جوگیریات

جوگیریات

بابک اسحاقی
جوگیریات

جوگیریات

بابک اسحاقی

کاشکی آدمها ...

 

 

- 

گاهی دلم برای محبت های خالص قدیمی تنگ می شود 

آن زمانهایی که مردم برای دردهای هم مرهم بودند 

آن زمانهایی که یک جهان پهلوان راه می افتاد توی بازار و انقدر حرفش برو داشت که پول جمع کند برای آدمهای بی چیز و بی بضاعت 

آن زمانی که یک ریش سفید توی یک محله ٬ کار کمیته امداد را می کرد ... 

چند وقت پیش پستی خواندم با این مضمون :  

توی یکی از شهرهای شمال کشورمان خانواده ای زندگی می کنند   

مرد بازنشسه آموزش و پرورش است و زن بهیار بازنشسته

مرد ۶ سال است که سرطان دارد  

دختر بزرگ ازدواج کرده و باقی بچه ها دارند درس می خوانند 

چند وقتیست که داروهای قدیمی دیگر جواب نمی دهند  

هر چند وقت یک آمپول دو میلیون تومانی تزریق می کند  

به امید چند وقتی بیشتر نفس کشیدن 

خانه قدیمشان را فروخته اند و حالا هفت - هشت نفری دارند توی یک آپارتمان ۴۰ متری اجاره ای زندگی می کنند .  

تمام حقوق خود و زنش خرج این بیماری می شود و همین آخری ها 

دختر بزرگ خانواده که متاهل است ٬ماشینش را فروخت و با پولش ۴ تا آمپول برای پدر خرید  

به همین سادگی 

۸ میلیون تومان = ۴ عدد آمپول  

 

پست که تمام شد یک لحظه موندم که الان چی باید بگم ؟ 

چی بنویسم ؟ اصلا از من چه کمکی بر میاد ؟ 

دوستی که پست رو نوشته بود هیچ درخواست کمکی نکرده بود  

فقط خواسته بود شما را به فکر بیندازد   

دوست دیگری که قلبا به او اطمینان دارم گفت که نویسنده پست دست به کار شده و مقداری پول برای کمک به این خانواده جمع کرده است . 

و انقدر این مرد غرور و بزرگواری ازخودش نشان داده که شک دارد اصلا این پول را از آنها قبول  

می کند یا نه . 

خواهش کردم اگر  شماره حسابی از نویسنده پست دارد  

بدهد تا من هم اگر توانستم کمک کنم . 

 

پس انداز این ماهم که تمامش خرج بیمه ماشین شد  

دیروز هم دندان عقلم حسابی خرج گذاشت روی دستم .  

هر جور حساب کردم دیدم بیشتر از بیست - سی هزار تومان نمیتوانم کمک کنم  

آنهم با  حقوق هنوز واریز نشده این ماه ... 

خواستم یک چیزی بنویسم که اگر شما هم از دستتان برمی آید کمک بکنید ولی پشیمان شدم 

به فرض که اینجا یک وبلاگ خوب باشد و من هم آدمی خوش برخورد و بازار گرم

از کجا معلوم که این پول را خرج مسافرت عیدم نکنم ؟ 

ازکجا معلوم که این هم یکی از بازی های این کیامهر باستانی آب زیر کاه نباشد  

و به فرض هم که می نوشتم  

و به فرض هم که از بین پانصد - ششصد نفری که هر روز اینجا را می خوانند 

۵۰ نفر اعتماد کنند و نفری ۱۰ هزار تومان بریزند به شماره حساب فوق الذکر 

با ۵۰۰ هزار تومان چه دردی ازآن بنده خدا درمان می شود ؟ 

در نهایت این پست از آب درآمد  

سوزناک هم ننوشتم که شائبه ای پیش نیاید به سه دلیل : 

اول اینکه یادم باشد وقتی حقوق این ماه را ریختند همان بیست هزار تومان را بگذارم کنار 

شاید خرج کرایه تاکسی تا بیمارستان این بنده خدا بشود .

