جوگیریات

بابک اسحاقی

جوگیریات

بابک اسحاقی

سال تحویل ها

امروز داشتم به این فکر می کردم که خاطره انگیز ترین سال تحویلم کی بوده است  

یاد خیلی از سال تحویل ها افتادم 

آن سالی که قبل از سال تحویل رفتیم خانه عمه ام و بابا و شوهر عمه نشستند به تخته نرد و ما هرچه التماس می کردیم که برویم و برویم  آنها حرفمان را گوش ندادند و بازی کردند  

آخر سر ٬لحظه سال تحویل به جای اینکه خانه مادر بزرگ باشیم توی ترافیک سه راه آذری سالمان تحویل شد . هیچ وقت بابا  را به خاطر آن سال تحویل مزخرف نبخشیدم . 

یا سال تحویل سال ۸۳ که افسر راهنمایی و رانندگی بودم و لحظه سال تحویل توی کیوسک راهنمایی و رانندگی پل فردیس با یکی از همکارها تنها بودم و سنگ و ساعت و سوت و علف گذاشتیم به جای سین های سفره هفت سین  

و اولین ماشینی را که رد می شد کنار زدم و راننده را بوسیدم و تبریک عید گفتم . 

یا آن چند سال تحویلی که تنها توی خانه می ماندم و کت و شلوار می پوشیدم و موقع سال تحویل تنهایی کنار سفره هفت سین حال می کردم از این که مرد و بزرگ شده ام . 

هرکدام از این ها را اگر بخواهم سر حوصله بنویسم یک پست مشتی می شود ولی راستش حس و حالش را فعلا ندارم . بعدها شاید اینکار را کردم . 

اما یکی از بهترین سال تحویل های عمرم بر می گردد به سال ۸۱ 

 

۲۸ اسفند برای اولین بار با مهربان تلفنی صحبت کرده بودم و فضا شدیدا عشقولانه بود 

توی یک تاکسی سرویس رزوشن بودم . 

عید آن سال با محرم همزمان شده بود و موقع سال تحویل به جای یا مقلب القلوب اذان گفتند 

آن هم چه اذانی ...  

روح آدم می خواست از تنش بزند بیرون از بس که غمگین و احساس برانگیز بود . 

من بودم و یکی از راننده ها به اسم مظاهر 

غریبانه بود و دلگیر ولی خیلی دوستش داشتم آن سال را 

 

سریال شب دهم را پخش می کرد و من عاشق بودم به اشد وضع 

مهربان را ندیده بودم و چهره اش را به جای کتایون ریاحی سریال شب دهم تصور می کردم 

و توی صحبت های تلفنی مهربان را شازده خانوم صدا می کردم 

مثل حسین یاری ... 

 

یادش به خیر 

سیزده روز عید که تمام شد مجبور بودم بروم دانشگاه  

نه عید دیدنی رفتم نه مسافرت و نه تعطیلات 

مدام توی آژانس بودم

سی هزار تومان بابت این مدت حقوق گرفتم که اولین حقوق تمام عمرم هم بود . 

 

حالا که فکر می کنم می بینم بدترین و مزخرف ترین و سخت ترین عید تمام عمرم  

 از تمام عیدها بهتر بوده است  ... 

 

نظرات 19 + ارسال نظر
mohadese پنج‌شنبه 3 فروردین 1391 ساعت 01:09

aval!!!! :D

khube hadeaqal gushim net dare! :D

mohadese پنج‌شنبه 3 فروردین 1391 ساعت 01:14

khosh b halet kiamehr khan!
tamame in lahzehaiy k shoma fek mikoni mozakhrafe, kheyli tajrobehaye qashangian!
ye Salam tu rahe Mashhad sale ma tahvil shod! unmoqe peykan dashtim! az posht avizun shodam ru sandalie ranandeo babamo bus kkardamo eydo behesh tabrik goftam!

دووووووووووووووووووووووووم

کاتیا پنج‌شنبه 3 فروردین 1391 ساعت 01:15

سال خوبی داشته باشین...
شما و مهربان بانو...

یک سال پر از شادی ، سلامتی ، حس خوشبختی و هر آن چیزی که دوست دارین داشته باشینش...


موفق باشین.

