جوگیریات

جوگیریات

بابک اسحاقی
جوگیریات

جوگیریات

بابک اسحاقی

کرگدن نوشت ...

 

 

 

سلام و عرض ارادت و اینا ... اینجا تهران است صدای جمهوری کرگدن ! ... شاید بعد از خواندن و شنیدن این پست با خودتان بگوئید مردک چاق کچل خودش را مسخره کرده است ، مثلن خیر سرش وبلاگش را بسته ولی چون احوالات و روزگار و سرشت و سرنوشتش عینهو کنه به دنیای مجازی و بلاگستان چسبیده ؛ با وقاحت تمام می آید سر این کیامهر طفلک خراب می شود برای اینکه غزل جدید و مزخرفش یکوخت زبانش لال خوانده نشده از دنیا نرود ! ... خب اگر با خودتان همینهایی که ذکرش رفت را می گوئید من هم در جواب می گویم :
خب وختی هر صبح توی شرکت و هرشب توی خانه بعد از وبلاگ خودم جوگیریات را باز می کنم ... وختی با هر آپدیت و بازی اش خیال می کنم خودم پست جدید گذاشته ام ... وختی کامنتهایش را پیگیرتر از خود کیامهر دمبال می کنم ... وختی شبها مابین ساعت یازده تا دوازده انگشتم روی کلید اف پنج است تا ببینم این بچچه امشب از توی آستین قلمش چه کفتر و خرگوشی در می آورد ... و خیلی وختی های دیگر از همین دست ... خب حق بدهید که اینجا را خانهء دوم خودم بدانم و توش راحت باشم و با پیژامه و عرقگیر بگردم ! ... البته من پسوورد اینجا را ندارم و این را از بابت راحتی خیال خیل اناث و ذکور کامنت خصوصی گذار اینجا عرض می کنم ها ! ... ولی ... ولی پسوورد خود کیامهر را دارم !! ... ببخشید اگر مقدمه بر متن چربید ... اگر دوست داشتید غزل را بخوانید ... دوست نداشتید فایل صوتی اش را گوش کنید ... اگر این را هم دوست نداشتید می توانید با بزرگواری تمام عذرخواهی من را بپذیرید و منتظر آپدیت درست و درمان فردا شب کیای عزیز باشید ... خلاصه که من معذرت ! ...

مائیم و سه تار ذوالفنون و زخمی که بد است
مائیم و دلی که رسم غصه خوردن بلد است

تا آخر این عشق دویدیم ولی صد نشدیم
تقدیر همیشگی ابتر ما نود است

هی کات نده توی سکانس شب گریهء من
این گریهء مردی ست که تا ابد مستند است

مردی که به جرم سادگی ، سخت خم شد کمرش
او حبس شده درون خویش و حکم اش ابد است

***
افسانهء ابریشم و نور را خودش بافته است
قالیچهء ذات آدمی به قرآن نمد است

دنبال امید و معجزه نگرد ، پایان بدی ست
چون قافیه و ردیف بیت آخر جسد است 

 

 

دانلود فایل صوتی 

 

 

لطف کنید و کامنتهایتان را اینجا بگذارید ...