دوم اینکه قدرسلامتی را بدانیم  و به یاد داشته باشید که این بدنی که خداوند به رایگان به ما هدیه داده است اگر قرار باشد با معیار های پزشکی بسنجیم میلیارد میلیارد  تومان می ارزد .

و سوم اینکه کاشکی آدمها دانه های دلشان پیدا بود   

و می شد بیشتر به همدیگر اعتماد کنیم .

همین ... 

 

 

پی نوشت : 

قسمت دوم وختی خیاط توی کوزه می افتد  فردا شب ساعت ۱۰:۱۰ 

 

نظرات 78 + ارسال نظر
بهار مامان امیر شنبه 30 بهمن 1389 ساعت 10:58 http://oribad.blogfa.com

وای چه دردناک.. کم نیستند این آدمها در این جامعه اما هیچوقت یک دست صدا نداره..
خدایا این سلامتی رو از مانگیر هرچند که ما بندگان ناشکر و فراموشکاری هستیم

ایشالا که همیشه سالم و سرحال باشید

ساقی شنبه 30 بهمن 1389 ساعت 11:05

سلام
خیلی خوب نوشتی و چقدر ناراحت کننده ست.
وقتی چند سال پیش اون اتفاق لعنتی و بد تو خانوادم اتفاق افتاد از نزدیک این دغدغه ها و گرفتاریها رو چشیدم و با دیدنه وضعیت یه سری از همین خونواده ها خدا رو شکر کردم .از همون موقع همیشه تا حدی که بتونم براشون مبلغی رو در نظر میگیرم.

خوبه که هنوز به فکر دیگران بودن تو ماها هست.

شما که خودت مدتی دچار بیماری بودی بهتر می دونی چه رنج و مشقتی داره تامین داروهای گرون قیمتش
ممنون از لطفت خواهر خوبم
خدا به شما و خانواده محترمت و بالاخص اون وروجک نازتون همیش سلامتی بده

مامانگار شنبه 30 بهمن 1389 ساعت 11:29

...بحث اعتماد و اینها نیست..این یه حس وظیفه و اعتقاد قلبیه !..
ما هر کدوم اطرافمون از این افراد سراغ داریم!..
اما کسی بدون اون حس قلبی واعتقادی..و از روی اجبار یا رودربایستی..نمیتونه اینکارو بکنه !..
و وقتی بیشتر زلالی و خلوص اینکار معلومه که بدون مطرح شدن.. و کاملا محرمانه صورت بگیره..
..و حتی دیدم کسانی رو که غیرمستقیم واز طریق دیگران کمک میکنند تا طرف نفهمه و یه وقت خجالت نکشه..!..

فکر میکنم این نوع کمک هم کاملا غیر مستقیم باشه
چون اون بنده خدا اصلا روحش هم از این جریانات خبر نداره

بیوطن شنبه 30 بهمن 1389 ساعت 11:43 http://bivataan.persianblog.ir

می دونی یاد چی افتادم کیامهر خان
یاد روزایی که تو سفر هر روزه ام تو یه مسیر طولانی یه مردی با یه عکس دختر بچه مظلوم دل مردمو آب میکرد و چه ساده لوحایی که مبلغی کمک کردن
ولی این پروسه یک سال تمام طول کشید
دیگه چه اعتمادی مونده برا من ....

من هم از این دست سوء استفاده ها زیاد دیدم
و همین نامردا هستند که بذر محبت و اعتماد رو تو دلای ما میخشکونن

پنگوئن شنبه 30 بهمن 1389 ساعت 11:47 http://pangoan2.blogfa.com


من و من شنبه 30 بهمن 1389 ساعت 11:51

بسوزه پدر این عقل 2 2 تا 4 تایی من که وقتی اینا رو می خونه به چیزای دیگه فک می کنه بحث پول و این حرفا نیست به جان خودم.
بحث... بهتره نگم بیخیال

تقصیر نداریم
وقتی با احساسمون بازی کنن و گولش بزنن ناچاریم بریم سراغ ۲ تا۲ -
۴ تای معقولانه