ممنون کاتیا

رویا پنج‌شنبه 3 فروردین 1391 ساعت 01:15 http://nal_abad.blogsky.com

خاطره بازی قشنگی بود.آره گاهی وقتا روزای بد ،بعدا خاطراتِ خوبی میشن.

mohadese پنج‌شنبه 3 فروردین 1391 ساعت 01:17

rasti man ye modat nistamo b net dastresi nadaramo ba gushi miam net!
va az uunjaiy k adresse webloge shoma tu gushimeo hey miam inja, majburin k mano ba comment haye Englisi tahamol konid!
sal tahvile sevomi kheyli bahal (por zende hes!) bud!

mohadese پنج‌شنبه 3 فروردین 1391 ساعت 01:27

eslahie (por ze hes)

belladona پنج‌شنبه 3 فروردین 1391 ساعت 01:29 http://nabeghehaye89.blogsky.com/

چقده باحال بوده گذشته تون با اینکه اینجا یه کوچولو ازش گفتین.
"بدترین و مزخرف ترین و سخت ترین عید تمام عمرم
از تمام عیدها بهتر بوده است" من به شدت باهاتون موافقم آخه بیشتر وقتا سخت ترین ها، بهترین ها و شیرین ترینها رو بدنبال دارن

فرشته پنج‌شنبه 3 فروردین 1391 ساعت 02:47 http://storyof.blogfa.com/

چه خوبه که یادتونه !
من که این پست رو خوندم کلی فکر کردم ولی هیچی یادم نمیاد !
فقط امسال یادمه که اونم تو خواب گذشت

نیما پنج‌شنبه 3 فروردین 1391 ساعت 02:59

بابک تو چه همه عید داشتی ؟ نکنه عید غدیر و عید قربان رو هم حساب میکنی ؟ خاجی به خودت سخت نگیر، اونا جدی هستن اما نه در این حد !

فرشته پنج‌شنبه 3 فروردین 1391 ساعت 09:33 http://www.houdsa.blogfa.com

آخی...

ایشالا سالها کنار هم خوش باشید و عاشق...

تیراژه پنج‌شنبه 3 فروردین 1391 ساعت 09:59 http://tirajehnote.blogfa.com

ای جانم
چه خوب که سخت ترین عیدتان شیرین ترین شان است
پارادوکسی ناب...ناب مثل عشقتان...

جعفری نژاد پنج‌شنبه 3 فروردین 1391 ساعت 10:08 http://www.jafarynejad.blogsky.com

بعضی وقت ها شدیدا متحیر می شوم از این همه شباهت ، خداوکیلی ...

نسیمه پنج‌شنبه 3 فروردین 1391 ساعت 11:43

نوروزت مبارک داش کیا ...همه ی عیدهای عمرت عاشقانه باد

نیره پنج‌شنبه 3 فروردین 1391 ساعت 11:43

ما همیشه سال تحویل خونه بودیم و دور هفت سین...بعد از سال تحویل هم پسرخاله م می اومد عید دیدنی چون سید بود و مامانم معتقد بود اولین نفری که سال نو می اید خانه آدم باید سید باشد.

بلانش پنج‌شنبه 3 فروردین 1391 ساعت 14:09 http://pas-ici.blogfa.com

چه قشنگ :)

دیبا پنج‌شنبه 3 فروردین 1391 ساعت 14:18

"اولین ماشینی را که رد می شد کنار زدم و راننده را بوسیدم و تبریک عید گفتم "
این جمله حالمو عوض کرد. نمی تونم بگم چی جوری شدم اما خیلی برام معنی داشت.

Chap dast پنج‌شنبه 3 فروردین 1391 ساعت 19:20

اون راننده ای ک بوسیدینش شوکه نشد؟:))))))
آقا قبول نیس ی بار بیایین کل ماجرای آشناییتون با مهربان رو بنویسین خووووو....
عید سخت ولی خوب!!!!! چ پارادوکس باحالی...

کلبه ی تنهایی من سه‌شنبه 19 اردیبهشت 1391 ساعت 12:39 http://kolbeyetanhaiyeman.blogsky.com

سلام
تا حالا خیلی از پست هاتون رو خوندم و گه گداری بهتون سر میزدم اما نظر نمیذاشتم ولی با خوندن این پست نتونستم نظر نذارم
چون به این فکر کردم که تا حالا عید خوبی نداشتم
و هیچ سالی واسم قشنگ تحویل نشد
همیشه از عید بدم اومده هیچوقت دوستش نداشتم یعنی واسم دوست داشتنی نبوده
نمیدونم چرا بعضی ها اینقدر ذوق دارن برای عید
عید امسال که دیگه مزخرفتر از هرسال بود

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد