جوگیریات

جوگیریات

بابک اسحاقی
جوگیریات

جوگیریات

بابک اسحاقی

رویای شیرین قبل از خواب



یادم هست وقتی کوچیک بودم سال های متمادی یک رویای شیرین قبل از خواب داشتم به نام اتاق اسباب بازی . یه اتاق پر از لگو های رنگارنگ که البته ما بهش می گفتیم خونه سازی . همیشه قبل از خواب وقتی ترس و وحشت به سراغم میومد پناه می بردم به رویای شیرین اتاق پر از اسباب بازی و همیشه هم جواب می گرفتم و زود خوابم می برد .

شروع می کردم به تصور اسباب بازی های رنگارنگ و قشنگ که آرزوی داشتن اونا رو داشتم . از آدم آهنی گرفته تا هواپیما و ماشین کنترلی و با این تصورات شیرین خوابم می برد .


بزرگتر که شدم این رویا جای خودش رو داد به رویای شیرین تنهایی در یک قنادی بزرگ . به این ترتیب که برم و یک گوشه مغازه قایم بشم و وقتی کرکره شیرینی فروشی رو پایین کشیدند از پناهگاهم بیرون بیام و شروع کنم به ناخونک زدن به نون خامه ای ها و کیک های شکلاتی و انقدر شیرینی بخورم تا خود صبح . رویای شیرینی بود . واقعا شیرین

البته فکری برای فرار از اون قنادی هم نداشتم چون همیشه وسط خوردن نون خامه ای ها خوابم می برد و کارم به صبح و بالا کشیدن کرکره نمی رسید .


سالهای نوجوانی هم که با رویاهای عاشقانه مخصوص به خودش طی شد


و حالا مدتیه که بعد از سالها دوباره یک رویای شیرین قبل از خواب پیدا کردم . البته اگر بشه گفت شیرین . شاید یکی دو هفته باشه که کشفش کردم . اسمش رو گذاشتم sniper dream


هر وقت که بیخواب میشم یا فکرهای آزاردهنده قبل از خواب به سراغم میاد پناه می برم به این رویا . تصور می کنم یک تک تیرانداز ماهر هستم با یک تفنگ دوربین دار فوق پیشرفته که روی پشت بوم یک برج بلند دراز کشیدم و با دقت و مهارت توی مخ داعشی ها تیر خالی می کنم .

کشتن داعشی ها برام مثل شمردن گوسفند قبل از خواب میمونه

معمولا با کشتن داعشی ششم یا هفتم خوابم می بره .


البته ناگفته نمونه که همین الان و به محض اتمام نوشتن این پست  ، با مقایسه رویای شیرین قبل از خوابم طی این سه دهه کمی برای خودم نگران شدم .