و من نوپا. ولی در کنارِ شما قدم به قدم می آیم. لنگ زدن هایم رابر من ببخشید.  

این خیلی پست نبود. غرض اعلام ِ حضور بود و همان آشنایی و در میانه میدان ایستادن.  

راستی من آنا هستم.

نظرات 70 + ارسال نظر
فرناز دوشنبه 2 خرداد 1390 ساعت 10:14 http://www.zolaleen.persianblog.ir

سلام بانو...در این بازار مکاره عشق هنوز هم زیاد است..ما هم به قدر خودمان داریم و با تو تقسیم می کنیم.

سپاس بانو . چه خوب است که هنوز عشق قسمت میشود.

حسین دوشنبه 2 خرداد 1390 ساعت 10:24

چه جالب من وبلاگ شما دوتا عزیزان رو در کنار هم قرار داده ام

متوجه نشدم. یعنی لینک هایمان را متوالی گذاشته اید؟

بازیگوش دوشنبه 2 خرداد 1390 ساعت 10:25 http://bazigooshi7.persianblog.ir/

اخییییی پس مستاجر جدید شمایید
خوشوختمم از اشناییتووون

سلام. بله . من هم خوشوقتم.

دوست دوشنبه 2 خرداد 1390 ساعت 10:34 http://asme1982.blogfa.com

بسم الله النور
سلام
با عرض معذرت کمی با تاخیر ورودتون رو تبریک می گم ... دیشب در واپسین لحظات نه اکانم که ترافیکم مام شد و من ماندم و حوضم ... همه ی دوستان آمدن تبریک گفند و من جا ماندم ...
کیامهر عزیز است و دوستانش عزیزتر ...
از قلمتان خوشم آمد.
نوشته تان بردم تا دوران مدرسه ...
خوش آمدید

سلام . ممنونم. خوشحالم که مرا در جمع دوستان پذیرفتید. سپاس.

سکوت دوشنبه 2 خرداد 1390 ساعت 10:40

سلام.خوش اومدی آنا.دهکده جهانی هم چیز خوبیه ها

سلام. بله . دیگر دهکده هم نیست . خانه شلوغ و درهمی شده.

سپیده دوشنبه 2 خرداد 1390 ساعت 11:12 http://1394a.persianblog.ir

سلام آنای عزیز
من از مخاطبان خاموش شمام البته یه بار هم براتون کامنت گذاشتم ولی همیشه می خونمتون و از نوشته های محشرتون لذت می برم...
واقعا ایول به کیامهر دست خوب کسی داده اینجارو....
اول که خوندم فکر کردم قلم خودکیامهره بعد که اسمتون رو دیدم متوجه شدم که قلم کیامهرنیست...
نوشتن تو وب کیا لیاقت میخوادشما هم لیاقتشو داری

سلام. خاطرم هست و سپاس از حضورتان در آنجا و دلگرمی تان در اینجا. من لیاقت ندارم ، محبت کیامهر عزیز دامنگیرمان شد.

قاصدک دوشنبه 2 خرداد 1390 ساعت 11:26 http://www.mtabasom.blogfa.com

سلام عزیزمم
خیلی خوش اومدی
قشنگ مینویسی مشخصه
من که بی صبرانه منتظر پست های بعدیت هستم

سلام دوست خوب. سپاس از محبتت .

وروجک دوشنبه 2 خرداد 1390 ساعت 11:28 http://jighestan.blogfa.com

جییییییییییییییییغ
جیییییییییییییییییییییییییغ
جییییییییییییییییییییییییییییییییغ
جیییییییییییییییییییغ
سلاملکم من وروجک جیغ جیغو هستم
خوشبختم از اشناییتون انای عزیز

من جیغ جیغو نیستم ، ولی جیغ جیغو ها را دوست دارم !

محدثه دوشنبه 2 خرداد 1390 ساعت 11:31 http://shekofe-baran.blogsky.com

سلام!
معرفی نامه ی جالبی بود!
منتظر پستهای بعدی شما هستیم!

سلام. من زیاد مینویسم. خیلی منتظر نمیگذارمتان.