دریا شنبه 30 بهمن 1389 ساعت 12:05 http://sedsybaran.blogsky.com/

سلام .واقعا متاسف شدم. من زندایی شوهرم متاسفانه به همین بیماری مبتلاست و پسرهاش دارن جونشو براش میدن . اونها هم هر آمپولی رو 2 ،3 میلیون میخرن .اما زندایی بنده خدا خبر نداره و بهمون میگه هر آمپولی صد تومنه و بچه هام خسته شدند خدا منو زودتر خلاص کنه تا اونها راحت شن...
نمیدونم چی بگم...
کیامهر جان منم برای کمک حاضرم .

ممنونم دریای عزیز

ما(ریحانه) شنبه 30 بهمن 1389 ساعت 12:58 http://ghahvespreso.persianblog.ir

سلام. گاهی آدم ها یادشان میرود که چقدر خوب است که این سلامتی را دارند .. تا وقتی از دست ندهیم قدرش را نیم دانیم امیدوارم سلامتی هم به این عزیز برگردد و خانواده اش و خودش از سختی و رنج رها شوند.. امیدوارم همه سالم و سلامت باشند ...

ممنون ریحانه جان
دعا کنید برای همه مریضها

سپیده شنبه 30 بهمن 1389 ساعت 13:52 http://1394a.persianblog.ir

نمی دونم چی بگم ........
کاش آدمها دانه های دلشان پیدا بود.....
این جور مسائل تو مملکته ما کم نیست وباید یه فکر اساسی کرد و لی کو فکر؟

وقتی اونایی که باید فکری کنند کاری نمی کنند
ناچاریم که ما آستینی بالا بزنیم

سهبا شنبه 30 بهمن 1389 ساعت 14:17 http://sayehsarezendegi.blogsky.com/

کاشکی آدمها ، دانه های دلشان پیدا بود ....

سلام کیامهر عزیز .

سلام سهبای عزیز

مژگان امینی شنبه 30 بهمن 1389 ساعت 14:18 http://mozhganamini.persianblog .ir

یاد یک وبلاگ دیگرت افتادم مادرجان همان که با نسخه اش جلوی داروخانه پول می گرفت.یعنی گدایی می کرد.
از وقتی آن پستت را خواندم موقع کمک کردن یادم می افتد .ولی به خودم می گویم بگذار در دلش به من بخندد اگر دروغ گو است.من دلم سرشار از لذت و غرور می شود یعنی این لذت ارزش این پول را ندارد؟
و یاد کتاب پرواز آتش دزد که مریم به سپهر داده و می خواندیم شهری که آدمهایی داشت که فکر می کردند مردم احمق اند و باید از احمق ها پول درآورد.

یاد اوری خوبی بود مادر جان
ممنون از لطفت
و چه خوب که هنوز اطمینان و اعتماد توی دلتون زنگار نبسته

لژیونلا شنبه 30 بهمن 1389 ساعت 15:33

کاری از دست من برمیاد؟

خدمت می رسیم خانوم دکتر

علی لرستانی شنبه 30 بهمن 1389 ساعت 15:47 http://alilorestani.persianblog.ir/

سلام
میدونی چیه اینقد دروغ شنیدیم که دیگه شهامت اعتماد کردن رو نداریم
کاش صداقتها مثه قبلنا بود.....

کاشکی

کامیار شنبه 30 بهمن 1389 ساعت 16:06 http://parchineharf.blogsky.com/

سلام آقا کیا
اگه شماره حسابی گیر آوردی بذار ما هم به اندازه ی توانمون کمک کنیم
یه پیشنهاد هم دارم که خصوصی میگم

ممنون از کمکت کامیار عزیز

شهاب آسمانی شنبه 30 بهمن 1389 ساعت 16:31 http://empyrean.blogfa.com

سلام ...
با اینکه به قول خوت سعی کردی سوزناک ننویسی ...
اما سوزناک بود ...
کاش کمکی از دستم بر میومد ...

ممنون از لطف و محبتت دوستم

پارسا شنبه 30 بهمن 1389 ساعت 18:11 http://enclosure.blogfa.com/

چه خوب گفتی کیا جان!
کاش ادم ها دانه های دلشان پیدا بود!

من که نگفتم
سهراب سپهری گفته
ممنونم بابت لطفت

ویدا شنبه 30 بهمن 1389 ساعت 18:20 http://vvida.blogfa.com

نه هاله جان چرت نگفتی

شاعر شنیدنی ست شنبه 30 بهمن 1389 ساعت 19:15 http://kha2ne-sher.persianblog.ir/

تو اگر در تپش باغ خدا را دیدی
همت کن
و بگو ماهی ها حوضشان بی آب است
.
.
.
شاید هنوز هم محبتاومهربونیای قدیم که الان دیگه یه خاطره خاک گرفته شدن یه جا این گوشه موشه های دلمون وول بخوره!! کاش شماره حسابی داشتی
.
.
.
راستی!
باد می رفت به سروقت چنار
من به سروقت خدا می رفتم

ممنون از لطفتون خانم شیر کوند

جناب کیامهر
وقتی اینارو می بینم ومی خونم ،جواب سوالم رو میگیرم که..."نه! انسانیت هنوز زنده است"
ازتون بخاطر این پست سپاسگزارم...بخاطر تلنگری که وارد می کنید به زندگی یکنواخت وروزمرگی های گاها بی معنی مون...

اختیار داری
من از شما ممنونم

سیمین شنبه 30 بهمن 1389 ساعت 20:12

تازه خبر نداری امشبم میخوام دیر بخوابم داداش

ایول
خانوم دکتر بزن بهادر قلندر شب بیدار

سپیده شنبه 30 بهمن 1389 ساعت 20:24 http://1394a.persianblog.ir

آره موافقم خودمون باید آستین بالا بزنیم
باز هم دم شما گرم که آستینتو بالا زدی کیا خان

ممنون و دست شما درد نکنه

پونه شنبه 30 بهمن 1389 ساعت 20:29 http://jojo-bijor.mihanblog.com

سلام کیامهر جان.
اگه کمکی از دستم بر میاد منم در خدمتم.

مرسی پونه از لطفت

هلیا شنبه 30 بهمن 1389 ساعت 20:36 http://www.mainlink2.blogsky.com

کاش انقدبه هم دروغ نگفته بودیم تا ...........
روز مبادا یه کم حرفمون واسه هم اعتبار داشت

امروز من خیلی کاش گفتم
اینهم روش
کاش ...

نینا شنبه 30 بهمن 1389 ساعت 21:52 http://taleghani.persianblog.ir/

من از این کمکها جونیام زیاد کردم ولی الان نه
بحث همون اعتماده
چیزهایی این سالها دیدم که میگم
چراغی که به خانه رواست به مسجد حرامه

آلن شنبه 30 بهمن 1389 ساعت 22:06

خصوصی پلیز.

مرسی
رویت شد

سحر شنبه 30 بهمن 1389 ساعت 22:08 http://dayzad.blogsky.com/

سلام
کیامهر قبلا هم گفتم فقط با firefox درست باز میشه!
واسه آقای چنگیزی هم کامنت گذاشتم واسه دلیلش اما هیچ جوابی نشنیدم
چی کار کنم؟؟؟

سحر جان
به خدا منم سر در نمیارم

مریم شنبه 30 بهمن 1389 ساعت 23:58 http://mazhomoozh.blogfa.com

ما که به شما اعتماد داریم آقا. آدم با این پول نه پولدار می شه و نه فقیر. ولی وقتی همه آدما با هم باشن مطمئنا دردی از کسی دوا می کنه.

وانیا یکشنبه 1 اسفند 1389 ساعت 14:40 http://vaniya1859.persianblog.ir

راستی آپ کردم نمیتونم ننویسم به هر نحوی شده از هرجا که بشه میخام بنویسم حتی تو بدترین شرایط

خوبه که می نویسید

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد