ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
یادم هست وقتی کوچیک بودم سال های متمادی یک رویای شیرین قبل از خواب داشتم به نام اتاق اسباب بازی . یه اتاق پر از لگو های رنگارنگ که البته ما بهش می گفتیم خونه سازی . همیشه قبل از خواب وقتی ترس و وحشت به سراغم میومد پناه می بردم به رویای شیرین اتاق پر از اسباب بازی و همیشه هم جواب می گرفتم و زود خوابم می برد .
شروع می کردم به تصور اسباب بازی های رنگارنگ و قشنگ که آرزوی داشتن اونا رو داشتم . از آدم آهنی گرفته تا هواپیما و ماشین کنترلی و با این تصورات شیرین خوابم می برد .
بزرگتر که شدم این رویا جای خودش رو داد به رویای شیرین تنهایی در یک قنادی بزرگ . به این ترتیب که برم و یک گوشه مغازه قایم بشم و وقتی کرکره شیرینی فروشی رو پایین کشیدند از پناهگاهم بیرون بیام و شروع کنم به ناخونک زدن به نون خامه ای ها و کیک های شکلاتی و انقدر شیرینی بخورم تا خود صبح . رویای شیرینی بود . واقعا شیرین
البته فکری برای فرار از اون قنادی هم نداشتم چون همیشه وسط خوردن نون خامه ای ها خوابم می برد و کارم به صبح و بالا کشیدن کرکره نمی رسید .
سالهای نوجوانی هم که با رویاهای عاشقانه مخصوص به خودش طی شد
و حالا مدتیه که بعد از سالها دوباره یک رویای شیرین قبل از خواب پیدا کردم . البته اگر بشه گفت شیرین . شاید یکی دو هفته باشه که کشفش کردم . اسمش رو گذاشتم sniper dream
هر وقت که بیخواب میشم یا فکرهای آزاردهنده قبل از خواب به سراغم میاد پناه می برم به این رویا . تصور می کنم یک تک تیرانداز ماهر هستم با یک تفنگ دوربین دار فوق پیشرفته که روی پشت بوم یک برج بلند دراز کشیدم و با دقت و مهارت توی مخ داعشی ها تیر خالی می کنم .
کشتن داعشی ها برام مثل شمردن گوسفند قبل از خواب میمونه
معمولا با کشتن داعشی ششم یا هفتم خوابم می بره .
البته ناگفته نمونه که همین الان و به محض اتمام نوشتن این پست ، با مقایسه رویای شیرین قبل از خوابم طی این سه دهه کمی برای خودم نگران شدم .