حبیب دوشنبه 2 خرداد 1390 ساعت 11:50 http://artooni.blogsky.com



تبریک میگم آنا خانم

اما تکیه برجای بزرگان نتوان زد

موفق باشی خانم

مطمئنی الان تبریک گفتی ؟

آسانا دوشنبه 2 خرداد 1390 ساعت 12:13 http://asanaaa.blogfa.com/

به به سلام صاب خونه جدید:

خوبی؟

اشکالی نداره شما راحت باش

ما بچه های خوبی هستیم اذیت نمی کنیم

نه واقعا قلم خوبی دارین

خوشمان آمد

میشه هر روز آپ کنین؟

ما عادت داریم اینجا هر روز یه پست جدید ببینیم البته شما مجبور نیستیااا

من فک کنم نظورتو از این پست کامل متوجه شدم

صاب خونه قبلی گفتن شمارو تحویل بگیریم ما هم شدیدا شمارو تحویل خواهیم گرفت

خوشحالیم که یه دوس جون جدید پیدا کردیم

ممنون از لطفتان. دعا کنید روزی فقط یکبار آپ کنم. چون من زیاد و طولانی مینویسم.

ارش پیرزاده دوشنبه 2 خرداد 1390 ساعت 12:21 http://arashpirzadeh.persianblog.ir/

سلام من یک روز قبل از اینکه کیامهر شما رو معرفی کنه با وبلاگتون اشنا شدم همون طوری که کیامهر گفت قلمتون خیلی شیواست ولی مطلبی که نوشته بودید یک نوع نوستالژی تلخ برای من اورد ازتون پرسیدم متولد چه ماهی هستید ....البته شما اطلاعاتی از خودتون نگذاشتید ولی فکر کنم من و شما هم سن هستیم یا حداقل جو اجتماعی و خانوادگی یکسانی را تجربه کردیم حرف برای گفتن زیاد دارم منتظر نوشته هاتون هستم

سلام. بله . متاسفانه وقت نشد جواب بدهم. اسم و رسم شناسنامه و تولد من فرق دارد. اسمی اش بهار است و رسمی اش پاییز.
میانه ء دهه چهارم هستم. پیر شدیم دیگر. چند سال دیگر باید به احترام حضرت عزراییل دراز به دراز بخوابیم.

سلام آنا جان خوش آمدی. همانطور که کیامهر عزیز گفت قلم خوبی هم داری

سلام. کیامهر لطف دارد. شما هم همین طور.

علیرضا دوشنبه 2 خرداد 1390 ساعت 13:03 http://yek2se.blogsky.com/

خاموش؟
تقریبا ...
تازگیا روشن شدم ... !!!

نیمه خاموش مصرف برقش بیشتر است ها !

علیرضا دوشنبه 2 خرداد 1390 ساعت 13:20

چطور مگه ؟

گفتید نیمه خاموشید، خواستم شوخی کرده باشم. گویا همان جدی بنویسم بهتر است ! همین !

Laahig دوشنبه 2 خرداد 1390 ساعت 16:34 http://laahig.blogfa.com

سلام آنا جون، خیلی‌ خیلی‌ خوشحالم که اینجا میبینمت. ۲ ماهی‌ هست که اینجا میام ولی‌ خاموش، چون اینقدر کاملِ که حرفی‌ نمی‌ذاره واسه گفتن، اما الان نمی‌شه خاموش بود وقتی‌ آنا اینجاست و کاملترش کرده.

موفق باشی‌ "یوسفِ کنعان".

دلارام دوشنبه 2 خرداد 1390 ساعت 19:38

دیشب نتونستم برات بنویسم الان اومدم جبران کنم
میخوام بهت خوش آمد بگم وبدون که از بودنت اینجا خیلی خوشحالم.دلم میخواد نگاهم برات سنگین نباشه و جز اونهایی باشم که بهت بگم بیا لقمه نان و پنیرم رو با هم نصف کنیم.کیامهر خیلی بامعرفته و حتما شماهم.

داود (خورشید نامه) دوشنبه 2 خرداد 1390 ساعت 19:59 http://poooramini.persianblog.ir

سلام
مهمان حبیب خداست
ودوست دوست / دوست ماست

رها پویا سه‌شنبه 3 خرداد 1390 ساعت 09:52 http://gahemehrbani.blogsky.com/

سلام به شما
خوش اومدی

برای کیامهر احترام زیادی قائلم آنای عزیز و تا اینجا متوجه شدم هر کاری میکنه یه فکری پشتش هست و نتیجه خوبی هم داره. این که شما رو در اینجا در جوگیریات کنار خودمون داریم رو به فال نیک میگیریم و من که خیلی خوشحالم که با شما آشنا شدم.



مریم سه‌شنبه 3 خرداد 1390 ساعت 16:05 http://mazhomoozh.blogfa.com

از مقدمه اولتون خیلی خوشم اومد.
خوش اومدین.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد